دریغا تهی از تو ایران زمین

دکتر طباطبایی در پژوهش و نگارش خستگی‌ناپذیر بود. همواره می‌اندیشید، نکات و مسائل نو را می‌یافت و برای دانستن شرایط کنونی ایران و پالایش فرهنگ و اندیشه مردم این سرزمین، درس می‌داد و ترجمه می‌کرد، آثار مهم کلاسیک را شرح و توضیح می‌داد و با کیفیت می‌نوشت و اندیشه‌های والا را با بهترین واژه‌ها بیان می‌کرد. با توجه به ژرفا و ارزش آنچه نگاشت، نهالِ درختی پُر بَر و بار و ریشه‌دار را در زمین فرهنگ ایران کاشت.
تصویر دریغا تهی از تو ایران زمین

به گزارش سایت خبری پرسون، سید مسعود رضوی در یادداشتی نوشت: «… فارسی، در هر سه مرحله دگرگونی تاریخی آن، زبان ملّی ایرانیان بوده‌ است، اما این زبان هرگز به زیان زبان‌های محلی دیگر به زبان ملّی تبدیل نشده‌ است، …همه زبان‌های دیگر با توجه به توانایی‌هایی که داشته‌اند نوعی از ادب ویژه خود را پدیدآورده‌اند. همه این زبان‌ها و ادب آن‌ها صورت‌هایی از زبان‌ها و فرهنگ ایران بزرگ هستند و بدیهی‌ است که باید در حفظ آن‌ها کوشید، اما نباید درباره آنها افسانه بافت و خیال‌پردازی کرد. فارسی جدید، زبانی که از چهارده سده پیش تنها زبان ملّی کشور بوده‌ است –مانند فارسی میانه و نیز دیگر زبان‌های باستانی ایران – از آغاز دوره اسلامی، تنها زبان علمی و معیار ایران بزرگ بوده‌ است و تا اطلاع ثانوی همچنان است. این زبان شالوده ملّیت و تشخّص همه ایرانیان نیز است…» (از نوشته های سیدجواد طباطبایی)

دکتر سیدجواد طباطبایی، استاد برجسته دانشگاه تهران در رشته فلسفه سیاسی، در روز ۹ اسفند در بیمارستان هوگ ارواین در کالیفرنیا دار فانی را وداع گفت. جایگاه او در اندیشه و شناخت سیاسی معاصر چنان است که می‌توان شعر رودکی را درباره او بازگفت و به یاد آورد:

از شمار دو چشم یک تن کم

وز شمار خرد هزاران بیش

جواد طباطبایی بی‌گمان از سرآمدان اندیشه سیاسی نوین ایران بود که هرآنچه در توان داشت برای آموزش و گسترش دیدگاه‌ها و ایده‌هایی که پرورانده بود، به کار گرفت. سنگ بنای نظریات و آموزه‌هایی که او پیش نهاد، سرزمین و مردم و دین و فرهنگ ایران بود و سرچشمه‌های فرهنگ و پیوندهایی که در تاریخ از آن تراویده و تا امروز دوام آورده است.

به عنوان یک استاد اندیشه و فلسفه سیاسی، اینک می‌توان دفتر بازماندۀ او را گشود و داوری کرد. دکتر طباطبایی در پژوهش و نگارش خستگی‌ناپذیر بود. همواره می‌اندیشید، نکات و مسائل نو را می‌یافت و برای دانستن شرایط کنونی ایران و پالایش فرهنگ و اندیشه مردم این سرزمین، درس می‌داد و ترجمه می‌کرد، آثار مهم کلاسیک را شرح و توضیح می‌داد و با کیفیت می‌نوشت و اندیشه‌های والا را با بهترین واژه‌ها بیان می‌کرد. با توجه به ژرفا و ارزش آنچه نگاشت، نهالِ درختی پُر بَر و بار و ریشه‌دار را در زمین فرهنگ ایران کاشت.

جواد طباطبایی متولد ۲۳ آذر ۱۳۲۴ در تبریز بود. پدرش زود درگذشت، اما آموزش و مطالعه در او متولد شد. از همان ابتدای شکل‌گیری شخصیتش، سنت و مدرنیته در آموزش و پرورش او نقشی موازی داشت و به شکوفایی اندیشه‌های درخشان انجامید. جواد در حوزه، عربی خواند و یک کشیش فرنگی به او زبان فرانسه آموخت. با این یافته‌ها، راهی دانشکده حقوق در تهران شد اما فلسفه را رها نکرد. شفای بوعلی و اسفار صدرالمتألهین را نزد جواد مصلح می‌خواند و درس‌های هانری کوربن، ناب‌ترین حلقه حکمت ایرانی و شیعی در آن روزگار را برایش فراهم کرد. این‌گونه، فیلسوف ایرانشهر، نگره و شناختی بنیادین از خود و ملت و فرهنگ و سرزمینش به دست می‌آورد و در راهی باژگون از روشنفکران یا سنت‌گرایان روزگارش، به سوی خودآگاهی و اندیشه سیاسی یگانه و درخشانش راه می‌جست. در دانشگاه تهران زبان انگلیسی را هم آموخت، سپس بورسیه‌ای از دانشگاه پاریس گرفت و به فرانسه رفت تا مدارج عالی فلسفه سیاسی را طی کند. در آنجا راه سخت را برگزید، با قبول‌شدن در امتحان ورود به دوره دکتری دولتی، مستقیماً وارد دانشگاه سوربن و در رشته فلسفه سیاسی فارغ‌التحصیل شد. در این زمان، لویی آلتوسر و فرانسوا شاتله در سوربن، حلقه مارکسیسم و شناخت و و شرح آثار هگل را نشاط و رونقی داده بودند. طباطبایی از آنها بهره برد و از طریق حلقه مطالعات عالیه الهیات مسیحی نزد جمعی از کشیشان یسوعی، مجدداً با سنت و جهان کلاسیک تجدید دیدار کرد تا مدرنیته تنها مرجع اندیشه او نباشد.

در سال ۱۳۶۳ با نوشتن رساله‌ای درباره «تکوین اندیشه سیاسی هگل جوان»، با دریافت درجه ممتاز دکترای دولتی در رشته فلسفه سیاست به ایران بازگشت. در این زمان، انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسیده و میهن از دوجانب فرهنگی و سیاسی زیر و رو شده بود. تاریخ که بن‌مایه حکمت و اندیشه جواد طباطبایی بود پوست می‌انداخت و آشکارا او را به گواهی و پژوهش فرا می‌خواند. پس از بازگشت به عضویت هیأت علمی دانشگاه تهران درآمد و معاون پژوهشی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شد. اما رهایش در دورانی چنین سخت و دشوار در کار نیست. نهان کارها مرد بزرگ را از میدان به در می‌کند یا می‌فرساید. در چنین شرایطی، طباطبایی که اینک استاد و نویسنده‌ای سرشناس و نامدار در کشور بود، مدتی در مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، مدیر گروه فلسفه بود و به مانند نیای خود دکتر شرف‌الدین خراسانی در آن مرکز، مدخل‌ها و مقاله‌های عالی نوشت. سپس یکسره به اندرون و اندیشه کوچید و به کار نوشتن و برساختن رهیافتی تاریخی و فرهنگی، برای شناخت و پژوهش ایران و ابداع شیوه و روشی از برای آینده برآمد. بسیار کوشید به جای خمودگی در متون یا ماندن در وضع حال، شرایط ارزیابی و حلقه‌های واسطه برای خودآگاهی و بازآفرینی فرهنگ و اندیشه سیاسی را بیاموزد.

اندیشه سیاسی و آرمان ایرانشهری این‌گونه زاده شد و گسترشی خیره کننده در دوران نوین پس از انقلاب اسلامی یافت. ایران برای جواد طباطبایی نه یک نام که زادگاه و مام بود؛ یک وجود پیوسته که از کهن‌ترین ریشه‌های فرهنگی و میهنی سرچشمه گرفته و بی‌دریغ، مردمان اندرون و پیرامون را سیراب کرده است. با مرگ او، پرونده‌ای بسته نشد، بلکه گشوده خواهد شد. او یکی از اثرگذارترین شخصیت‌های ایرانشهر بود که به دور از سرزمین و ملتش جامۀ جان را از تن به در آورد. این بیت زبان حال اوست:

خوشا بادِ نوشینِ وقت سحر که از خاکِ ایران بیابد گذر

اما زبان حال ما خیل شاگردان و دوستارانش این است:

ای دریغ و ای دریغ و ای دریغ کاین چنین ماهی نهان شد زیر میغ

منبع: اطلاعات

465554

سازمان آگهی های پرسون