به گزارش سایت خبری پرسون، دکتر سید محمدکاظم سجادپور استاد دانشکده روابط بینالملل دریادداشتی نوشت: باشگاه اقتصادی نیویورک (Economic club of Newyork) که از سال۱۹۰۷ تاکنون محفل جدی در مهمترین شهر کاپیتالیستی دنیا در گردهم آوردن افراد و شخصیتهای برجسته نظام آمریکاست، مراسم صد سالگی تولد هنری کیسینجر را برگزار کرد و جالب آنکه علاوه بر آمریکا، تقریبا در سرتاسر دنیا رسانههای عمده به این مراسم توجه کردند و درباره کیسینجر مطلب نوشتند. از ایندیاتایمز دهلی نو گرفته تا لوموند پاریس؛ از گروههای چپ و انتقادی تا گرایشهای راست و میانه درباره کیسینجر در آستانه صدسالگی وی قلمفرسایی کردند و اکونومیست مصاحبهای نسبتا طولانی با او به چاپ رساند.
چرا به کیسینجر توجه میشود؟ و چگونه میتوان او را تجزیه و تحلیل کرد؟ پاسخ را باید در «چندپیشگی» و «چندچهره بودن» او جستوجو کرد. فراتر، او آیینه کنش و واکنشی است بین آنچه در ادبیات روابط بینالملل به عنوان ساختار و کارگزار مینامند. او فردی موثر در نظام آمریکاست؛ محصول آن نظام است و در فرآیندی در چند دهه تبدیل به بخشی از نظام سیاسی و اقتصادی آمریکا شده است؛ بهگونهایکه بدون شناخت شخصیت، اثرگذاری و پویشهای کیسینجر، نمیتوان نظام سیاسی و اقتصادی آمریکا را شناخت. در عین اهمیت «نهادها» در سامانه همهجانبه آمریکا «شخصیتها» مهماند و کنش و واکنش بین «نهادها» و «شخصیتها» ترکیبی پویا و گویا از سازههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آمریکا را به دست میدهند. کیسینجر مهاجرزادهای است که در پانزدهسالگی همراه با خانواده خود از آلمان به آمریکا مهاجرت کرده است و هنوز انگلیسی را با لهجه آلمانی صحبت میکند.
برخی از کسانی که آثار متعدد او را بررسی کردهاند، بر این باورند که او به آلمانی فکر میکند و به انگلیسی مینویسد. او فارغالتحصیل دانشگاه هاروارد در 1954 بوده و سپس در آن دانشگاه به عضویت هیات علمی درمیآید و تا سال 1969 در آن دانشگاه مشغول تحقیق و تدریس میشود. برخی از شاگردان او مانند گراهام آلیسون، افراد برجستهای در فکر و عمل روابط بینالمللی ایالات متحدهاند. کیسینجر در کار علمی جدی است و رسالههای او بهعنوان فرد دانشگاهی از بهترینهاست. اما کیسینجر تنها یک چهره آکادمیک نیست.
او در سالهای پایانی دهه60 میلادی در نقش مشاور وزارت خارجه آمریکا، از مذاکراتی که بین جانسون رئیسجمهور دموکرات وقت آمریکا با ویتکنگها، به صورت محرمانه در جریان بود، مطلع شده و به اصطلاح رایج در ادبیات شفاهی سیاست، با ریچارد نیکسون پل زده و از آنچه بین دموکراتها و ویتکنگها میگذشت، نیکسون را مطلع میکند. این «پل زدن» آغازی برای همکاری او با نیکسون میشود و در سال 1969 بهعنوان مشاور امنیت ملی نیکسون جمهوریخواه منصوب شده و در ادامه در 1973 بهعنوان پنجاهوششمین وزیر خارجه آمریکا منصوب میشود. با برکناری نیکسون بهخاطر افتضاح واترگیت، کیسینجر وزیر خارجه جرالد فورد رئیسجمهوری بعدی میشود و تا سال1975 این سمت را ادامه میدهد. هشت سالی که کیسینجر مسوولیت اجرایی دارد، سالهای پرفراز و نشیب در سیاست خارجی آمریکاست. جنگ ویتنام در اوج است، تنش جهانی بین ابرقدرتها بالاست و خاورمیانه در غلیان منازعات اعراب و اسرائیل است.
او در این سالها در قامت چهرهای دیپلماتیک با تکیه بر فنون مذاکراتی، برداشتهایی که از تاریخ دیپلماسی دارد و موقعیت بسیار خطیری که آمریکا در جهان دارد و البته چالشهایی که درون آمریکا بین دو قطب طرفداران ادامه جنگ ویتنام و جنبش عظیم ضدجنگ در جریان است، سعی میکند که «تعادل» را برقرار کند. «تعادل» و «نظم» دو واژه بنیادین رفتار دیپلماتیک اوست که در نهایت با کارنامهای ترکیبی به پایان جنگ ویتنام و شکست آمریکا، گشایش قابل توجه در رابطه با چین، آغاز عصر تنشزدایی در روابط آمریکا و شوروی و دیپلماسی موسوم به دیپلماسی رفتوآمدی (shuttle Diplomacy) و ترک مخاصمه بین طرفین درگیری در خاورمیانه منجر میشود.
اما این کیسینجر دیپلمات، در ادامه گسترش پیشههای خود در دهه80 میلادی وارد کارهای اقتصادی شده و علاوه بر تاسیس شرکت مشورتی «شرکای کیسینجر» (Kissinger Associates) به عضویت هیاتمدیره چندین بانک و نهاد اقتصادی درمیآید که تا به حال ادامه دارد. پولسازی کیسینجر از طریق مشتریان خاص و ویژهای ازجمله جمهوری خلق چین میسر میشود. آری پکن یکی از دریافتکنندگان خدمات مشورتی کیسینجر و پرداختکننده مبالغ هنگفتی به اوست.
پولسازی کیسینجر، از خدمات مشورتی فراتر رفته و بهعنوان ستوننویس در مجموعه سندیکایی واشنگتنپست- لسآنجلس بهطور مرتب درباره مسائل بینالمللی مطلب مینویسد. ستونهای روزنامهای او همزمان در حدود ششصد روزنامه جهان چاپ میشود و البته مطالب خواندنی مینویسد و هرچند سال کتاب جدیدی چاپ میکند که اکثرا ازجمله آخرین آنها با عنوان «عصر هوش مصنوعی و آینده ما انسانها» با ترجمه سیدحسین علوی به فارسی منتشر شدهاند. این چندپیشه بودن از یکسو کیسینجر را مظهر و نماد فضای دانشگاهی آمریکایی میکند که دانشش در خدمت نظام است و از سوی دیگر نظام آمریکا را از نمونه اروپایی متفاوت میسازد.
اما این موفقیتهای فردی کیسینجر باید در کنار چند چهرهبودگی او مورد مداقه قرار گیرد. چهرهای از کیسینجر، در بین رهبران و نخبگان سیاست خارجی آمریکا وجود دارد که به او به عنوان شخصیتی فراحزبی احترام میگذارند. 10سال پیش در جشن 90سالگی او علاوه بر همحزبیهای جمهوریخواه، خانم کلینتون نیز کیسینجر را مورد ستایش قرار داد و همه روسایجمهوری آمریکا با او دیدار کردند و او به آنها مشورت میدهد.
اما چهره دیگری از او در اسناد به جا مانده از روزگاران اجرایی او وجود دارد که کیسینجر را قاتلی تمامعیار معرفی میکند. او در این چشمانداز مقصر گسترده شدن جنگ ویتنام به لائوس، کامبوج و سئول مسوول قتل چند صد هزار نفر در این ماجرا معرفی میشود. به علاوه او دوست دیکتاتورهای جهان سوم بوده و برخی از آنها مانند پینوشه را با کودتا به قدرت رسانده است. کارنامه او در آمریکای لاتین دهه70 بسیار تاریک است. در نبرد، منازعه و کشمکش بین اخلاق و ارزشهای دموکراتیک و «منافع استراتژیک آمریکا» پیوسته اخلاق را فدای منفعت کرده است. جالب آنکه در مجموعه اسنادی که «آرشیو امنیت ملی» (National Security Archive) که نهادی غیردولتی، مترقی و مستقر در دانشگاه جرج واشنگتن است، به خاطر صدسالگی او منتشر کرده، روشن میشود که او در دوران مسوولیت، به سازمانهای اطلاعاتی آمریکا دستور داده که همکاران خودش نظیر مورتون هالپرین را زیر نظر بگیرند. چهرهای پلیسی در این اسناد از کیسینجر ترسیم میشود که با دنیای آکادمیک و حتی اخلاق متعارف بوروکراتیک فاصله دارد.
هر چه هست کیسینجر قابل مطالعه است. او مظهر تجمیع «قدرت»، «ثروت»، «شهرت» از طریق «علم»، «بوروکراسی»، «سیاست»، «رسانه» و «دانشگاه» است. اینها پدیدههایی است که روح کاپیتالیسم آمریکایی را به نمایش میگذارد. کیسینجر مظهر نظام آمریکاست و نظام آمریکا، پرورشدهنده کیسینجر است.
منبع: دنیای اقتصاد