به گزارش سایت خبری پرسون، محمدمهرعلی در یادداشتی نوشت: این روزها کماکان موضوع عادیسازی روابط تهران-ریاض باواسطهگری چین، موردتوجه بسیاری از استراتژیستها و تحلیلگران حوزه سیاست خارجی آمریکا قرارگرفته است.
هنری کیسینجر، وزیر خارجه اسبق آمریکا یکی از کسانی است که در این خصوص نظر صریحی را اعلام کرده است. اگرچه کیسینجر طی یک سال اخیر بیشتر در خصوص بحران ناشی ازجنگ اوکراین وحتی راهحل پایان دادن به این بحران مطالبی را عنوان کرده است اما او این بار تمرکزی جدی بر مناقشات واشنگتن و پکن در حوزه روابط بینالملل نموده و بروز قدرت منطقهای چین ( در منطقه غرب آسیا) را صراحتا تهدیدی برای آمریکا قلمداد میکند. هنری کیسینجر طی مصاحبهای گفته است که چین به عنوان میانجی برای عربستان و ایران تغییری اساسی در وضعیت استراتژیک خاورمیانه است. او گفت: «سعودیها اکنون در حال متعادل کردن امنیت خود با بازی آمریکا در برابر چین هستند.کیسینجر استدلال کرده است که ظهور پکن به عنوان صلحجو در درازمدت «شرایط مرجع را در دیپلماسی بینالمللی تغییر میدهد.» به گفته او ایالاتمتحده دیگر قدرت ضروری منطقه نیست.» به گفته او چین در سالهای اخیر اعلام کرده که باید در ایجاد نظم جهانی مشارکت داشته باشد. اکنون یک حرکت قابلتوجه در این جهت انجام داده است.
واقعیت امر این است که کیسینجر و بسیاری از تحلیلگران و استراتژیست های آمریکایی معتقدند چینیها با ورود مستقیم به پرونده عادیسازی ایران و عربستان سعودی، پازلهای کلان بازی آمریکا در منطقه غرب آسیا را مورد هجمه قرار دادهاند. حتی برخی تحلیلگران میگویند چینیها پاسخ مداخلهگرایی غرب در منطقه شرق آسیا را با این اقدام دادهاند. در بعد کوتاهمدت، چینیها پس از رد طرح12مادهای صلح پکن در جنگ اوکراین ( از سوی اعضای ناتو) درصدد یک مانور دیپلماتیک در نظام بینالملل بودند که واسطهگری در انعقاد توافق تهران -ریاض این فرصت را برای چینیها فراهم ساخت.
بیدلیل نبود که در جریان سفر اخیر رئیسجمهور کشورمان به چین، مقامات ارشد این کشور طرح پیشنهادی واسطهگری میان تهران و ریاض را ( با هماهنگی قبلی مقامات سعودی) ارائه کردند و این پیشنهاد، با موافقت تحسینبرانگیز کشورمان مواجه شد. اما نباید تنها انگیزه کوتاهمدت چینیها را در این معادله مدنظر قرار داد! در این میان انگیزههای بلندمدتی نیز وجود دارد که پکن را نسبت به نقشآفرینی فعال سیاسی در معادلات جهانی مجاب ساخته است.
یکی از این موارد که در فرامتن تحلیلهای مطرحشده از سوی امثال کیسینجر به چشم میخورد، مربوط به چشمانداز چینیها مبنی بر تبدیلشدن به هژمون اقتصادی دنیا تا سال 2032 میلادی میباشد. به عبارت بهتر، به ارزش و اهمیت حوزه غرب آسیا در معادلات جهانی بازمیگردد.
چینیها قصد دارند طبق هدفگذاری قبلی خود، تا حدود یک دهه آینده به قدرت اقتصادی برتر دنیا تبدیل شوند. با توجه به ارتباط مستقیمی که میان شکلگیری و تثبیت هژمونی اقتصادی یک کشور و مؤلفههای امنیتی در حوزه روابط بینالملل وجود دارد، چینیها تبلور«ثبات امنیتی در غرب آسیا» را یکی از پیششرطهای حرکت رو به جلوی خود در مسیر برتری اقتصادی قلمداد میکنند. از سوی دیگر، واسطهگری چین در منطقه غرب آسیا ، منجر به نقشآفرینی بیشتر پکن در این حوزه جغرافیایی و استراتژیک حساس میشود و همین مسئله، وزن و قدرت مانور آمریکا را در برابر چین طی سالهای پیش رو کاهش خواهد داد. این همان موضوعی است که چینیها در سیاستگذاری راهبردی خود دنبال میکنند: مهار بازی آمریکا از طریق حضور فعال در آوردگاههای بینالمللی و ایفای نقش یک بازیگر ثبات ساز در حوزه سیاست خارجی و روابط جهانی!
منبع: رسالت