عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی در گفت و گو با پرسون:

وجه درونی هنر معماری بر ارزش آن هنر مهر تایید می گذارد

هنر معماری یکی از هنرهای تاثیرگذار در روند شهرسازی مطابق با فرهنگ بومی هر منطقه است که می تواند سبک زندگی گذشتگان و روش ساخت و ساز مردمان آن منطقه را به دیگران معرفی کند.
تصویر وجه درونی هنر معماری بر ارزش آن هنر مهر تایید می گذارد

به گزارش سایت خبری پرسون مرکزی، غزال صفدریان عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی در زمینه هنر معماری و فرم و حواس در این هنر به سوالات ما پاسخ داده است.

_در مورد فرم و حواس در معماری و هنر کمی توضیح دهید.

فرم در مقابل فضا همراه یکی از چالش های معماری بوده که در مکاتب و به تبع آن در سبک های محتلف معماری توجه به یکی و نادیده گرفتن دیگر از پارادوکس هایی بوده که همواره به چشم می خورد، به عبارتی با نگاهی به تحولاتی که در این حوزه اتفاق افتاده از رنسانس به بعد توجه به ظاهر به صورت افراطی که در پی نگاه اومانیستی که معلول تغییر جایگاه انسان بوده، شاهد شکلی گیری یک سیر از درون به بیرون هستیم که زیبایی شناسی اصل شکل گیری اثر هنری است آنچنان که تخیل انسان بدور از همسازی با مفهوم در هنراصل می شود تا جایی که در معماری مدرن انتزاعیات به دور از هر گونه واقع گرایی ظاهر اثر را در مواجهه با مخاطب قرار می دهد که به نوعی بر کم شدن نقش حواس انسانی در ادراک فضا صحه می گذارد؛ اما اواسط دهه 20 شاهد نوعی تغییر جهت در هنر هستیم که مبانی فلسفی آن توسط افرادی مانند هایدگر و مرلوپونتی پایه گذاری می شود و به عبارتی کنار هم قرار دادن سوژه و ابژه در تعادلی همگون را می توان اساس هنر نوین دانست که گادامر این هنر را به ارتباط بازی و بازیگر تشبیه می کند که بازی بدون بازیگر و بازیگر بدون بازی وجود ندارد و ادامه هنر از تعامل این 2 حاصل می شود و به عبارتی هنر در یک پروسه تولید، مصرف و نهادینه شدن به دنبال راهی می گردد که به تواند علاوه بر بینایی سایر حواس انسانی را تحت تاثیر قرار دهد که خشنودی را بر مخاطب خود عرضه کند که تنها چشم را به خود نمی خواند، هنچنین از نگاهی دیگر هنر و هنرمند و مخاطب در یک مدل سه سویه در خلق اثر تاثیر گذارند، به عنوان مثال زمانی که شما به مجسمه های ارنستونتو هنرمند برزیلی نگاه می کنید مجسمه دیگر یک شیی نیست که بیرون از مخاطب قرار دارد و تنها نظاره می شود بلکه هنرمند با تمامی حواس خود با اثر مواجه می شود پس می تواند به درک اثر نائل شود، آنچنانکه در کارهای بسیاری از افراد مانند یوهانی پالسما به نقش پوست و حس لامسه تاکید می شود و به عبارتی ادارک مخاطب در سکوت و گوش دادن به صدای فضا تداعی می شود و معماری در سکوت نا با پر گوی خود را می نمایاند.

-جایگاه فرم در معماری معاصر ایران را چگونه ارزیابی می کنید.

در ارتباط با معماری گذشته ایران باید بگوییم که از اواسط قاجار ما از یک معماری کاملا درونگرای به یک معماری برون گرا رسیده ایم به عبارتی از یک معماری فضا محور به یک گونه ای از معماری فرم محور؛ معماری که توجه به معنا را همواره اساس خود قرار داده و البته به حواس انسانی هم بسیار توجه کرده است، به عنوان مثال وقتی شما به یک خانه قدیمی وارد می شوید تمامی حواس شما با معماری درگیر می شود، شنوایی که با صدای آب و صدای بلبل، حس بویایی که بو خاک و بوی گل ها، حس لامسه در ارتباط با بافت و مصالح، حس چشایی که ناشی از طعم ناب حضور در فضا است و حس بینایی که توجه به فرم بر مبنای درونگرایی نه فرمی که خود را به نمایش بگذارد مانند مجسمه ای که خود را عرضه کند بلکه فرمی که از درون ادراک شود و زمانی که شما وارد معماری می شوید به یکبار خود را می نمایاند که درکی از درون است نه فهمی از بیرون؛ اما در ارتباط با معماری امروز ایران می توان گفت که معمار ایرانی در مواجه به هنر و معماری غربی از نیمه وارد راهی می گردد که به دور از مفاهیم فلسفی تنها به گرته برداری سطحی از آن می پردازد، به عبارتی یک برداشت سطحی از معماری که اصول دیگر را در پارادایم خود دارد؛ پس فرم گرایی افراطی که همواره در مبانی فلسفی خود نداشته اصل خلق اثر می شود که شاید بتوان گفت در بسیاری از موارد حرف جدیدی را دیکته نمی کند؛ اما در چند دهه اخیر رد پای فرهنگ و نمود تمدنی آن در معماری را می توان مشاهده کرد آنچنان که فرم در معماری که شاید فرم هم به نوعی قربانی قوانین ساخت و ساز در کلان شهرها شده و معماری به سطحی ترین عناصر خود یعنی مصالح کاهش پیدا کرده که متکی بر اصول فکری می شود که ورای ظاهر بازنمودی از مفاهیم فرهنگی است.

-آیا هنر معاصر ایران توانسته همگام با تحولات دنیا پیش رود؟

قبل از اینکه به این سوال پاسخ بدهم بنده اصل این موضوع را باید مورد تردید قرار دهم، البته این به معنای نادیده گرفتن جریانات روز دنیا نمی شود و بند قویا معتقدم که البته باید به تمامی ابعاد این قضیه پرداخته شود و البته که باید از تحولاتی که در دنیا وجود دارد آگاه بود اما در کنار آن ابتدا باید به این سوال پاسخ داده شود هنر یک کشور چه موقع می تواند حرف هایی برای گفت داشته باشد؟
پس به زعم بنده زمانی که هنر و معماری به عنوان پدیده ای چند بعدی به آن نگاه شود و هنر گویای منویات نهفته در تفکرات خود باشد، به عنوان مثال در کارهای بسیاری از معماران ژاپنی فرهنگ و تفکر ژاپن در کنار توجه به جریانات نوین دنیا اساس خلق اثر است، به عنوان مثال مفهوم انعطاف پذیری در معماری ژاپن که بخشی از آن به دلایل اقلیمی و بخشی دیگر در تفکر انسان ژاپنی وجود داشته که انسان ثابت و فضا متحرک است در معماری ژاپنی باز تعریف می شود، به عبارتی در معماری جدید ژاپن تنها در شوجی خلاصه نمی شود بلکه مثلا در کارهای معماری معاصر ژاپن مانند سویفوجی موتو تعریف دیوار تغییری دوباره می یابد که "خانه بدون دیوار" را طراحی می کند.

_ اگر نکته ای ناگفته مانده که نیاز به توضیح دارد را لطفا بفرمایید.

در آخر فکر می کنم هنر و معماری باید بازنمود فرهنگ باشد به عبارتی اگر هنر را دارای یک وجه درونی و بیرونی بدانیم ظاهر می تواند دستخوش تغییر شود؛ اما آن وجه دورنی هنر است که بر ارزش یک هنر مهر تایید می گذارد.

363245