به گزارش سایت خبری پرسون، پایگاه خبری Scroll.in مینویسد: «همزمان با اوج گیری مجدد طالبان در افغانستان و خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، گمانه زنیهای متعدد در این رابطه ایجاد شده که واشنگتن عملا با استفاده از تاکتیک قدیمی جنگهای نیابتی سعی داشته به نوعی جلوی پیشروی اقتصادی و ژئوپلیتیک چین در عرصه بین المللی را بگیرد (با توجه به نزدیکی افغانستان به چین و ناامن سازی محیط پیرامونی چین).
از سویی، پس از ۲۰ سال بنبست در افغانستان، باید این پرسش را پرسید که آیا واقعا آمریکا اجازه میدهد تا افغانستان به دست طالبان که امکان دارد همکاریهای نزدیکی با چین برقرار کند، تسخیر شود؟ اضافه بر این، با استفاده از ابزارهای مختلف، آیا واشنگتن قصد دارد تا چین را در آمریکای لاتین، آفریقا، و دیگر بخشهای جهان نیز کنترل کند؟ مناطقی که در تمامی آنها چینیها توانسته اند نفوذ قابل توجهی را کسب کنند.
با رجوع به تاریخ میتوان دریافت که اینها همان مناطقی هستند که آمریکا و شوروی نیز در جریان جنگ سرد، جهت کسب موقعیت و نفوذ بیشتر در آن ها، شدیدا با یکدیگر رقابت داشتند و حتی در مواردی نیز تا سرحد برخورد نظامی با هم پیش رفتند. این دو قدرت عملا جنگ نیابتی گستردهای را در جهان علیه یکدیگر تعریف کرده بودند و کشورهایی نظیرِ آنگولا، ویتنام، نیکاراگوئه، و افغانستان، تنها بخشهای مهمی از صحه نمایش جنگ سرد میان آمریکا و شوروی بودند.
رقابت برای کسب نفوذِ بیشتر
چین پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تنها کشوری بوده که برای کسب قدرت و تسلط بین المللی، با آمریکا وارد عرصه رقابت شده است. چین در برهه زمانی کنونی، بزرگترین اقتصاد جهان است (در این زمین بیش از همه منظور توان تولیدی اقتصاد چین است. اگرچه که آمریکا همچنان قدرت مالی مسلط در جهان است).
چین با استفاده از ابتکار "یک کمربند یک راهِ" خود، عملا به جهان این سیگنال را رسانده که سعی دارد دامنه نفوذ اقتصادی بین المللی خود را با استفاده از سرمایه گذاری در پروژههای زیرساختی و متصل کردن بازارهای مختلف به یکدیگر، تا حد زیادی افزایش دهد. در این راستا، سرمایه گذاری ۶۵ میلیارد دلاری چین در پروژه کریدور اقتصادی چین-پاکستان تنها بخشی از بودجه سرمایه گذاری قابل توجهِ یک تریلیون دلاری است که دولت چین جهت پیشبرد پروژه یک کمربند یک راهِ خود (در اقصی نقاط جهان) اختصاص داده است. در واقع، چین مخصوصا محیط پیرامونی خود را با استفاده از ابزارهای مالی و سرمایه گذاری، در دستورکار خود غرق میکند و کشورهای گوناکون را به خودش وابسته میسازد.
عملکرد اخیر آمریکا در افغانستان به وضوح نشان داد که حتی وقتی یک ابرقدرت نظیر آمریکا به افغانستان حمله میکند و آن را به مدت ۲۰ سال اشغال میکند و در آخر هم مجبور به ترکِ این کشور میگردد، عملا موقعیت جهانی خود را ارتقا نداده و دستورکارهایش را در عرصه بین المللی به بهترین نحو ممکن به پیش نبرده است. در واقع متناسب با سرمایه گذاری که کرده، نتیجهای به دست نیاورده است.
شاید همین مساله بتواند دلیل تغییر رویکردهای آمریکا در داخل این کشور را نیز توضیح دهد. در این راستا، دولت بایدن در همان ابتدای کار خود بسته مالی به ارزش یک تریلیون دلار را جهت ترمیم زیرساختهای اقتصادی فرسوده آمریکا اختصاص داد. دولت بایدن همچنین با پیگیری دستورکار ترامپ مبنی بر خارج کردن نیروهای آمریکایی از افغانستان، عملا این پیام را به جهان رساند که زین پس راهبرد "جنگ علیه تروریسم/War on Terror" در دولت آمریکا به راهبردِ "مهار چین" تغییر پیدا کرده است.
در این راستا بسیاری از محافل سیاستگذاری در آمریکا، عملا ایدههایی نظیر "بازار آزاد نولیبرال" و "ماجراجویی نظامی" را که هر دو پس از پایان جنگ سرد، ایدههای غالب در آمریکا بودند، کنار گذاشته اند. در این چهارچوب، آمریکاییها عملا در حال تدوین یک استراتژی جدیدِ جنگ سرد جهت رقابت با چین هستند. باید توجه داشت که جنگ سرد جدید میان چین و آمریکا، تا حد زیادی با منازعات میان ابرقدرتها که در جریان قرن بیستم با آنها رو به رو بودیم، متفاوت است.
جنگ سردِ جدید
اتحاد جماهیر شوروی عملا ایدئولوژی سوسیالیسم را به مثابه جایگزینی برای سرمایه داری جهانی معرفی میکرد. این کشور، از جنگهای آزادی خواهانه ملی در اقصی نقاط جهان حمایت میکرد. اگرچه که تعهدات عملی آن با نقصهای فراوانی همراه بودند و حتی در برخی موارد کاملا ضدآزادی بودند. با این حال این مساله که شوروی عملا یک ایدئولوژی جایگزین را برای سرمایه داری ارائه میداد، در نوع خود از اهمیت قابل توجهی برخوردار بود.
با این همه، جنگ سرد جدید در جهان، حداقل تاکنون، با هیچگونه منازعه ایدئولوژیکی همراه نشده است. در این رابطه، جنگ تجاری که دولت ترامپ با چین آغاز کرد، مهم بود با این حال، تجارت میان چین و آمریکا، دیگر ابعاد و جنبههای ارتباط دو طرف را تا حد زیادی تحت تاثیر قرار میدهد و آنها را کوچک جلوه میدهد. به نحو مشابهی، پکن به طور خاص تسلط مالی وال استریت را به چالش میکشد، اما هنوز از رقابت اقتصادی و منطقِ این رقابت با آمریکا پا را فراتر نگذاشته است.
در جریان تحولات اخیر افغانستان، چین عملا این سیگنال را به جهانیان داد که آماده است تا دولت طالبان در افغانستان را به رسمیت بشناسد و حتی با آن همکاری هم کند. در واقع، پکن در چهارچوب ایدئولوژیک خود این نکته را روشن ساخته که حتی با گروههای افراط گرایی نظیر طالبان نیز به شرط اینکه ایدئولوژی خاص آنها به داخل چین و مناطق مسلمان نشین "سین کیانگ" این کشور تسری پیدا نکند (و ابتکارهای اقتصادی چین را هم با چالش رو به رو نکنند)، میتوان همکاری نمود و با آنها مخالفتی نکرد.
از این رو، میتوان گفت که اگر جنگ سرد جدیدی در راه باشد، بایستی آن را به مراتب خشونتبارتر (و البته آرام و غیرمحسوس تر) و متفاوتتر از جنگ سرد سابق دانست، زیرا در این جنگ سرد بسیاری از حقوق و آزادیها (بدون هرگونه برخورد مستقیم نظامی)، فدای رقابتهای دو قدرت مسلط در جهان خواهند شد (در این جنگ سرد، همه چیز تا حد زیادی فدای دستورکارها و اهداف اقتصادی و نَه ایدئولوژیک میشود. دلیل آن هم میتواند این باشد که اساسا در جهان جدید، این اقتصاد و توسعه نفوذ اقتصادی است که سمت و سوی جهان را تعیین میکند)».
منبع: فرارو