به گزارش سایت خبری پرسون، مصطفی زهرانی دانشیار دانشکده روابط بینالملل وزارت خارجه در یادداشتی نوشت: حمله اسراییل به کنسولگری کشورمان در سوریه ابعاد گوناگونی دارد. گروهی این اقدام را تغییر تاکتیک اسراییل در صحنه نبرد میدانند. برخی آن را نقطه عطف و عدهای ادامه روند قبلی بعد از ترور شهید سلیمانی و دیگر فرماندهان ارزیابی میکنند. دیگرانی هم هستند که، دامنه کار را به حدی گسترش میدهند که این حمله را مقدمه حمله نظامی اسراییل به تاسیسات هستهای کشورمان به حساب میآورند. این عده مدعی هستند که در اثر جنگ غزه و دیگر تحولات از جمله جنگ اوکراین، ایران بدون حضور بازرسان آژانس انرژی اتمی در حال پیشروی شدید به سمت هستهای شدن است. بعضی هم این حمله را یک تست میدانند.
به هر حال، مفروض این است که این حمله ارتباط مستقیم با جنگ غزه دارد. سطح تحلیل نیز فردی است؛ چون، همهچیز به سرنوشت سیاسی بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسراییل بستگی دارد. چه بسا هیات حاکمه اسراییل با چنین اقداماتی مخالف باشد، اما منویات یک شخص غلبه دارد. در نهایت، این مقاله به نحوی تداوم مقالهای است که در مورخ 27 آذرماه گذشته در این جریده منتشر شد. عنوان آن مقاله این بود که، چرا جنگ غزه بیپایان است. سوال اصلی پاسخ دادن یا پاسخ ندادن است که کار چندان سادهای نیست. یک نظر این است که، باید اولا، در نظر داشت که بازدارندگی حین صلح با بازدارندگی حین جنگ تفاوت جدی دارد. ثانیا، بیش از آنکه به چگونگی پاسخ دادن به اسراییل فکر شود، لازم است به فکر استراتژی خروج از چنین جنگ فرضی باشیم. اقدام تلافیجویانه ایران ممکن است همچنان برای خروج از بن بست کمک به نتانیاهو باشد.
همزمان باید به نظریه موسوم به تشدید پیچشی جنگ یا spiral توجه داشت. بر اساس این نظریه، در اثر تکرار عملیات نظامی متقابل، حتی اگر هیچ یک از دو طرف خواهان رویارویی نظامی نباشد، لاجرم جنگ شعلهور میشود. نکته دیگر نقش افکار عمومی است. نظریههای جنگ به این رسیدهاند که، افکار عمومی، در آغاز جنگ نقش منفی دارد؛ چون، به تصمیمگیری در دفاع و جنگ رنگ و بوی احساسی میدهد. خوشبینی هم عامل آغاز همه جنگها است. خوشبینی به اینکه همه ابزارهای لازم برای پیروزی در اختیار آغازگر است؛ بر عکس، هیچ کدام از این ابزارها در دست دشمن نیست. در هر حال، به نظر میرسد که نتانیاهو بر مبنای نظریه scapegoat عمل کرده باشد؛ چون، برای رهایی از بن بستهای شدید داخلی تلاش میکند تا دامنه منازعه را به خارج از مرزهای خود منتقل کند. میتوان این طور فکر کرد که، نخست وزیری اسراییل در جنگ غزه در بنبست قرار دارد که نتیجهاش شکست او است. اگر او بتواند جنگ را از بنبست به یک جنگ فرسایشی بدل کند، ممکن است راه نجاتی پیدا کند. این میتواند رقبای داخلی او را نیز در موضع ضعف قرار دهد. در وضع حاضر موقعیت و مشروعیت اسراییل برای یک نسل منکوب شده است؛ بهطوری که هیچ نهاد بینالمللی مرتبط با حقوق بشر نیست که این بازیگر را به خاطر جنایات جنگی محکوم نکرده باشد. اکنون اسراییل توسط همه کشورها حتی متحدین خودش مورد سرزنش قرار گرفته است.
در نهایت باید توجه داشت که جنگ خاتمه دیپلماسی است. اکنون جمهوری اسلامی ایران در این زمینه دست برتر را دارد. از یک سو میتواند با روسها وارد مذاکره شود که به نحوی امنیت آسمان سوریه پوشش داده شود. فضایی که در سطح شورای امنیت سازمان ملل است نیز به نفع جمهوری اسلامی ایران است. ایران با دنیای عرب نیز میتواند دست به نوعی ائتلافسازی زند. نکته مهم این است که حذف صدام در سال 2003 باعث شد تا دیوار حائل بین ایران و جهان عرب محو شود اما ایران به خوبی از آن بهرهبرداری نمیکند. علاوه بر این، تهران این توان را دارد تا با کشوری مثل سوییس که در شورای امنیت موضعی ضد اسراییل داشت همکاریهای مطلوبی را طراحی کند. از این فراتر، ایران حتی میتواند غرب به خصوص امریکا را به شیوه مناسب مدیون کرده، بدین معنا که اگر واشنگتن در ادعای خود مبنی بر مخالفت با گسترش جنگ جدی است، باید کاری علیه اسراییل صورت دهند.
متقابلا، در ایران نیز افکار عمومی شدیدا احساس میکند که تحقیر شده است؛ به گونهای که ممکن است نظام به این نتیجه برسد که هزینه عدم اقدام علیه اسراییل بیش از هزینه اقدام علیه این رژیم باشد. اینگونه نیست که حکومتها همیشه بتوانند خواست مردم را نادیده بگیرند. مردم ایران حتی نسبت به رفتار روسیه خوشبین نیستند، به طوری که بخشی از جامعه حتی در مورد حمله اخیر، روسیه را بیتقصیر نمیدانند. انتظار آنان این است دولت یک بار برای همیشه با مسکو جدی صحبت کند. سخن این عده این است که، نباید اینطور باشد که هر آنچه روسیه از ایران میخواهد طبق اخلاص تحویل آنها داده شود، اما طرف مقابل اصطلاحا بر مبنای یکی به میخ و یکی به نعل عمل کند.
منبع: اعتماد
نظرات شما ( 1 نظر )