«آینه صبوری» در کتابفروشی ها

کتاب «آینه صبوری» با هدف روایت سرگذشت ۳۰ تن از بانوان شهید و جانباز استان قزوین به قلم حسن شکیب‌زاده تدوین و منتشر شد.
تصویر «آینه صبوری» در کتابفروشی ها

به گزارش سایت خبری پرسون، کتاب «آینه صبوری» به قلم حسن شکیب زاده و با همراهی بنیاد شهید و امور ایثارگران قزوین منتشر شد. این کتاب با هدف روایت سرگذشت بانوان شهید و جانباز استان قزوین تهیه و تدوین شده است.

در این کتاب خاطرات ۳۰ تن از زنان شهید و جانباز استان قزوین در مقاطع مختلف انقلاب اسلامی اعم از قبل و بعد از انقلاب و همچنین دفاع مقدس و پس از آن روایت شده است.

جانبازان صغری بیگم‌میرکمالی، خدیجه روغن‌گیرا، مریم پیری، ندا درویشی، المیرا رستمی‌تاش، عزت قیصری، صغری عرفانی‌نژاد، فاطمه حاجی امیری و مریم‌السادات بی‌نیاز و شهیدان عذرا باب، صفیه خانم‌گنجه، افسر عباسی، زهرا کلانتری‌یکتا، مرصع اسکندری، بتول اصغرزاده رحیمیان، شیرین زنگنه، زهرا دادرسان، طاهره کبابیان، رقیه مردانی و خدیجه ژاله حلاجی از جمله زنان شهید و جانباز استان بوده که خاطرات آن‌ها در کتاب آینه صبوری بازگو شده است.

این کتاب در یکصد و ۳۵ صفحه و با یک‌هزار و یکصد نسخه در قطع رقعی به چاپ رسیده است و فاطمه شریف‌نژاد ویراستاری، فاطمه شکیب‌زاده طراحی جلد و مهدی شکیب‌زاده، صفحه‌آرایی کتاب را بر عهده داشتند.

در بخشی از خاطرات جانباز زهرا مختاری در کتاب آینه صبوری آمده است: «چند لحظه‌ای گذشت و بمب‌های خوشه‌ای هواپیماهای عراقی در همان منطقه به روی مردم بی‌دفاع ریخته شد تا به خود بجنبم، ترکش‌های زیادی به طرف ما پرتاب شد که یکی از آن‌ها به سر دخترم اصابت کرد و در حالی که خون از سرش می‌آمد، مرتب می‌گفت: مادر چیزی نشده فقط کمی سرم درد می‌کند.

و بلند شد که از آن منطقه فرار کنیم، من هم تمام بدنم از کمر به بالا پُر از ترکش شده بود و توان حرکت نداشتم، به سختی بلند شدم، دیدم در آن منطقه عاشورایی برپاست و عده زیادی بر اثر اصابت بمب و ترکش‌های آن مجروح شده و یا به شهادت رسیده‌اند و تا چشم کار می‌کرد گردوغبار، دست و پا و خون بود که روی زمین دیده می‌شد.

جوانی آمد و مرا از زمین بلند کرد و کشان کشان به سمتی برد که درامان باشم و دخترم هم پابه پای ما می‌آمد که هواپیماهای عراقی مجدداً حمله کردند و ترکش بمب‌هایی که دوباره در منطقه رها کردند، آن جوان را به شهادت رساند و من هم زمین‌گیر شدم. شدت بمباران و کشته و زخمی شدم مردم به قدری بود که تا آن روز چنین صحنه‌ای در تمام بمباران گذشته ندیده و بعد از آن هم تا پایان جنگ ندیدم.

منبع: مهر

370381

سازمان آگهی های پرسون