به گزارش پرسون، یکی از روش های آشنایی انسان با کتاب های مختلف ، مطالعه یک یا چند پاراگراف از آن کتاب می باشد . در ادامه برای آشنایی با کتابهای نویسندگان مشهور ایرانی و خارجی بخش کوتاهی از کتابهای آنان را مرور میکنیم :
ما باید نخستین قدمها را بهسوی انسان بیعیب برداریم. و نه قدمهای بلند بهسوی برشمردن عیوب همدیگر، به قصد آزردن، افسردن، کوباندن، له کردن و به گریه انداختن.
ما افعی نیستیم! با کیسههایی از زهر ناب خالص! که اگر باشیم هم، باید آن کیسهها را پیش از روز بزرگ ترک تنهایی، چون دندانهای پوسیده و از ریشه به فساد آلوده و یکپارچه درد، به دور اندازیم.
عزیز من!
ما برای تکمیل هم آمدهایم
نادر ابراهیمی : چهل نامه کوتاه به همسرم
******************
هیچگاه عشق را با چیز دیگری عوضی نگیر، اگر عشق واقعی باشد.
وقتی میگویم عشق واقعی، میدانی منظورم چیست؟ منظورم این است که: در حضورِ آن شخص ناگهان احساس کنی خوشحالی، صرفاً از بودن با هم احساس نئشگی کنی.
فقط همان حضورش چیزی را در ژرفای دلت اقناع میکند. چیزی در قلبت به نغمه درمیآید و تو به هارمونی درمیآیی. صرفاً خودِ حضور او کمک میکند تا شما با هم باشید، و آنگاه تو فردیت، تمرکز و استواری بیشتری پیدا میکنی. پس این عشق است.
اشو : بلوغ
************
من از خورشید تقلید میکنم
که به ابرهای تیره اجازه میدهد
زیبائیِ او را در زیر هوای مهآلود بپوشانند
تا وقتی باز میل به خودنمایی میکند
از پسِ ابرهای زشت و ناپاک
و بخارهای وهمانگیز
که نفَسِ او را تنگ کردهاند
با جلوهای تازه بدرخشد
و همگان را به شگفتی آورد.
اگر تمام ایام هفته روزِ تعطیل میبود،
تفریح و فراغت نیز، همانندِ کار، سخت و ملالت بار میشد.
ویلیام شکسپیر : در قلمرو زرّین
******************
خوشگلید امّا خالی هستید، برایتان نمیشود مُرد.
گفتگو ندارد که گل مرا هم فلان رهگذر گلی میبیند مثل شما. امّا او به تنهایی از همهی شما سر است چون فقط اوست که آبش دادهام، چون فقط اوست که زیر حبابش گذاشتهام، چون فقط اوست که با تجیر برایش حفاظ درست کردهام، چون فقط اوست که حشراتش را کشتهام (جز دو سهتایی که میبایست پروانه بشوند)، چون فقط اوست که پای گله گزاریها با خودنماییها و حتّا گاهی پی بُغ کردن و هیچی نگفتنهاش نشستهام، 'چون که او گل من است.
آنتوان دوسنت اگزوپری : شازده کوچولو
************
شاید این که الان میگویم خندهآور باشد، با وجود این میگویم که به نظر من آدمی بدون دلتنگی، خویشتن را از اندوههای شادیآوری محروم کرده.
تازه از دلتنگی مهمتر انتظار کشیدن است. آنکه انتظار نمیکشد، خویشتن را وارد بنبست کرده. معبری که راه در رویی ندارد. بدون انتظار نمیدانیم چه بر سرمان میآید. که آدمی و آینده، آدمی و امید، با انتظار بههم میرسند. بیانتظار پیشپیش خودمان را مومیایی میکنیم.
انتظار راه دور است و راه دور است که هضم دلتنگی را آسان میکند. شاید من هم اشتباه میکنم زیرا که به نظر میرسد امروز دیگر نه غم داریم نه غصه، همه رو داریم دُرُسته.
محمد صالح علاء : نامههای شفاهی
************
شما میتوانید مهرِ خود را به فرزندانتان بدهید، امّا نه اندیشههایِ خود را، زیرا که آنها اندیشههایِ خود را دارند.
شما میتوانید تنِ آنها را در خانه نگاه دارید، امّا نه روحشان را، زیرا که روحِ آنها در خانه ی فرداست، که شما را به آن راه نیست، حتی در خواب.
شما میتوانید بکوشید تا مانندِ آنها باشید، امّا مکوشید تا آنها را مانندِ خود سازید. زیرا که زندگی واپس نمیرود و در بندِ دیروز نمیمانَد.
جبران خلیل جبران : نامههای عاشقانه یک پیامبر
************
همین که فرد به بیشعوری مبتلا شد این بیماری به تمام شئونات زندگی او مسلط میشود بیشعوری مثل انگل از بدن شخص بیمار تغدیه میکند و جدا شدن از آن آسان نیست وقتی کسی بفهمد با حقهبازی و زورگویی میتواند پیروز میدان باشد در دوری میافتد که خارج شدن از آن مشکل خواهد بود.
خاویر کرمنت : بیشعوری
************
فقط هوش کافی نیست. از هوش باید شعور بیاید. شعور با تمرین و تربیتِ فکر میآید.
حتی در پدرسوخته بودن هم، برای دزدی هم محتاج هوش و فکر و شعوری. فکر را ول نکن که اگر کردی، ول معطلی دیگر.
نگاه کن... ببین... بدان... بسنج... بخوان... اما هر چه را که میخوانی قبول نکن یکهو.
بسنج ... یادگرفتن نه یعنی ازبر کردن، نه یعنی قبول کردن. گاهی یاد گرفتن، یعنی قبول نکردن.
منبع:جام جم آنلاین