برگزاری ویژه‌برنامه شعرخوانی «حماسه‌سرایان»

ویژه برنامه محافل ادبی و قرآنی با عنوان «حماسه سرایان» توسط نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور باحضور شاعران آیینی کشور به‌صورت زنده در فضای مجازی برگزار شد.
تصویر برگزاری ویژه‌برنامه شعرخوانی «حماسه‌سرایان»

به گزارش سایت خبری پرسون، ویژه‌برنامه محافل ادبی و قرآنی با عنوان «حماسه سرایان» با محوریت همایش نوحه سرایی نواحی مختلف کشور، در ادامه برنامه‌های فرهنگی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور در ماه محرم، عصر دیروز یکشنبه ۲۴ مردادماه مصادف با شب هفتم محرم با همراهی دبیران محافل ادبی، مسئولین و کتابداران با حضور اداره کل کتابخانه‌های عمومی استان تهران و با مشارکت استان های مرکزی، هرمزگان، چهارمحال و بختیاری، قزوین، فارس به صورت مجازی برگزار شد.

طبق برنامه‌ریزی انجام شده در اجرای ویژه ‌برنامه «حماسه سرایان»؛ روزانه شش استان اقدام به برگزاری مراسم مجازی خواهند کرد.

سومین برنامه از این ویژه برنامه عصر روز یکشنبه ۲۴ مرداد با همراهی دبیران محافل ادبی؛ شورای قرآنی استان‌ تهران، مسئولین و کتابداران با حضور اداره کل کتابخانه های عمومی استان تهران و با مشارکت استان های مرکزی، هرمزگان، چهارمحال و بختیاری، قزوین، فارس به صورت مجازی به‌صورت مجازی از طریق نشانی www.skyroom.online/ch/nahaad/mahafel برگزار شد و احمد بابایی شاعر اهل بیت از استان تهران در این محفل به شعرخوانی پرداخت.

در این نشست نغمه مستشار نظام دبیر محافل ادبی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور در بیان اهداف این محفل گفت: اهمیت نوحه سرایی، پیوند نوحه با دفاع مقدس، دفاع از حرم، و ‌مقابله با ظلم از جمله اهداف این محفافل است که با دعوت از نوحه سرایان و شاعران بومی این حوزه در کل کشور در حال اجرا می باشد.

وی در ادامه از شاعران آیینی مرحوم استان تهران همچون علی‌اکبر خوشدل تهرانی و آهی یاد کرد و شعری از علی‌اکبر خوشدل تهرانی را قرائت کرد:

بزرگ فلسفه ی قتل شاه دین این است

که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است

حسین مظهر آزادگی و آزادی ست

خوشا کسی که چنینش مرام و آیین است

نه ظلم کن به کسی نی به زیر ظلم برو

که این مرام حسین است و منطق دین است

همین نه گریه بر آن شاه تشنه لب کافی ست

اگر چه گریه بر آلام قلب، تسکین است

ببین که مقصد عالی وی چه بود ای دوست

که درک آن سبب عزّ و جاه و تمکین است

ز خاک مردم آزاده، بوی خون آید

نشان شیعه و آثار پیروی این است

در ادامه احمد بابایی شاعر اهل بیت از استان تهران شعری را با عنوان «قبله آخرالزمانی‌ها» قرائت کرد:

وسط کشف کودکانه‌ی من

موج زنحیرها تلاطم کرد

خیمه آتش گرفت عصر دهم

کفش من راه خانه را گم کرد

پابرهنه به خانه برگشتم

.خواهرم پاک کرد اشکم را

داد قولی که کفش نو بخریم

خواهرم گفت: او کریم است و

زیر دِین کسی نمانده کریم

کربلا می‌روی به‌زودی‌ها

شب میلاد، کربلا بودیم

یک خیابان ستاره‌باران بود

خواهرم، چون کبوتران حرم

سرِ خوان کریم، مهمان بود

کربلا را ندید خواهر من

یک خیابان، مسیر خوشبختی

بزم دیدار نوکر و ارباب

یک خیابان، تلاقی دو حرم

یک طرف مهر، یک طرف مهتاب

هرطرف رو کنی خدا پیداست

یک طرف مهر بود و قهر فرات

یک طرف ماه بود با مشکش

دست بر سینه، زائری آرام

عکس سلفی گرفت با اشکش

شب میلاد و گریه!؟ عاشق بود!

به سپید و سیاه، خرده مگیر

اهل اشک از قبیله‌ی ابرند

خادمان تو هر چقدر صبور

زائران، همچو رعد بی‌صبرند

زائران، بی بهانه می‌گریند

این عجب نیست زائران حسین

با دل شاد گریه می‌کردند

پدر و جدّ و مادرش، چون ما

شب میلاد گریه می‌کردند

گریه‌دار است «نام» او حتی!

چمدانم پر از شکایت بود

گِله‌ها داشتم، ولی حالا

همه‌ی شعرهام یادم رفت!

آه...‌ ای یار خوش قد و بالا

شاعرت را به قتلگاه بکش

پیرمرد از عشایر کوفه

دید در کنج میکده مستم

«اِشربِ المای! ‌ها هَلابیکُم»

داد لیوان آب در دستم

یاد طفل رباب افتادم

بین دو رود، زندگی، جاری‌ست

در تلاقی ماه با خورشید

نوعروسی عفیف، لب وا کرد

«بله» تا گفت، عطر سیب وزید

کِل کشیدند ایل امّ‌وهب

در دفاع از حرم، به میدان رفت

گفت: امروز جای ماندن نیست

عاقد، انگار روضه‌خوان شده بود

رفت داماد و نوعروس گریست!

باغ گل گشت خیمه قاسم... م.

ارمنی بود و دومین سفرش

گنبد ماه را نشان می‌داد

دم باب‌الحسن هیاهو بود

او که قنداقه را تکان می‌داد

همسرش چند سال نازا بود

عشق را با فُلوس می‌سنجد!

عقل، سرگرم فقر و صرّافی‌ست

جای سوغات، وقت برگشتن

یک بغل از ضریح او کافی ست

هرگز از کربلا کفن نخرید!

این خیابان که قلب تاریخ است

قبله‌ی آخرالزمانی‌هاست

یکی از پشت سر، صدایم کرد

لهجه‌اش مثل آسمانی‌هاست

«حججی» بود با همان لبخند...

زُل زد و شربتی تعارف کرد

در گلو ردّ بغض شیرینی

ناگهان ساعت حرم می‌خواند

غزلی با صدای «آوینی»

«تو مپندار کربلا شهری‌ست...»

بسکه مشتاق مَصرعت بودم

مِصرعی هیئتی، به شعر وزید

«همه‌جا کربلاست» تا محشر

کوریِ چشم ابن‌سعد و یزید

خبری از سنان و خولی نیست

یک خیابان که خلق می‌بینند

شهدا را کنار پیر خمین

پرچم سرخ می‌زند فریاد

رحمه‌الله واسعه‌ست حسین

«کوثری» باز روضه می‌خوانَد

کربلا خاک نیست‌ای مردم!

بلکه جغرافیای تاریخ است

گودیِ قتلگاه، در باطن

روضه‌ی یثرب و در و میخ است

فاطمه روی خاک افتاده... ه.

زائران تو بعد عصر دهم

همه در قتلگاه افتادند

نسل در نسل، سمت کرب و بلا

پابرهنه به راه افتادند

راستی! از رقیّه‌ات چه خبر!؟

چشم تا کار می‌کند اینحا

روضه‌ی فاش، بر زمین مانده

دلم از روضه برنمی‌گردد

همچو پایی که روی مین مانده

باز شد راه کربلا با «خون» ....

یادم آمد که دور او پُر بود

از هیاهوی قوم تکفیری!

چقدَر روضه، غیر تکراری‌ست!

باز هم یک گریز تصویری:

ازدحام است دور شش گوشه... ه.

سینه‌اش پاره‌پاره، چون کندوست

شوکران را عسل گرفته حسین

گفتم اصغر کجاست؟ رندی گفت:

کودکش را بغل گرفته حسین

از سرِ اصغرش سؤال مکن!

شب میلاد، کربلا غوغاست

هرکه در کربلاست خوشبخت است

کودکان، پابرهنه، دور حرم‌

می‌دوند و خیالشان تخت است

که یکی هست خواهری بکند

«کربلا» زینبیّه‌ی زهراست!

چشم‌هایم به خیمه‌گاه افتاد

رفت از کربلا به «کوفه»، دلم

کاروان، دست‌بسته، راه افتاد

«دَخَلَتْ زَینَبُ عَلَی ابْنِ‌زیادْ»

شب میلاد یا که عصر دهم

صبح صادق، غروب گودال است

شعر من «تلّ زینبیّه» شده

دل من بس‌که رو به گودال است

دست و پا می‌زنی هنوز، حسین!

در قنوتش سکوت کرده اگر

غزلی سربریده می‌خوانَد

جای اذن دخول، شاعر تو

ایستاده، قصیده می‌خواند!

شاعرت را ببخش... دیوانه‌ست!

332440

مطالب مرتبط

سازمان آگهی های پرسون