به گزارش سایت خبری پرسون، دکتر ابراهیم متقی استاد دانشگاه تهران در یاددداشتی نوشت: خاورمیانه در جنوب غرب آسیا در زمره حوزههای ژئوپلیتیک منطقه آشوبزده محسوب میشود. منطقه آشوبزده دارای این ویژگی است که اولا در آن نشانههای کنش ساختاری در روابط بازیگران مشاهده نمیشود. ثانیا بازیگران در حال ظهور همانند ایران از انگیزه لازم برای کنش عملیاتی برخوردار میشوند. نکته سوم آن است که نشانههایی از تغییر در موازنه قدرت منطقهای و بینالمللی بهوجود آمده است که انعکاس این امر را میتوان در چگونگی، فرآیند و میزان تضاد و رویارویی بازیگران منطقهای و بینالمللی دانست.
هرگاه بحران امنیتی در منطقه آشوبزده شکل گیرد، هزینههای کنش راهبردی و تاکتیکی بازیگران افزایش خواهد یافت. هر بازیگری تلاش دارد تا از سازوکارهای کنش انتقامی بهرهمند شود. در شرایط موجود نشانههایی از کنش متقابل انتقامی از سوی بازیگرانی همانند حماس، جهاد اسلامی، انصارالله در یمن، حزبالله لبنان، اسرائیل، ایران، ایالات متحده آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی از جمله انگلیس، فرانسه و آلمان به وجود آمده است. در فضای منطقه آشوبزده، نقش و کارکرد نهادهای بینالمللی همانند مجمع عمومی سازمان ملل و حتی دیوان بینالمللی دادگستری در صلحسازی و امنیت پایدار منطقهای کاهش مییابد.
۱- ایران و منطقه آشوبزده غرب آسیا
جمهوری اسلامی در زمره بازیگران منطقهای محسوب میشود که از قابلیت لازم برای اثربخشی بر الگوی کنش سایر بازیگران برخوردار است. ایران از قابلیت لازم برای اثرگذاری بر حوادث منطقهای، بازیگران منطقهای و الگوی کنش گروههای تهاجمی برخوردار است و این امر میتواند زمینه و نشانههایی از موازنه قدرت و نقشیابی بازیگران منطقهای در محیط آشوبزده را بهوجود آورد. ایران به همان گونهای که سیاست تولید و نمایش قدرت را در دستور کار قرار داده از موازنه و ثبات منطقهای حمایت کرده است.
ایران از آغاز عملیات «طوفان الاقصی» به این موضوع اشاره دارد که اولا حضور و سیاستهای اسرائیل در محیط منطقهای خاورمیانه و جنوب غرب آسیا ماهیت بحرانساز دارد. ثانیا حمایتهای امنیتی و راهبردی آمریکا از اسرائیل و سیاستهای منطقهای آن که مبتنی بر نشانههایی از کنش تهاجمی است، عامل اصلی تداوم بحران در محیط منطقهای محسوب میشود. راستگرایی افراطی در اسرائیل نهتنها بحران امنیت منطقهای را افزایش داده، بلکه زمینه گسترش و بازتولید تنش در روابط بازیگران منطقهای از جمله ایران را اجتنابناپذیر کرده است.
در فضای امنیت و سیاست منطقه آشوبزده، ایران همواره تلاش کرده از سازوکارهای کنش تعادلی استفاده کند. اراده ایران در کاربرد قدرت و تصاعد بحران به محیط بحرانزده خاورمیانه بسیار محدود بوده و عمدتا ماهیت تدافعی داشته است و به عنوان واکنشی در برابر اقدامات پردامنه اسرائیل و ایالات متحده تلقی میشود. کنش بازیگران در فضای امنیت منطقهای عموما مبتنی بر نشانههایی از چالش بوده است. واقعیت آن است که ماهیت و فضای منطقه آشوبزده، شرایطی را بهوجود آورده که مبتنی بر نشانههای بحرانساز بوده و زمینه رویارویی بازیگران با یکدیگر را به وجود میآورد.
از جمله اینگونه اقدامات میتوان به نقش واکنشی «سازمان کتائب عراق» اشاره داشت. این سازمان که در زمره مجموعههای مقاومت در جنوب غرب آسیا محسوب میشود، فراتر از قدرت دولت عراق به نقشآفرینی منطقهای مبادرت کرده و بر این اساس تلاش دارد شکل جدیدی از سیاست قدرت را در مقابله با سیاست تهاجمی اسرائیل و ایالات متحده در دستور کار قرار دهد. جنگ اسرائیل علیه غزه و حماس بیانگر این واقعیت است که هرگاه در شرایط و فضای منطقه آشوبزده، بحران بهوجود آید، زمینه برای ظهور و نقشیابی بازیگران گریز از مرکز فراهم خواهد شد.
ایران در طی چهارماه جنگ منطقهای اسرائیل علیه حماس و مردم غزه از سیاست خویشتنداری مرحلهای و موازنه تاکتیکی بهره گرفته است. اگرچه اسرائیل همواره تلاش کرده است که زمینه تصاعد و گسترش بحران را فراهم آورد، اما ایران از سازوکارهای کنش متوازن برای نقشیابی در منطقه بحرانزده غرب آسیا بهره گرفته است. ویژگی و کارکرد سیاست ایران به میزان قابل توجهی متفاوت از مجموعههای نیابتی در محیط منطقهای بوده است. بازیگران نیابتی تبدیل به نیرو و قابلیت اثربخش برای کنترل موازنه قدرت در محیط و منطقه آشوبزده شده و این امر تاثیر خود را بر موازنه ناپایدار منطقهای به جا گذاشته است.
هرگاه منطقهای در وضعیت عدم توازن قرار گیرد، با نشانههایی از بحران فزاینده روبهرو خواهد شد؛ درحالیکه هرگونه موازنه و اقدام متقابل در برابر سیاست تهاجمی بازیگران فرادست میتواند زمینه لازم برای کنترل و موازنه بحران در سطح نامتقارن را بهوجود آورد. ویژگی منطقه آشوبزده آن است که هرگونه بحران و ستیزش امنیتی از یک حوزه جغرافیایی به سایر عرصههای منطقهای منتقل خواهد شد. تصاعد بحران را باید در زمره نشانهها و اهدافی دانست که اسرائیل درصدد است از آن برای خشونتهای پرشدت و ستیزشهای منطقهای غیرقابل کنترل استفاده کند.
درحالیکه ایران همواره تلاش کرده تا زمینه لازم برای موازنه، ثبات و تعادل بازیگران در محیط منطقهای را فراهم آورد، از سیاست مقابله به مثل گروههای هویت در محیط منطقهای حمایت نکرده و همواره تلاش کرده است تا زمینه را برای «موازنه نامتقارن» فراهم آورد. در شرایط و دورانی که کنش عملیاتی و اقدامات تهاجمی اسرائیل به همراه ایالات متحده در غزه و محیط منطقهای ماهیت تهاجمی داشته و هیچ نیروی منطقهای قادر به کنترل اقدامات تهاجمی اسرائیل نبوده، طبیعی است که در این شرایط ایران از سازوکارهای کنش نامتقارن حمایت به عمل آورده و به موازات آن زمینه لازم برای ثبات امنیتی در محیط منطقهای را بازتولید کند.
۲- ایالات متحده، آسیبپذیری پایگاههای منطقهای و احتمال کنش انتقامی
نیروی فرماندهی مرکزی آمریکا نقش حمایتی از سیاست تهاجمی اسرائیل علیه گروههای فلسطینی را عهدهدار بوده است. دولت ایالات متحده همچنین در برابر سیاست و اقدامات مجمع عمومی سازمان ملل در حمایت از مقاومت فلسطین و مظلومیت مردم غزه، از سیاست کنش تهاجمی اسرائیل بهره گرفت. به همان گونهای که آمریکا، برخی از کشورهای اروپایی و اسرائیل در فضای کنش ائتلافی قرار دارند، طبیعی به نظر میرسد که گروههای مقاومت نیز از سازوکارهای کنش همکاریجویانه برای مقابله با اسرائیل و پایگاههای عملیاتی ایالات متحده در محیط منطقهای استفاده کنند. در روند بحران غزه، میزان کنش ابتکاری ایالات متحده کاهش یافته است. علت آن را باید در حمایت همهجانبه از سیاست تهاجمی اسرائیل علیه مردم غزه دانست. افکار عمومی ایالات متحده و اروپا نیز حمایت خود از مردم غزه را به انجام رسانده و فرآیند موجود را به مثابه نسلکشی تلقی میکنند. آرای منتشرشده از سوی دیوان دادگستری بینالمللی در محکومیت اسرائیل اگرچه آثار راهبردی نداشته، اما افکار عمومی بینالمللی را علیه اقدامات تهاجمی اسرائیل منعکس میسازد.
اقدامات گروههای مقاومت علیه پایگاههای تاکتیکی اسرائیل و ایالات متحده را میتوان به عنوان اقدامی تلافیجویانه در جهت موازنه قدرت منطقهای دانست. توضیح آنکه هرگونه سیاست معطوف به موازنه، زمینه لازم برای ایجاد ثبات و صلح موثر منطقهای را فراهم میسازد. هرگونه توافق منطقهای که مبتنی بر معادله موازنه قدرت بازیگران درگیر باشد، از اعتبار و اثربخشی بیشتری در آینده برخوردار خواهد بود. ایالات متحده تاکنون سیاست «موازنه فراساحلی» را در دستور کار قرار داده بود. جنگ اسرائیل علیه حماس، شکل جدیدی از نقشیابی آمریکا را اجتنابناپذیر ساخت. واکنش گروههای مقاومت را میتوان هشداری نسبت به سیاست عبور از موازنه فراساحلی ایالات متحده دانست. اگرچه اقدامات انجامشده علیه پایگاههای تاکتیکی آمریکا، چالشهایی را برای هویت و امنیت منطقهای ایالات متحده در آینده به وجود میآورد، اما واقعیت آن است که بدون انجام چنین اقداماتی امکان شکلگیری صلح و ثبات منطقهای امکانپذیر نبود.
نتیجه
حمایت آمریکا از اسرائیل به مفهوم بیثباتسازی و لغزش در «موازنه فراساحلی» محسوب میشود. اقدامات انجامشده از سوی گروههای مقاومت را میتوان واکنشی نسبت به سیاست حمایتی همهجانبه آمریکا از اقدامات تهاجمی و نسلکشی اسرائیل در غزه دانست. در چنین شرایطی طبیعی به نظر میرسد که ایالات متحده اقدامات واکنشی و انتقامی را در دستور کار قرار دهد. اقدامات انتقامی میتواند ماهیت کمشدت یا پرشدت داشته باشد.
اگرچه اسرائیل و برخی از گروههای محافظهکار کنگره ایالات متحده تلاش کردهاند تا زمینه رویارویی نیروی نظامی آمریکا و ایران را فراهم آورند، اما بصیرت راهبردی ایران و عقلانیت تاکتیکی ایالات متحده منجر به انتخاب گزینههای غیرمستقیم از سوی آمریکا شده است. هر اقدام آمریکا در فضای موجود میتواند تاثیر خود را بر روند صلح مرحلهای و آتشبس در جنگ اسرائیل علیه مردم غزه فراهم آورد. در شرایط موجود، اصلیترین هدف ایالات متحده را باید آزادسازی اسرای اسرائیلی دانست.
اقدامات نظامی اسرائیل نه تنها گشایشی برای اسرای اسرائیلی به وجود نیاورد، بلکه هزینههای انسانی اسرائیل را به گونه قابل توجهی افزایش داده است. در چنین شرایطی طبیعی به نظر میرسد که اقدامات تاکتیکی و عملیاتی آمریکا علیه گروههای مقاومت انجام شود. ثانیا چنین اقدامی نباید منجر به تصاعد بحران در محیط منطقهای شود. نکته سوم آنکه سیاست آزادسازی اسرا از سوی آمریکا و حماس در زمره مطلوبیتها و اولویتهای سیاسی جامعه اسرائیل محسوب میشود. این امر از طریق سازوکارهای دیپلماتیک در حال شکلگیری است.
نقش قطر در روند آتشبس، صلحسازی مرحلهای و آزادسازی اسرا از این جهت اهمیت دارد که بیشترین مطلوبیت را میتواند برای عبور آمریکا، اسرائیل، حماس و برخی دیگر از کشورهای منطقهای از بحرانهای در حال تصاعد فراهم کند. آتشبس صرفا در غزه شکل نمیگیرد، بلکه باید آن را بهعنوان زمینهای در جهت گسترش فرآیندهای دیپلماتیک برای صلحسازی در محیط منطقهای دانست. اقدامات انتقامی آمریکا علیه گروههای مقاومت در محیط منطقهای شکل خواهد گرفت و این امر به منزله تصاعد اقدامات نظامی و تاکتیکی ایران محسوب نخواهد شد.
در نهایت میتوان به این موضوع اشاره و تاکید کرد که اگرچه آمریکا اقدامات تلافیجویانه علیه گروههای مقاومت در عراق و سوریه را در دستور کار قرار خواهد داد، اما این اقدامات اولا ماهیت تاکتیکی داشته، ثانیا منجر به شکل جدیدی از موازنه در فضای منطقهای شده و نکته سوم آنکه زمینه همکاری بازیگران منطقهای برای صلحسازی و عبور از فضای آشوبزده را بهوجود خواهد آورد. بحران در محیط منطقهای جنوب غرب آسیا تا زمانی ادامه خواهد یافت که جلوههایی از خویشتنداری و موازنه حاصل شود.
منبع: دنیای اقتصاد