به گزارش سایت خبری پرسون، حسین ملائک در یادداشتی نوشت: مشخص است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در جاهایی قفل شده است. همه توجهها نخست به برجام جلب میشود که در بنبست قرار گرفته است و هنوز برای احیای آن افقی متصور نیست اگرچه تلاشهایی میشود که این تفاهم مرده به یک صورتی به حیات ادامه دهد.
دومین توجه به همکاری محدود ما با روسیه در جنگ اوکراین جلب شده است. بهرغم حجم کوچک این همکاری، بهانه تبلیغاتی و مستمسک جدی به دست غربیها داده شده است.
اما عامل اصلی که به نظر من باعث قفل شدن روابط خارجی کشور شده و منجر به صدور قطعنامه علیه ایران در پارلمان اروپا شد، ایرانیهایی هستند که در سراسر اروپا، امریکا و غرب پراکنده شدهاند. در واقع ادامه تحولات داخل کشور است. در خارج از کشور حضور شهروندان ایرانیتبار در مناصب مختلف سیاسی در کشورهای اروپایی از رهبری احزاب گرفته تا شهرداری، عضویت در پارلمان و حتی معاونت وزیر، لابی بسیار قدرتمندی ایجاد شده است که روی سیاست خارجی کشور فشار وارد کرده و حتی رفتار سیاسی غربیها را در قبال تهران کنترل میکند.
من معتقدم حضور سیاستمداران ایرانیتبار در اروپا، از دو عامل دیپلماتیکی که ابتدای این نوشته اشاره کردم، در رویدادهای اخیر در روابط ایران و اروپا، نقش پررنگتری داشت. دو مساله برجام و جنگ اوکراین، چارچوب مشخص امنیتی، بینالمللی و حقوقی دارد و تابع معادلاتی هستند که از طریق مذاکره قابل حل هستند. اما نظر و رویکرد ایرانیان صاحب نفوذ مهاجر اساسا از طریق مذاکره قابل حل نیست.
رویکرد ایرانیان خارج از کشور، ناشی از سالها سیاستورزی غلط در داخل کشور است. اقداماتی که از سوی بخشی از حاکمیت در قبال بخشی از جمعیت کشور انجام شده است، از نفی حقوق فردی گرفته تا فشار، گرچه در داخل کشور باعث سکوت شده، اما ادامه آن در خارج از کشور، خارج از محدوده کنترل دولت، با انرژی بیشتری ادامه یافته است.
بخشی از ساختار سیاسی کشور، به خصوص در بخشهای قضایی، فرهنگی و سیاسی، در طول دهههای گذشته به شکل تبعیضآمیز با بخشی از جمعیت کشور برخورد کردهاند و آنها را به حاشیه راندهاند. گروه بزرگی از این جمعیت به حاشیه رانده شده، نخبگان، فرهیختگان و مغزهای ایرانی بودند. تصور غالب در بخشی از حاکمیت این بود که مهاجرت این افراد به خارج از کشور، باعث خلاصی حکومت از تفکرات آنها میشود. اما بسیاری از این افراد به خارج از کشور رفتهاند، به موقعیتهای خوبی دست پیدا کردهاند و صاحب نفوذ در کشورهای میزبان شدهاند. در این فرآیند بسیاری از این افراد حتی اگر پاسپورتهای کشورهای دیگر را گرفته باشند، ایرانی بودن، تبار و عرق ایرانی خود را از دست ندادهاند. یک ایرانی، همان اندازه که در ایران «ایرانی» است، در امریکا، اروپا و کانادا هم «ایرانی» میماند.
اعتراضات اخیر در ایران، هر چند در داخل کشور با قدرت مهار شد، اما ادامه آن در خارج از کشور به شکل بهینه ادامه پیدا کرده و توانسته است به نهادهای سیاسی غربی فشار وارد کند تا تهران را زیر منگنه قرار دهند. قطعنامهای که پنجشنبه توسط پارلمان اروپا تصویب و بر اساس آن از کشورهای اروپایی خواسته شد، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در فهرست گروههای تروریستی قرار دهند، احتمالا روز دوشنبه توسط شورای اروپا تایید نخواهد شد. شورای اروپا، دلایل خودش را دارد که چنین اقدامی را تایید نکند، چراکه مسائلی مانند امنیت اروپا و برجام در تصمیمگیری سران اروپایی اولویت دارد. اما رویکرد فشار علیه تهران، ترک نخواهد شد، چراکه محیط و فضایی که توسط جمعیت مهاجران ایرانی ساخته شده است دولتهای متبوعشان را وادار میکند تا به این فشار ادامه دهند.
البته رویکرد و نگاه بخشی از این جمعیت مهاجر ایرانی، سازنده نیست. پیشنهادهایی مطرح میکنند که نه برای خودشان، نه برای مردم داخل ایران و نه برای کشورهای اروپایی، هیچ نتیجه مثبتی در پی ندارد. مثلا پیشنهاد میدهند که تمامی سفرای ایران از کشورهای اروپایی اخراج شوند. این دردی از کسی دوا نمیکند، نه به درد اپوزیسیون میخورد، نه به درد اروپاییها و نه کمکی به معترضان در داخل کشور خواهد کرد. درخواستهایی که از سوی این بخش از جمعیت مهاجر مطرح میشود، درست شبیه به بخشی از شعارهای به شدت رادیکال شده درون کشور است.
این رویکرد، کف خیابانی است، نه رویکردی سیاسی و دیپلماتیک. من تصور میکنم همین بخش از جمعیت بانفوذ ایرانیان خارج از کشور هستند که باعث شدهاند دیپلماسی کشور قفل شود. جمعیت مهاجران ایران در خارج از کشور، به اعتقاد من «بازی باخته» سیاست داخلی ماست. تنها به شرطی میتوان این جمعیت را دوباره جذب کرد که در داخل گشایش ایجاد شود و صداهایی که این افراد نمایندگی میکنند، به رسمیت شناخته شود. مادامی که حاکمیت قصد به رسمیت شناختن گروهی از صداهای داخل و خارج از کشور را ندارد، نهایتا با توجه به نفوذ این جمعیت مجبور است در خارج از کشور تاوان و هزینه بدهد.