به گزارش سایت خبری پرسون، فرهاد قنبری فعال حوزه فرهنگی نوشت: زندگی در جامعهای که هیچ ارزشی جز «پول» نمیشناسد، چندان آسان نیست. دهههاست که از نظام آموزشی و سخنرانان مذهبی گرفته تا اهالی رسانه و فرهنگ و... اینگونه القا میکنند که هیچ «ارزشی» به جز ثــروت وجود نــدارد و تنها راه رسیدن به سعادت و خوشبختی کسب ثروت بیشتر است. از لحظهای که کودکانمان چشم به جهان میگشایند، والدینی را میبینند که تمام تلاش خود را به کار گرفتهاند تا به شیوه و طریقی بر ثروت خود بیفزایند. آنها در مدرسه با نظام آموزشی و معلمانی آشنا میشوند که آشکارا علم را مورد تمسخر قرار داده و بر ارزشمندی کسب ثروت تاکید میکنند، آنها سخنرانانی را میبینند که آشکارا بچه مذهبی را به ثروتمند بودن ترغیب کرده و از ثروت بالای انبیا و امامان سخن میگویند. آنها با تلویزیون و سریال و سینمایی رشد مییابند که مدام از زندگی لاکچری و خانهها و سطح ثروت مادی بسیار بالایی برخور دارند.
کودکان و نوجوانان در این نظام آموزشی یاد میگیرند که علم و دانش هم کاسبی و شیوه کسب پولی بیش نیست و در این بازار باید سریعا چرتکههای خود را کوک کنند تا از غافله عقب نمانند. در رسانههایمان صبح تا شب، اختلاسگران و دلالان بهعنوان افراد موفق معرفی میشوند و مبلغان دینیمان هم مدام موعظه میکنند که اگر موفقیتی کسب کردهاید حاصل توان و خواست خودتان بوده و اگر نگونبخت و فقیر هستید هم حاصل رخوت و تنبلی خودتان بوده است.
افرادی که در این گفتمان رشد کرده و اجتماعی میشوند، بدیهی است که در بزرگسالی نیز به هر روش و کاری دست میزنند تا به ثروت بیشتری دست یابند و از این طریق احترام و تایید دلخواه توسط جامعه را به دست آورند. افراد پرورش یافته در چنین گفتمانی اینگونه آموختهاند که تنها ملاک قضاوت و ارزش آنها میزان پول و ثروت آنهاست.
در چنین جامعهای است که یکی نهایت تملق و چاپلوسی و دورویی را به کار میگیرد تا به مرکز قدرت و بالطبع ثروت و اختلاس نزدیک شود. کارمند و کارگزار فرهنگی تلاش میکند با رشوه و اختلاس و فرار مالیاتی و نگاه کاسبکارانه به روابط اجتماعی، بر ثروت خود بیفزاید. دختر بیستوپنج ساله حاضر میشود به عقد مرد ثروتمند همسن و سال پدر و پدربزرگ خود درآید. وکیل در ازای دریافت پول کلان مدافع دزد و جانی و اختلاسگر میشود. پزشک و استاد و معلم به بیمار و دانشجو و کارآموز به چشم مشتری نگاه میکند. دلال و صاحب املاک برای دریافت پورسانت بیشتر قیمت اجاره و ملک را چند برابر میکند. پیمانکار و بساز بفروش خانه سرهمبندی شده تحویل مشتری میدهد.
یکی با انداختن خود مقابل ماشین این و آن، طلب دیه میکند. باند تکدیگری شکل میگیرد و گدایی شغل میشود. ازدواج به چشم تجارت نگریسته میشود. چوب جنگلها و پوست حیوانات قاچاق میشود. کوهخواری و جنگلخواری امری عادی میگردد. کلاهبرداری به نهایت حد خود میرسد. دهها میلیون پرونده تخلف در دادگاهها باز میشود. انسانها ماشینپرست میشوند. وسط جاده با هدف ایجاد تصادف روغن ریخته میشود و... در کل هر کسی تلاش میکند از «دیگری» پله بسازد تا به پول بیشتری دست یابد.
توجه: مطلب مندرج صرفا دیدگاه نویسنده است و رسانه پرسون در قبال آن هیچ موضعی ندارد.
منبع: آرمان ملی