اگر تنهایی یک اپیدمی است چگونه آن را درمان کنیم؟

در تحقیقات مشخص شده که افراد تنها تصاویر و کلمات منفی یا تهدیدآمیز را در کمتر از ۴۰۰ میلی ثانیه تشخیص می‌دهند. این موضوع ممکن است نه تنها غم و اندوهی را که همراه با تنهایی است بلکه احساس قابل لمس خطر را نیز توضیح دهد.
تصویر اگر تنهایی یک اپیدمی است چگونه آن را درمان کنیم؟

به گزارش سایت خبری پرسون، بیش از یک پنجم آمریکایی‌های بالای ۱۸ سال می‌گویند که اغلب یا همیشه احساس تنهایی یا انزوای اجتماعی می‌کنند. در میان سالمندان انزوای اجتماعی با اثرات نامطلوب جسمی و روانی مختلفی از جمله افزایش خطر زوال عقل و بیماری قلبی مرتبط است. "ویوک مورتی" جراح عمومی در "نیویورک تایمز" نوشت: "پرداختن به بحران تنهایی و انزوا یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های نسل ماست".

به نقل از نیویورک تایمز؛ اگر تنهایی یک اپیدمی است چگونه آن را درمان می‌کنید؟ با توجه به پیامد‌های بی شماری که تنهایی برای سلامتی دارد برخی از کارشناسان استدلال می‌کنند زمان آن فرارسیده که درمان‌های جدیدی را در نظر بگیریم. همان گونه که تعداد فزاینده‌ای از تحقیقات نشان می‌دهند تنهایی یک پدیده بیولوژیکی با پیامد‌های گسترده است.

دانشمندان علوم اعصاب دریافته اند سیگنال‌های مغزی که باید باعث شود فردی به دنبال ارتباط اجتماعی باشد همان سیگنال‌هایی هستند که در شرایط مختلف می‌توانند افراد را در حالت تدافعی و هوشیاری قرار دهند. تنهایی صرفا نشانه‌ای از شکست اجتماعی در ایجاد روابط عمیق نیست بلکه نوعی احتیاط و ملاحظه کاری است که ریشه می‌دواند و مغز را تغییر می‌دهد.

تنهایی ممکن است یک مشکل عمومی باشد، اما درمان آن از خود فرد آغاز می‌شود. "دانیل راسل" پروفسور دپارتمان رشد انسانی و مطالعات خانواده در دانشگاه ایالتی آیووا می‌گوید که باید تنهایی را به عنوان یک مشکل بالینی در نظر بگیریم. این دکتر راسل بود که در دهه ۱۹۷۰ به توسعه مقیاس احساس تنهایی دانشگاه کالیفرنیا (یو سی ال ای) در لس آنجلس کمک کرد. مقیاس تنهایی یک پرسشنامه ۲۰ سوالی است که هنوز معمولا در تحقیقات برای سنجش میزان تنهایی یک فرد از آن استفاده می‌شود.

کاملا مشخص نیست که سیستم پزشکی با تنهایی چه کاری می‌تواند انجام دهد و یا چه کاری باید انجام دهد. پیشنهادات از ساده (افزودن مقیاس تنهایی به معاینات سالانه) تا تجویز قرص برای تنهایی متغیر هستند و مطمئنا با عوارض جانبی و جنجال همراه خواهند بود. به نظر می‌رسد ما کلید یکدیگر برای زندگی طولانی و زندگی سالم هستیم. ما باید در قبال رفاه دوستان و هم تیمی‌های مان و دیگران پاسخگو باشیم.

اعلام تنهایی به عنوان یک اپیدمی ابتدا مستلزم درک این است که تنهایی چیست و چه عملکردی در مغز دارد. در حالی که تنهایی گاهی اوقات با انزوای اجتماعی اشتباه گرفته می‌شود مفهوم و مولفه‌ای متقاوت است. انزوای اجتماعی یک حالت عینی است: آیا به طور منظم با افراد دیگر تعامل دارید یا خیر؟ در مقابل، تنهایی یک معمای متناقض است: یک تجربه کاملا ذهنی از ناراحتی ناشی از عدم ارتباط اجتماعی درک شده توسط فرد.

شما چه اغلب اوقات تنها باشید و یا در مرکز یک سالن رقص می‌توانید احساس تنهایی کنید. دکتر راسل می‌گوید: "شما تنها هستید، زیرا مجموعه روابطی که دارید یعنی شبکه اجتماعی تان انتظارات شما را برآورده نمی‌سازد". افراد به دلایل زیادی احساس تنهایی می‌کنند: جابجایی برای مدرسه یا محل کار، سوگواری برای از دست دادن همسر، مبارزه با سازوکار‌های مقابله‌ای معکوس یا حتی داشتن تمایل طبیعی نسبت به غم و اندوه. اگر این موارد دلایل تنهایی هستند حداقل راه حل‌های شناخته شده‌ای وجود دارد که باید امتحان کنید مانند تماس گرفتن با دوست تان و یا مکالمه‌ای کوچک با یک غریبه.

با این وجود، بسیاری از افراد تنها نه تنها احساس غمگینی می‌کنند بلکه همزمان احساس خطر را تجربه می‌نمایند. برای آنان موقعیت‌های اجتماعی به مثابه یک تهدید و نه یک دعوت قلمداد می‌شوند.

در یک دهه گذشته افرادی که تنهایی را مطالعه می‌کنند شروع به درک بهتر دلیل آن کرده اند. همان طور که "فی باند آلبرتی" مورخ در کتاب "بیوگرافی تنهایی" می‌نویسد اگرچه تنهایی معمولا به عنوان تجربه‌ای از درد و رنج ذهنی درک می‌شود، اما در واقعیت امر "آفتی برای کل بدن" است. نتیجه تحقیقات نشان می‌دهند که تنهایی مزمن با طیفی از مشکلات فیزیکی و عصبی از جمله افزایش حساسیت به عفونت‌ها و زوال شناختی مرتبط است.

به عبارت دیگر، تنهایی چیزی فراتر از یک مبارزه ذهنی است. تنهایی یک سیگنال بیولوژیکی است که به ما می‌گوید چیزی در محیط اجتماعی مان اشتباه است. هنگامی که آژیر‌های اضطراری از قبل به صدا در می‌آیند ایجاد تغییرات لازم برای یک زندگی رضایت بخش‌تر می‌تواند دشوار باشد.

علوم اعصاب ده‌ها سال است که به تنهایی در اعماق ذهن پرداخته است. "جان کاسیوپو" در سال ۱۹۹۲ میلادی به ابداع اصطلاح "علوم اعصاب اجتماعی" کمک کرد. او بعدا مرکز علوم اعصاب شناختی و اجتماعی دانشگاه شیکاگو را تاسیس نمود و در آنجا خطرات تنهایی را مستند کرد. از آن زمان به این سو یک جریان ثابت از تحقیقات نشان داده که تنهایی در مغز تا چه اندازه آشکار می‌شود.

یک جریان ثابت از تحقیقات نشان داده اند که تنهایی تا چه اندازه در مغز آشکار می‌شود. دکتر "دانیلو بزدوک" دانشیار دپارتمان مهندسی زیست پزشکی دانشگاه مک گیل می‌گوید: "شواهد زیادی برای آن وجود دارد". در طول سال نخست پاندمی کووید – ۱۹ او و چندین همکارش بزرگ‌ترین مطالعات تا به امروز را برای یافتن نشانگر‌های تنهایی در مغز انجام دادند مطالعاتی که آنان در پاسخ به انزوای اجتماعی که افراد تجربه می‌کردند انجام داده بودند.

کار آنان نشان داد که شبکه پیش فرض در مغز افراد تنها بزرگتر است این شبکه ناحیه‌ای است که در اعماق مغز قرار دارد و زمانی که به دیگران فکر می‌کنیم روشن می‌شود به ویژه با توجه به این که چگونه مقاصد آنان را تفسیر می‌کنیم.

تحقیقات نشان داده که مغز تنها دچار دگرگونی می‌شود. در مغز افراد تنها انتقال دهنده‌های عصبی که برای پیوند و ارتباط اجتماعی مهم هستند از بین می‌روند و محور هیپوتالاموس – هیپوفیز - آدرنال که مسئول تعدیل استرس است بیش فعال است. آمیگدال که واکنش جنگ یا گریز ما را تحریک می‌کند و به پردازش واکنش‌های احساسی کمک می‌نماید در مغز افراد تنها در حال افزایش است.

در تحقیقات مشخص شده که افراد تنها تصاویر و کلمات منفی یا تهدیدآمیز را در کمتر از ۴۰۰ میلی ثانیه تشخیص می‌دهند. این ویژگی ممکن است نه تنها غم و اندوهی را که همراه با تنهایی است بلکه احساس قابل لمس خطر همراه با آن را نیز توضیح دهد.

چنین تغییراتی در مغز ممکن است به توضیح این که چرا افراد تنها محیط اجتماعی خود را تهدیدآمیز می‌دانند کمک کند. دکتر بزدوک می‌گوید: "ما نمی‌توانیم دنیا را آن گونه که هست درک کنیم".

افسردگی، غم و اندوه و اضطراب اجتماعی همگی علائم تنهایی نامیده می‌شوند. دکتر آلبرتی تنهایی را "خوشه‌ای از عواطف" می‌نامد که در آن احساساتی از "خشم، رنجش و اندوه گرفته تا حسادت، شرم و ترحم به خود" می‌توانند در آن جای بگیرند. برای برخی از افراد تنهایی تبدیل به یک حلقه بازخورد خود تداوم یافته و مزمن می‌شود. ماهیت نوروپلاستیک مغز (انعطاف پذیری عصبی) یعنی توانایی آن در ایجاد مسیر‌های ساختاری مختلف می‌تواند این تغییرات را تقویت کند.

تحقیق در مورد یک مداخله دارویی برای تنهایی به شکل هورمون پرگننولون انجام شده است. این تحقیق نشان داده که آن هورمون با آرام کردن آمیگدال و همچنین اینسولا (لب جزیره ای) ناحیه دیگری از مغز استرس را کاهش می‌دهد ناحیه‌ای که اگر ناکارآمد باشد می‌تواند به هوشیاری بیش ازحد یک فرد تنها در برابر تهدیدات اجتماعی بیانجامد.

علیرغم آن که هورمون پرگننولون نمی‌تواند به طور مستقیم تنهایی را درمان کند، اما ممکن است بتواند علائم آن را کاهش داده و به افراد کمک کند دوباره ارتباط برقرار کنند.

در تحقیقی انجام شده از سال ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۹ میلادی آزمایشی در مورد اثرات دوز خوراکی پرگننولون در افراد تنها صورت گرفت. نتایج اولیه نشان می‌دهد که احساس تنهایی کاهش یافته است. به عبارت دیگر، این قرص طبق برنامه عمل می‌کرد. با این وجود، این درمان عوارض جانبی ای، چون بدتر شدن کیفیت خواب تا مشکلات قلبی عروقی را نشان داد.

در نتیجه، اگر اکنون نمی‌توان از قرص و هورمونی برای درمان قطعی تنهایی استفاده کرد باید چه کنیم؟

تجربه نشان می‌دهد یک ذهن تنها با کمک بدن بهبود می‌یابد. پزشکان می‌توانند به بیماران کمک کنند تا مولفه‌های تنهایی مزمن را تشخیص دهند و درمان مناسب را ترتیب دهند. افرادی که با اختلال استرس پس از سانحه دست و پنجه نرم می‌کنند که می‌تواند به صورت دوره‌های طولانی تنهایی شدید ظاهر شود به نوع متفاوتی از توجه به افرادی نیاز دارند که اضطراب شان آنان را نسبت به رفتن به یک محیط اجتماعی بی میل می‌سازد. دکتر بزدوک می‌گوید که آموزش افراد در مورد "پردازش نشانه‌های عاطفی یا تعاملات اجتماعی به طور منظم" می‌تواند منجر به سازگاری در مناطقی از مغز شود که بر تعامل اجتماعی حاکم است.

او خاطر نشان می‌سازد که فعالیت‌هایی که پیوند‌های اجتماعی را تقویت می‌کنند مانند ورزش کردن با یکدیگر و با هم غذا خوردن در حالی که به خودی خود پاسخ نیستند، اما بخش مهمی از درمان تنهایی را شامل می‌شوند.

خطری در ارزیابی تنهایی مزمن بر اساس دلایل بالینی وجود دارد. "گری گرینبرگ" روان درمانگر می‌گوید پزشکی سازی تنهایی می‌تواند رنج فردی را کاهش دهد، اما ممکن است افراد را به این نتیجه برساند که تنهایی که در هر حال بحرانی در مقیاس اجتماعی است چیزی بیش از مجموعه‌ای ناگوار از شکست‌های فردی نیست. چنین نتیجه گیری‌ای توجه را از طرح این پرسش‌ها منحرف می‌سازد که چرا ما در دنیای فعلی تا این اندازه منزوی هستیم و باید در مورد آن چه کنیم؟

ارزیابی بالینی تنهایی با موانع عملی تری نیز مواجه است. همان طور که دکتر "راسل" اشاره می‌کند ارائه دهندگان مراقبت‌های بهداشتی هنوز معیار‌هایی را ارائه نکرده اند که توصیف کند چه زمانی را می‌توان تعیین کرد که در آن بازه زمانی گفته شود یک فرد به اندازه‌ای کافی تنها است که پزشکان باید کاری در مورد او انجام دهند. بر خلاف افسردگی یا اضطراب تنهایی یک اختلال سلامت روان قلمداد نشده است.

انجمن روانپزشکی آمریکا معیار‌های تشخیصی واضحی را برای سایر بیماری‌های موجود در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ارائه کرده است. با این وجود، چنین استاندارد‌هایی برای تنهایی مزمن وجود ندارند. دکتر مورتی در مشاوره ارتباط اجتماعی خود تعدادی از مداخلات بالقوه در مقیاس اجتماعی را توصیه کرد از جمله سرمایه گذاری در زیرساخت‌های مشترک مانند حمل و نقل عمومی و پارک‌ها و تقویت سازمان‌های اجتماعی که همسایگان را گردهم می‌آورد.

هم‌چنین، توصیه می‌شود که باید روابط خود را با پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی که می‌توانند منبع قطع ارتباط به ویژه در میان جوانان باشند چارچوب بندی کنیم. هیچ چیزی نمی‌تواند مانند یک پست پر زرق و برق اینستاگرامی مردم را به این نتیجه برساند که زندگی شان در سطحی پایین‌تر از حد انتظار است. اگر افراد بتوانند از رسانه‌های اجتماعی به عنوان یک ایستگاه بین راهی و نه به مثابه مقصد استفاده کنند واقعا کمک کننده خواهد بود.

رسانه‌های اجتماعی می‌توانند ابزاری عالی برای ایجاد ارتباط باشند. همه چیز به نحوه استفاده شما بستگی دارد. محدود کردن زمان صرف شده در فضای مجازی از طریق پلتفرم‌های بازدید شده یا حساب‌های دنبال شده می‌تواند کمک کننده باشد. دوستان و خانواده نیز باید نسبت به تعامل با افراد تنها با شرایطی که برای آنان مناسب است فعال باشند. یافتن راه‌هایی برای حمایت از دیگران به افراد تنها فرصتی برای برقراری ارتباط می‌دهد و می‌تواند به آنان کمک کند تا از نوعی تفکر خودمحورانه خارج شوند که با تنهایی می‌تواند تشدید شود.

مهم‌تر از همه آن که افراد تنها باید به خاطر داشته باشند که اگرچه لزوما مسئول شرایطی نیستند که آنان را در تنهایی غرق کرده، اما می‌توانند برای بیرون کشیدن خود از آن وضعیت گام بردارند. این ممکن است شامل مجبور کردن خود برای ارتباط با دیگران باشد حتی زمانی که فرد تنها تمایلی به این کار ندارد.

دکتر مورتی می‌گوید: "برای این کار می‌توان روزانه ۱۵ دقیقه وقت صرف ارتباط با افرادی کرد که به آنان اهمیت می‌دهیم یا می‌توانیم خودمان را به همسایگان معرفی کنیم. هم چنین، تخصیص زمانی برای صحبت با افراد با دیدگاه‌های مختلف برای شناخت و درک آنان و جستجوی فرصت‌هایی برای خدمت به دیگران می‌توانند قوی‌ترین پادزهر‌ها برای تنهایی باشند".

کاسیوپو می‌گوید: "برای آن چه دارید سپاسگزار باشید، از دیگران کمک بخواهید و به آنان کمک کنید و زمانی را برای سرگرمی اختصاص دهید. این یک انتخاب است که تنها بمانید یا تنها نمانید. به عبارت دیگر، نیازی نیست که تنهایی یک حالت دائمی باشد. با حمایت مناسب و اراده زیاد مغز می‌تواند دوباره ارتباط برقرار کند".

منبع: فرارو

504108

سازمان آگهی های پرسون