کردستان ـ نویسندهای اهل چک میگوید: «انسانِ معاصر بیپناه و تنهاست؛ برای رهایی از این درماندگی تنها جانپناه و سنگر او عشق است.» انسانها همیشه برای رهایی از رنجها، فریاد از دردها و فراغت از غوغای جهان، به یک جانپناه نیاز دارند. این جانپناه گاهی میل به یار است و گاهی تجلی در یک هنر؛ یک صدا یا یک قلم آغشته به رنگ بر روی بوم نقاشی. وقتی صدای یک نفر به فریاد رسای مظلومیت تبدیل شود، آن وقت است که رنگ عشق به خودش میگیرد و به مأمن آرامش تبدیل میشود برای رنجکشیدهها. برای انسانهایی که الفبای مظلومیت را در زندگیشان زمزمه کردهاند و جز رنج و سختی، هیچ لقمهای بر سر سفرهشان نبوده؛ مثل مردم کوبانی، سردشت یا حلبچه؛ افرادی که روزهایی را تجربه کردند که هیچوقت حقشان نبود اما روزگار آنقدر بیرحم است که هیچگاه حق را به حقدار نمیدهد؛ درست مثل کُردهای حلبچه یا سردشت که این حقشان نبود اما نصیبشان شد. در یک لحظه «بمب، شیمیایی، انفجار و تمام.» چند ثانیه کافی بود تا چند نسل از مردم حلبچه یا سردشت که طعم شیمیایی شدن را چشیدهاند، برای همیشه با ردی از بمبهای شیمیایی بر بدنشان و در عمق جانشان زندگی کنند. زندگیای با طعم تلخ بمبهایی که هدیۀ سیاستمداران جنگطلب بوده به مردمی که چیزی نمیخواستهاند جز عشق، جز آرامش و اندک جایی برای زیستن، اندک جایی برای آرامش.
این مقدمه، سرگذشت مردمی است که چندی پیش در برنامهی «عصر جدید»، فریادهایشان از حنجرۀ «محمد پرویزی» خارج شد. پسر اهل کامیاران که تصمیم گرفت تا سنتشکنی کند و از دردهای مردمی بگوید که هیچوقت کسی سراغشان نرفته. پرویزی با یک اجرای زیبا، هنرمندانه و مسلط نه تنها در میان کُردها که در مردم سراسر کشور و حتی خارج از کشور شوری به پا کرد که فقط از هنری همچون صدا و آواز بر میآید. پرویزی با یک اجرای درخشان به مرحلهی دوم مسابقهی عصر جدید صعود کرد که در آنجا هم اجرای مناسبی داشت هرچند به دلایلی نتوانست اجرای مد نظرش را روی صحنه ببرد. با تمامی این اوصاف، پرویزی ستارهای بود که از عصر جدید طلوع کرد و به موسیقی کُردی این نوید را داد که بتواند در سالهای آینده با تارهای صوتیاش یکی از آیندههای موسیقی کُردی باشد.
از چه زمانی ایدۀ شرکت در عصر جدید به ذهنتان رسید؟
از زمانی که این استعداد را در خودم دیدم و میدانستم میتوانم در این مسابقه شرکت کنم و موفقیت به دست آورم.
قبل از عصر جدید هم موسیقی حرفهای را پیگیری میکردید؟
من قبل از عصر جدید نیز موسیقی را پیگیری میکردم اما حرفهای بودنش را باید اهالی موسیقی تشخیص دهند ولی امیدوارم کارم را به صورت حرفهای انجام داده باشم و همه دوست داشته باشند.
موسیقی کُردی معمولاً مقامها و سبکهای مختلفی دارد. خیلیها به دنبال موضوعات شاد یا صرفاً عاشقانهی آن میروند اما شما دست روی موضوعی گذاشتید که کمتر به آن پرداخته شده و سعی کردید سختیها و رنجها را در قالب شعر بخوانید. در اجرای اولتان دست روی موضوعی گذاشتید که شاید به نوعی تابوشکنی بود. با آن متن و شعر زیبا، اجرای آن چطور به ذهنتان رسید که برای کُردهای حلبچه آواز بخوانید؟ محدودیت یا خط قرمزی نداشتید برای اجرا؟
مدت زمان زیادی بود کاری را که برای حلبچه خواندم گوش میدادم و شاید یکی از کارهایی بود که در ذهنم حک شده بود؛ انگار من برای خواندن آن کار به دنیا آمده بودم. باور نداشتم عصر جدید این کار را تأیید کند اما نمیدانم چطور شد و گویی میل خدا بود که آن کار را تأیید کردند و با نهایت خوشحالی آن را اجرا کردم و شاید تأثیرگذارترین کاری بود که احساسات مردم را برانگیخت و خود من هم بارها آن را گوش دادم و گریه کردم. این لطف خدا بود.
از طرفی این خاصیت موسیقی نواحی در همه دنیا خصوصاً موسیقی کُردی است که در دورانهای مختلف با فاجعههای تاریخی برخورد کرده و سراسر درد و رنج را چشیده. من لازم دانستم برای اولین بار این کار را انجام دهم و خوشبختانه موفق شدم این موسیقی اصیل را با دردهای خفتهی مردم بیان کنم.
برای اجرای اول محدودیت نداشتم چون یکی،دو نفر از کُردهای عزیز در تیم عصر جدید کار میکردند و برای تأییدیه شعرها به آنها مراجعه شده بود و تأیید کرده بودند. این یکی از عوامل موفقیت در تأیید شعر من بود و آن 2 برادر عزیزِ کُرد که یکی اهل پاوه است و یکی سنقر به من کمک کردند.
کُردها همیشه وارث رنجهای زیادی بودهاند که تا همین امروز هم همراهشان است؛ شاید معضل اصلی آن ها بیکاری و کوله بری باشد. قصد نداشتید به این مورد وارد شوید؟
قصد داشتم درباره فقر، کوله بری، زلزله سرپل و خیلی مسائل دیگر بخوانم که با همه روحیات در ارتباط بود خصوصاً مردم کردستان اما متأسفانه دیگر تأیید نشد و مانند اجرای اول نتوانستم از آن موضوعات بخوانم.
بعد از برنامه مشخص بود بازخوردهای مثبت فراوانی داشتید. خاصترین یا مهمترینِ آن، چه بود؟ یا از شخص خاصی نظر مثبت گرفته باشید؟
بازتاب مثبت کار آنقدر زیاد بود که نمیدانم از کدام بخش آن بگویم. فقط میتوانم بگویم مهمترین بازتاب کار قبل، زنده کردن خیلی از دردها بود و از طرف هزاران نفر این پیام به من داده شد که بارها گوش کردیم، بارها گریه کردیم، بارها لذت بردیم، اشک شوق ریختیم و دعایت کردیم. این مهمترین بازتابی بود که از طرف مردم گرفتم. در این مورد شاید حدود بیش از 10 هزار پیام دریافت کردهام که از این موضوع سخنگفتهاند.
مثل اینکه قرار بود در مرحله دوم یک کار دیگر را اجرا کنید اما لحظه آخر اجازه اش داده نشد و شاید همین نداشتن تمرکز باعث شد نتوانید مثل مرحله اول درخشان باشید.
بله من کارهای زیادی فرستادم اما تأیید نشد. کارِ آخرم در فاصلهی پنج روز تا اجرا تأیید شد که یک روز آن را به دلیل آنکه جمعه بود نتوانستم تمرین کنم و شنبه تا سه شنبه کار را ساختم. شب قبل از اجرا کار به دستم رسید و قبل از اجرا فقط 2 بار تمرین کردم اما خوشبختانه کار خوبی شد و بد نبود. خیلیها هم راضی بودند با اینکه انتقاداتی هم داشتند.
سال قبل بعد از حذف کارزان و باسط یکسری حرفها پیش آمد که شاید نگاه سلیقهای یا قومی بر داوری عصر جدید حاکم است؛ اینکه شاید یکسری قومیتها نتوانند از مرحلهای بالا بیایند. به نظرتان چنین چیزی صحت دارد؟
بله برای اینکه قومیتها نمیتوانند زیاد پیشرفت کنند چون با زبان محلی خواندن، یک بخش خاص از مردم درگیر میشوند و اگر بتوانید به زبان فارسی بخوانید این محدودیت از بین میرود و میشود بیشتر پیشرفت کرد؛ البته به جز اینها یکسری محدودیتهای دیگر هم هست که نمیتوانم بگویم. امیدوارم هرکسی در چنین مسابقاتی شرکت میکند حتی اگر تنها یک یا دو مرحله هم پیش برود، بتواند پیامش را بفرستد و با سربلندی برگردد؛ مهم نیست یک یا دو مرحله شرکت کند چون من همان مرحله اول رأی خودم را از مردم عزیزم گرفتم.
از بزرگان موسیقی و خوانندگان کُردزبان کدام یک را دنبال می کنید و به آن ها علاقه دارید؟ اگر قرار بود اثر یکی از آنها را انتخاب کنید، کارهای چه کسی را اجرا میکردید؟
من کارهای استاد لرنژاد، هم زندهیاد حشمت لرنژاد و هم فرزند ایشان؛ حسام استاد عزیزم را خیلی دوست دارم و اگر قرار بود بخوانم از این دو عزیز میخواندم.
برنامهتان برای آینده چیست؟ قصد دارید باز هم در برنامهها و جشنوارههای استعدادیابی فعالیت خود را شروع کنید یا مسیر خوانندگی حرفهای و تولید و کنسرت را پی بگیرید؟
به نظرم بهترین برنامه برای آینده میتواند اجرای کنسرت و دیدن مردم از نزدیک باشد تا بتوانم کاری را که در عصر جدید خواندم، به صورت حضوری برای مردم اجرا کنم و بتوانیم در دل مردم جای بگیریم. برای شرکت در برنامههای استعدادیابی هم تا به حال به آن فکر نکردهام و شاید دیگر شرکت نکنم چون با روال برنامه مشکل دارم اما اگر برنامهها و مسابقات تخصصی و حرفهای استعدادیابی برگزار شود احتمال زیاد شرکت کنم.
احتمالاً طی این مدت و از بازخوردها متوجه شده باشید که اغلب مردم ما به موسیقی غمگین علاقه دارند؛ اینکه تمایلشان به سمت موسیقی محزون گرایش پیدا کرده و دوست دارند مدام یکی با آواز حزین برایشان بخواند.
موسیقی حزینی که گفتید یک روایت تاریخی است و در همه ملتها، مسائلی وجود دارد که حزنانگیز است و غم دارد. خیلیها نیز از این مواردی که مردم با آن خاطره دارند، استفاده میکنند؛ چه بسا یک فاجعه بوده، یک درد تاریخی، یک موضوع عاشقانه یا یک جنگ و...
بخش عظیمی از موسیقی هم حزین است و آرامبخش؛ به همین دلیل مردم هم نمیتوانند از آن فرار کنند حتی اگر بخواهند باز هم مواردی در زندگی هست که با موسیقی حزین آرام میشود. حالا برخی درد قومیتی دارند، برخی فقر جامعه و مشکلاتی که هرکسی دارد. همهی اینها با این نوع موسیقی آرام میشود و به همین دلیل است.
موسیقی زبان ملتهاست. از طرفی متأسفانه در بعضیاوقات میبینیم هنوز هم برخی چهره خشنی از کُردها در ذهن دارند. آیا علاقهای دارید آثاری برای معرفی اقوام کُرد تولید کنید تا به نوعی تلاش کنید چهره بدی که از کُردها در ذهن هست از بین برود؟ مثلاً الان محسن میرزازاده خوانندۀ کرمانجی با آثار مخاطبپسندش توانسته افراد زیادی را به آداب و فرهنگ کرمانجی علاقهمند کند.
تمام تلاش یک هنرمند روشنسازی قوم، زبان و فرهنگش است. این ویژگیها قومی در کُردها زیاد است و به معرفی نیاز دارد. این چهرهی بدی هم که دیگران ساختهاند، میدانیم که دید خودشان است و در واقعیت چنین نیست. من تا جایی که بتوانم با زبان موسیقی به آنها پاسخ میدهم. فکر کنم کم کم این رویه دارد جواب میدهد و کُردها در دنیا شناخته و معرفی میشوند.
انسانیت، تلاش و همه ویژگیهای خوبی که در یک انسان میتواند باشد در قوم کُرد پیداست و این در حال معرفی شدن است.
اتفاقاً برادر عزیزم محسن میرزازاده که از اهالی کرمانج کرمان است، به من هم پیشنهاد داد که او قسمت کرمانجی آن را بخواند و من قسمت کُردی سورانی آن را. کاری هم که در عصر جدید به زبانهای سورانی و هورامی خواندم، به نوعی معرفی این دو زبان بود. یک کارهای دیگر هم خواندهام از جمله کرمانجی و انشاءا... بتوانیم با این زبان قشنگ و زیبا، ارتباط خوبی با موسیقیهای محلیمان بگیریم.
تاکنون به من پیشنهاد خواندن با لرها، لکها، آذریها و فارس زبانها داده شده و خوشحالم همه با هم بتوانیم این کار را انجام دهیم و قومیتها را زنده کنیم. من یک پیشنهاد هم به چند نفر از بچههای عصر جدید دادم که بیایید هرکدام با زبان محلی خودتان یکبیت شعر بخوانید تا یک کلیپ تهیه کنیم و بتوانیم از اتحاد قومیتها بگوییم؛ حالا از هر موردی که بخوانیم، از انسانیت، عشق یا هر موضوع دیگری. این یکی از پیشنهادهای من بود و امیدوارم بتوانم به طور کلی کار کنم.
با وجود موفقیت شما در برنامه عصرجدید، شاید این تازه شروع مسیر شما در موسیقی باشد. خیلیها بعد از شروعی درخشان، کم کم به بیراهه میروند. برنامهتان برای رسیدن به موفقیت چیست و بزرگترین آرزویتان در دنیای موسیقی؟
عصر جدید واقعاً یک استارت خیلی قوی برای من بود که خیلی از آنها تشکر میکنم. بیراهه رفتن تمام هنرمندها یعنی بیهدف بودن هنرمند. من بعد از عصر جدید، خیلی فکرم مشغول است و حتی یک مسئولیت بزرگ روی دوشم بود که من کارهایی که خواندهام موضوعات بزرگی بوده و به همین دلیل مردم انتظار ادامه چنین کارها و خواندن از چنین موضوعاتی را از من دارند و انشاءالله بتوانم این انتظار را برآورده کنم. دوست دارم حالا به هر نحوی که شده در مسیری که طی میکنم، هر چند مدت یا چند سال یکبار، به یکی از موضوعات اجتماعی بپردازم و این آرزوی من است که با موسیقی خدمت کنم و در دل و ذهن مردم ماندگار شوم؛ ماندگاری من هم با وجه مثبت باشد و هرکس صدایم را شنید یک درود بفرستد و بگوید به موردی اشاره کردی که سالیان سال ماندگار است. از این قسمت موسیقی و این تأثیرگذاریاش خیلی خوشم میآید.
معمولاً در خانوادهها کسی که سمت هنر میرود زیاد با اشتیاق خانواده رو به رو نمیشود. نظرِ خانواده شما در این باره چه بود؟ آیا گفتند دنبال راه درست برو و موسیقی نان و آب نمیشود یا حمایت کردند؟
خانواده من اوایل دوست داشتند درس بخوانم و موسیقی بماند تا بعد از دانشگاه؛ اما اصلاً نگفتند موسیقی را پیگیری نکن. خیلی هم من را حمایت کردند و بسیار خوشذوق بودند چون مادرم کمی زمینه خواندن دارد و پدرم هم بسیار فعال و پیگیر است و گوش میدهد و باسلیقه است. برادر کوچکتر من هم خواننده است اما الان چون پیگیر فوتبال است زیاد نمیخواند؛ ولی بعد از دانشگاه کلاً کاری نداشتند که درس را ادامه دهم یا نه.
اگر بخواهید وارد حوزه موسیقی حرفهای شوید، همچنان سبک کار دربارۀ محرومیتها و سختیهای کُردها را ادامه میدهید و این سبک را پیگیری میکنید یا قصد دارید سبکهای دیگری اجرا کنید؟
اصالت موسیقی ما به گونهای است که بخشی از آن شاد است و در مجالسی مانند عروسی استفاده میشود که این سبک، خوانندههای زیادی دارد.
سبکی که از دردها میگوید خوانندههای کمی دارد و در واقع هنرمندان از این حوزه موسیقی که از دردهای مردم سخن میگوید کم استفاده میکنند.
انشاءالله بتوانم در همه زمینههای موسیقی کار کنم و از شاد بودن مردم، زیباییها و دشتها و کوهها، تاریخ کردستان و همه ویژگیهای تمام کردستان بخوانم. از طرفی، این بیان دردها هم به منطقهیکردستان مختص نیست. من با درد کردستان شروع کردم و هرکاری از دستم بربیاید دریغ نمیکنم اما سعی میکنم بحثهایی را بیان کنم که نه تنها مختص به مردم کُرد، بلکه همه ایران و حتی جهان باشد.
گفت وگو: حامد مهدوی