ناگفته های ادریس دلارامی؛ کارگردان جوان سقزی فیلم «باگرو» از رنج کولبران:

ما برای ایران کولبری می کنیم اما دست گدایی به سمت غریبه ها دراز نمی کنیم

باید این نگاه را به انسان کُرد، درام‌های کُرد، مدنیت کُرد و زندگی این مردم داشته باشیم. البته اشاره کنم نه اینکه با سینماهای تهران و خارج از مرز قهر کنیم، باید سراغ آنها هم برویم تا اینکه سینمای خودمان را ثروت‌مند کنیم. اگر ما خودمان را فراموش کنیم، اولین چیزی که قربانی می‌شود فرهنگ و زندگی کردستان است.

کردستان ـ بی شک سینما، جادوی بشر در قرن های اخیر است. هنر هفتم که همیشه با پرده نقره ای اش دست انسان ها را در دست رویاهایشان گذاشته و آن ها را سوار بر بالن تصویر به سمت هدف هایشان روانه کرده. گاهی وقت ها هم سینما و پرده نقره ای زبان گویای درد های مردمی شده که جز رنج و درد لقمه ای بر سر سفره شان نبوده. مردمانی که سال ها با بختک فقر و محرومیت می جنگند اما در نهایت چیزی جز ناکامی نصیبشان نمی شود. کولبر در لغت نامه مردمان کردنشین وازه ای آشناست.

مردمانی که از پیر و جوان، زن و مرد، کودک و بالغ همگی سرنوشت خود را به باری گره می زنند که بر کول خود سوار می کنند و با هزار ترس و دلهره از مرز می آورند تا لقمه نانی به کف آورند و سرشان پیش خانواده و زن و بچه پایین نباشد. داستان کولبرها قصه ایست پر غصه. از کودکانی که برای یک لقمه نان به دل کوه زده و زیر سرما یخ می زنند تا پسر بچه ای که برای خرید گوشی موبایل و حضور در کلاس های آنلاین از لبه پرتگاه سقوط می کند. این ها همه بخشی از مشکلاتی ست که مردم کُرد و کولبر با آن دست و پنجه نرم می کنند.

حالا در این میان ادریس دلارامی، کارگردان جوان سقزی عزم کرده تا فیلمی درباره کولبرها بسازد و بخشی از مشکلاتشان را به تصویر بکشد. شاید که این بار قاب تصویر و پرده سینما به مدد کولبرها بیاید و افراد مسئول در این حوزه به فکر چاره ای بیفتند. دلارامی سال ها در تئاتر کار کرده، به اصطلاح هنری ها خاک صحنه خورده و حالا تجاربش را به سینما آورده تا بلکه بتواند معضل کولبری را بیش از پیش به مردم نشان دهد و درد کُردها را به گوش همه برساند. به همین بهانه پرسون گفت و گویی مفصل را با این کارگردان خوش صحبت سقزی انجام دادیم که در ادامه می خوانید:

در جغرافیای کُردی مشکلات و محرومیت‌های زیادی وجود دارد که شاید پدیده کولبری مهم‌ترین آن‌ها باشد اما با این وجود تاکنون کسی به صورت جدی برای ساخت فیلم در این حوزه اقدام نکرده، آیا ساخت فیلم در این حوزه محدودیت خاصی دارد و شهامت خاصی می‌خواهد؟

بی‌شک جغرافیای کردستان از نظر مشکلات اقتصادی، عدم ارائه‌ی خدمات رفاهی و تأمین اجتماعی در اولویت کارهای دولت‌های گذشته و حال قرار گرفته. مردم کردستان، ایلام، کرمانشاه و آذربایجان غربی، انسان‌هایی آگاه و با دانش هستند و یقین دارند ورود غیر مستقیم کالا یا همین پدیده قاچاق، ضربات بسیار جبران ناپذیری را می‌تواند بر بدنه‌ی هرکشوری وارد کند.

بنابراین هیچ‌کس به ویژه مردم کردستان، قلباً راضی به کسب درآمد از طریق این سیستم غیرقانونی نیستند، اما سوال اینجاست؛ آیا وظایف دولت در برابر مردم کردستان و تحمل و دفاع از مرزهای کشور، هشت‌سال جنگ تحمیلی و... نمی‌تواند دلیل و برهان مناسبی برای رسیدگی به مشکلات کردستان باشد؟ آیا دولت‌نشینان هنگامی که هواپیماهای رژیم بعث عراق به شهرهای بزرگ ایران حمله‌ور بودند و بمباران می‌کردند و در راه بازگشت ته‌مانده بمب‌هایشان را بر سر مردم کردستان می‌ریختند را به یاد دارند؟ حتی همین شهری که من زندگی می‌کنم، چندین بار با راکت هواپیماهای عراقی مورد هدف قرار گرفته. در دیگر شهرهای مرزی، کودکان ما با لالایی مادرانه خوابشان نمی‌گرفت، آن‌ها با صدای شلیک توپ‌های بعثی خوابشان می‌برد و این اصلاً بزرگنمایی نیست.

آیا مردم سردشت و بانه سزاوار این بودند با توپ ۱۰۶رژیم بعث شب را به روز برسانند؟ آیا تکرار هیروشیمایی دیگر و بمباران شیمیایی سردشت حداقل تلنگری برای خدمات رسانی از سوی دولتی‌ها نبود؟ مسلماً نه. شما آمار تقریبی شهرک‌های صنعتی کردستان را در نظر بگیرید، بیشتر از ۹۸درصد این کارخانه‌ها متوقف شده‌اند و یک سکته‌ی بزرگ اقتصادی در کردستان اتفاق افتاده، تفاوت بین کارخانه‌های ما با دیگر کارخانه‌های شهرهای بزرگ که اکنون هم مشغول فعالیت و اشتغال‌زایی هستند چیست؟

حتی همین استان همسایه ما یعنی آذربایجان شرقی، چه چیزی باعث شده تا این تفاوت غیر متعارف شکل بگیرد؟ این مردم آنقدر فهیم هستند که در حین اعتراض به وضعیت اقتصادی و معیشتی و بستن مرزها، با یک حرکت مدنی در بازار سفره پهن می‌کنند و تنها درخواستشان از دولت نان برای سفره است، آیا این انتظار زیادی است؟ چون اگر به این مسائل توجه می‌شد و با یک مدیریت نظام‌مند و هدف‌مند دولتی روبرو بودیم، قطعاً الان نه تنها کولبری نداشتیم بلکه واژه‌ی کولبر برای مردم کردستان بیگانه و نا آشنا بود.

قبل از اینکه به موضوع کولبر بپردازیم، باید نگاهی به منظر و جایگاه سینمای کُرد و‌ کردستان داشته باشیم. ببینیم تاکنون چه کار کردیم و چه کمکی برای پیش‌برد این هنر انجام داده‌ایم؟ سطح و جایگاه سینمای کُردی کجاست؟ تحلیل‌هایی که با یک مصاحبه از سوی من یا هنرمندان دیگر انجام می‌شود و با دیدگاهی مدرن یا پست مدرن به قضیه نگاه شود آیا همگی می‌تواند یک اصل برای سینمای کُردی باشد؟ البته که این‌ها اصل نیستند. چرا که ما بیشتر از آنکه نگاهی ژرف به موضوعات اطراف خود داشته باشیم، بیشتر شیفته‌ سینمای تهران یا خارج از مرزهای جغرافیایی خودمان هستیم.

باید این نگاه را به انسان کُرد، درام‌های کُرد، مدنیت کُرد و زندگی این مردم داشته باشیم. البته اشاره کنم نه اینکه با سینماهای تهران و خارج از مرز قهر کنیم، باید سراغ آنها هم برویم تا اینکه سینمای خودمان را ثروت‌مند کنیم. اگر ما خودمان را فراموش کنیم، اولین چیزی که قربانی می‌شود فرهنگ و زندگی کردستان است. اینکه بیاییم درباره ۲۰۰سال قبلِ فرانسه یا آلمان صحبت کنیم یعنی کاری انجام نداده‌ایم. اگر خیلی غرور و تعصب داریم پس بهتر است درباره خودمان بنویسیم، از جامعه و فرهنگ کُردی بگوییم و چیزی به فرهنگ خودمان اضافه کنیم و این یک اصل بزرگ است و نباید فراموش شود.

در این خصوص که کولبر می‌تواند جزو مهم‌ترین بحران‌ها باشد به اعتقاد بنده خیر، اینگونه نیست. در همین راستا ژان پل سارتر جمله‌ای بسیار پربار دارد که می‌گوید بهترین انتخاب برای نوشتن یا بررسی مشکلات یک جامعه، موضوعاتی‌ست که روی چهارراه تعارض دوران خود قرار دارند. به این شیوه که بحران‌ها، کشمکش‌ها و گرفتاری‌های یک دوره را بتواند در خود نشان دهد. چه اتفاقی برای این همه مشکلات و مسائل فراوانی که در اطراف ما وجود دارد، ‌خواهد افتاد؟

وظیفه متولیان فرهنگ و ‌هنر در خصوص مسائلی مانند قتل، برادرکشی، خیانت، اعتیاد، طلاق، اختلاف‌های مذهبی، داعش، کودک کار و از همه‌ مهم‌تر، کم رنگ شدن ارزش‌های اخلاقی و حالا هم اپیدمی کرونا چیست و چه عنصری می‌تواند ما را به درجه‌ای از موفقیت و تمایز برساند؟

زمانی ما از شهرستانی‌ها صحبت می‌کنیم باید شهرستانی بودن در اساس با تشکیل نهادهایی مانند دارایی و مالیات، شهرداری، اداره ورزش، آموزش و... شکل بگیرد اما بزرگ‌ترین نهادی که می‌تواند در امر مسائل و مشکلات اجتماعی کمک شایانی کند فرهنگ و هنر است و پرداختن به هریک از این مشکلات به نوبه خود لازم و ضروری‌ست چرا که هرکدام می‌تواند منبع فروپاشی یک خانواده یا یک جامعه باشد.

پس معتقدم نه تنها موضوع کولبری که همه این مسائل مستلزم توجه ویژه هستند. توجه به موضوع کولبری بنابر رخدادها و تراژدی‌های بسیاری که در منطقه اتفاق افتاده به موضوعی حساس به ویژه در مناطق کردنشین تبدیل شده و همین امر منجر به رویکرد متفاوت و عکس‌العمل مردم و رسانه‌ها شده است لذا در همین راستا توجه بسیاری از هنرمندان را به خود جلب کرده است.

برایم بسیار جالب بود که پای موضوع کولبر حتی به برنامه عصرجدید هم باز شد و جوان هنرمند و بازیگر لرستانی تصاویری از زندگی یک کولبر را نشان داد و روی صحنه برد. البته به جز این موارد، ویدئو‌های زیادی که توسط خود کولبرها و رسانه‌های مجازی منتشر شده هم باعث پررنگ شدن موضوعات مرتبط با کولبری شده است.

از طرفی با توجه به سوال شما باید گفت که به انجام رساندن هرکاری شهامت می خواهد و کار کردن در این حوزه، بسیار حساس است،چرا که شما با انبوه از فکرهای مختلف روبرو هستید و نوعی قرارداد دوجانبه امضا کرده‌اید که اگر حواستان جمع نباشد و دور از واقعیت سخن بگویید یا سعی در کشاندن داستان به سمت خاصی داشته باشید، این موارد می‌تواند به شخصیت فرهنگی و‌ هنری شما ضربه بزند و این نارضایتی اگر از سوی مردم باشد، به اعتقاد من جبران آن بسیار سخت است.

ایده ساخت فیلم «باگرو» از کجا شکل گرفت؟

ایده‌ی فیلم دقیقاً با اوج اپیدمی کرونا در اسفند ماه ۹۸ اتفاق افتاد، تلاش بسیاری کردم تا فیلمنامه ساختاری مستحکم داشته باشد و به عنوان یک نویسنده از آن راضی هستم. با وجود اینکه در این فیلمنامه باگرو یک پل ارتباطی به وجود آورده تا داستانی ملموس‌تر و باورپذیرتر شکل بگیرد اما از همه این‌ها مهم‌تر، باگرو از یک موضوع جهانی صحبت می‌کند و اگر حمل بر خودستایی نباشد، بسیار زیرکانه و هوشمندانه زندگی کولبران را با این موضوع جهانی گره زده‌ام و این گره باعث درک بین مخاطب و فیلمنامه می‌شود و خوشحالم که همچنین رد پای تئاتر در این فیلم دیده خواهد شد.

خیلی‌ها معتقدند که سینما زبان مشترک ملت‌هاست که باعث می‌شود افراد در سراسر جهان از طریق پرده نقره‌ای، حسی مشترک را تجربه کنند، آیا امید دارید که فیلم باگرو بتواند صدای کولبران را به گوش همه جهانیان برساند؟

بی‌شک نه تنها سینما، که همه‌ هنرها زبان مشترک دنیا هستند. این عنصر زیبا و بی‌بدیل بدون ‌آنکه تلاش کنی و به سمت آن بروی، ناخودآگاه جذب شما می‌شود اما چه چیزی می‌تواند این نقطه مشترک را به هم متصل کند؟ اگر شما باهوش نباشید و علم، آگاهی و نشانه شناسی‌های هنر مورد علاقه خودت را نشناسی، نمی‌توانی آن زبان مشترک را به وجود بیاوری. به عنوان مثال اگر هملت شکسپیر را بخواهی روی صحنه بیاوری، آیا می‌توانی فقط با ساخت فیلم هملت به آن نقطه مشترک برسی؟ قطعاً خیر و این اشتباهی بزرگ است چرا که انسان‌ها و افراد زیادی در دنیا هملت شکسپیر را خوانده‌اند و هرچه در داستان باشد حرف شکسپیر است و حرف شما نیست. هرچیزی روشی دارد و در همین راستا اگر بخواهیم برای رسیدن به آن نقطه مشترک تلاش کنیم و فرهنگ خود را به دنیا معرفی کنیم، به تاریخ خودمان اشاره می‌کنم.

کردستان از دیرباز تاکنون هنرهای معاصر زیادی داشته و میراث‌های بسیار بزرگ و با ارزشی برای ما به جا مانده. این میراث‌ها شامل دو دسته‌اند: یکی بر جا مانده‌ها و‌دیگری به یاد مانده‌ها. برجا مانده‌ها مجموعه‌ای از آثار تاریخی مانند زیویه، طاق بستان، تخت سلیمان و...هستند که همگی میراث‌های با ارزشی اند و وجودشان اصالت و تمدن کردستان و جغرافیای کُردی را نشان می‌دهد‌. اما مهم‌تر و با ارزش‌تر از این‌ها، به یاد مانده‌ها هستند.

فرهنگ شفاهی، آیین‌ها، رسم‌ها و قانون‌نامه‌ها، داستان‌ها و... که سینه به سینه به ما رسیده. سختی کار هم دقیقاً اینجاست. هزار سال بین ما و گذشتگان فاصله افتاده، و گذشتگان حرف زمان خود را می‌زنند. ما اگر دوباره این قصه یا داستان را بنویسیم و یا بخواهیم آن ‌را روی صحنه و پرده ببریم، بی تردید باید به نسبت ضرورت این دوره صحبت کنیم.

ما نمی‌توانیم عیناً همان قصه گذشتگان را دنبال کنیم. باید در قصه، یک عنصر یا نکته جدیدی پیدا کنیم. بسیاری از نویسندگان ما، عیناً قصه را دوباره نویسی و تکرار می‌کنند که این ارزشی ندارد. آن قصه دیگر داستان الان من و شما نیست. در صورت این اتفاق هم ما ذره‌ای خلاقیت ایجاد نکرده‌ایم.

کُردها در همه جغرافیایی زندگی می‌کنند، اگر فیلمی کار شود، سوال می‌شود که آیا زبان آن کُردی‌ست؟ نقطه مشترک برای سینمای کردستان زبانی‌ست که محرز و مشخص است. زبان، زبان کُردی است اما گویش‌های کلهری، زازاکی، کرمانجی، سورانی آیا تفهیم‌شان برای همه یکی است؟ آیا آن دسته از کُردهایی که با گویش کلهری حرف می‌زنند، کُردهای کرمانج صحبت‌شان را متوجه می‌شوند؟ در داخل پرانتز باید بگویم که زبان همه کُردی‌ست اما گویش‌های مختلف متفاوت است. البته بحث لهجه از این موضوع خارج است.

ما اگر بتوانیم به یک گویش مشترک برسیم قطعاً می‌توانیم به یک زبان سینمایی هم دست پیدا کنیم که این هم باعث ترقی سینما خواهد شد و البته من این نوید را به شما خواهم داد که باگرو بر اساس دیدگاه و زبان مشترک دنیا قدم برداشته است.

ما در جغرافیای کُردی بازیگران و کارگردانان و هنرمندان زیادی داریم. از فرهاد اصلانی، نوید محمدزاده، هوتن شکیبا تا سعید آقاخانی و... آیا در برنامه‌تان بود که از بازیگران مطرح کُرد هم استفاده کنید؟

درباره آشنایی با این اساتید و هنرمندان باید بگویم که کم‌وبیش در سال‌های ۷۳تا۷۵ که سال‌های آخر دبیرستان را طی می‌کردم، در سقز به صورت یک روز در میان با مینی‌بوس سه روز در هفته به سینمای جوانان سنندج می‌رفتم و در آن دوره، آقای بهمن قبادی را آنجا دیده بودم. البته با مازیار برادر ایشان همکلاس بودم و فیلم‌های زیادی از آقای قبادی برای ما به نمایش گذاشته می‌شد.

آن زمان به عنوان پایان‌نامه فیلم مستند خاتوزین را ساختم که اولین تجربه فیلم من بود. درباره فرهاد اصلانی هم بگویم که در جشنواره‌های فیلم بانه در خدمت ایشان بودم. هوتن شکیبا هم از بچه‌های قدیمی تئاتر است که اکثراً در جشنواره‌های تئاتر استانی دوست و هم‌صنف بودیم. سعید آقاخانی هم یک دوره در زمان دبیرستان داور جشنواره دانش آموزی بود. برای استفاده از بازیگران‌ نام آشنا، قطعاً استفاده از این هنرمندان یکی از آرزوهاست و حضور این عزیزان در محصولی که بخواهید انجام دهید توفیق زیادی دارد اما باور کنید در کردستان نوید محمدزاده‌ها، هوتن‌ها و فرهاد اصلانی‌های زیادی وجود دارند که هنوز کشف نشده‌اند.

برای نمونه سریال فاخر سنجرخان وزیری به نویسندگی مرحوم دری عزیز و‌ کارگردانی محمدحسین لطیفی و‌ تهیه کنندگی آقای جلالی در دست ساخت است و ‌به زودی شروع می‌شود.

بیش از ۹۵درصد بازیگران آن از هنرمندان سقز، کرمانشاه، سنندج، مریوان و دیگر شهرها هستند. ببینید چندین سال مستمر بچه‌های کردستان و ‌هنرمندان کُرد هستند که جایزه‌های برتر سال در جشنواره‌ی فجر را به دست می‌آورند مانند سعید آقاخانی، فرهاد اصلانی، نوید محمدزاده، هوتن شکیبا، استاد عزیزم خسرو شهراز که به گلادیاتور تئاتر ایران ملقب شده همگی موفقیت‌هایی را کسب کرده‌اند و برکت هنر کُرد هستند.

به اعتقاد من آنچه مهم است، نتیجه کار است و تأثیر پذیری که همه عوامل اجرایی در تولید یک محصول می‌توانند داشته باشند و کار را به مرحله نهایی برسانند از همه چیز مهم‌تر است.

آیا با کارگردانان کُرد مانند سعید آقاخانی یا بهمن قبادی و شهرام مکری در ارتباط هستید؟ تلاش کرده‌اید که از آن‌ها برای ساخت فیلم ایده و کمک بگیرید؟

متاسفانه ترافیک کاری این عزیزان به حدی زیاد است که آنقدر فرصتی وجود ندارد که بتوان یک ارتباط نزدیک گرفت و معتقدم هر شخص خودش سبک و خلاقیت تفکری منحصر به‌ خود را دارد و اثری که خلق می‌شود هم با امضای خود شخص نهایی می‌شود و اینکه من برای کارم ایده و نظر از یکی از این هنرمندان بگیرم قطعاً اینطور نیست و کار درستی هم نیست و اگر بخواهم از تجارب دوستان هنرمند استفاده کنم قطعاً به آثار و فیلم‌هایشان مراجعه می‌کنم و نگاه خواهم کرد.

ماجرای فیلم باگرو قرار است تا چه اندازه مبتنی بر واقعیت باشد؟ برای مثال آیا از ماجراهایی که برای کولبرها اتفاق افتاده الهام گرفته‌اید؟ مانند دو برادر که سال گذشته زیر برف و کولاک گرفتار شدند و عکس‌ها و اخبارشان جهانی شد یا دانش آموزی که چندی پیش برای هزینه خرید تبلت و مدرسه از ارتفاع سقوط کرد؟

قبل از پاسخ به این سوال، تسلیت قلبی خودم را به خانواده‌های کولبران عزیزی که در سال‌های گذشته آسمانی شدند ابراز می‌کنم. ساخت فیلم از تراژدی‌ای که برای این بزرگواران اتفاق افتاده باید در دستور کار همه ما هنرمندان به هر شکل ممکن قرار بگیرد و کار شود.

اما اینکه فیلم باگرو تا چه اندازه با واقعیت منطبق است باید بگویم آنچه اتفاق افتاده همه مردم کردستان و رسانه‌ها و...به صورت مستند و زنده منتشر کرده‌اند، بی‌شک هیچ فیلمسازی نمی‌تواند به این صورت فیلمش را بسازد و واقعیتی بالاتر از این وجود نخواهد داشت. اما رویکرد باگرو چیز دیگری‌ست، باگرو فقط به یک کولبر نپرداخته، بلکه نماینده همه کولبران است و از زبان همه آن‌ها صحبت می‌کند. کولبر فیلم باگرو یک کودک هشت‌ساله است و به نوعی چشم‌انداز سرنوشت فرزندان ما را در برخواهد گرفت.

در فیلم ما کولبری از پدر به پسر به ارث رسیده، برای خودم و همه عناصر فیلم به روشنی مشخص کرده‌ام، مخاطب هم فقط دولت نیست. مخاطب من و شما و همه کردستان هستیم به ویژه همه مردم ایران. مخاطب همه کسانی هستند که پای فیلم می‌نشینند که تلنگری باشد برای همه جامعه مدنی ما، نه تنها در کردستان بلکه در همه دنیا و مخلص کلام آنکه بنی‌آدم اعضای یکدیگرند.

کارگردان‌ها معمولاً چون واقعیت‌های جامعه را بیان می‌کنند، به خوبی آن‌ها را درک می‌کنند، از دیدگاه یک سینماگر که در حوزه کولبری فیلم ساخته، برای رفع این چنین معضلات و محرومیت‌ها چه اقداماتی لازم است؟ چرا صرفاً تا یک کولبر دچار مشکل می‌شود همه به یاد آن‌ها می‌افتند اما در شرایط عادی کسی به فکر معیشت آن‌ها نیست؟

من با توجه به اینکه در زمینه بازار و اقتصاد فعالیت و تخصص ویژه‌ای دارم و اغلب تفسیرهایی هم انجام می‌دهم، شناخت خوبی که از اقتصاد کردستان دارم، بخش زیادی از این مشکلات به مدیریت دولت بر می‌گردد. پاسخ قسمت دوم پرسش شما را با کسب اجازه به بعد از اکران فیلم موکول می‌کنم.

تصمیم دارید فیلم‌هایتان را با همین فرم و قالب ادامه دهید و محرومیت‌ها و مشکلات کُردها را به تصویر بکشید؟

ما برای مخاطب و مردم کار می‌کنیم و برای مردم آثار خود را می‌سازیم. اگر این مردم نباشند حتی شاهکار هم که خلق کنید، هیچ بهایی ندارد. اگر آنچه می‌سازید برای مخاطب نباشد و مخاطب را به فکر وادار نکنید، موفق عمل نکرده‌اید. هنرمندان هم از بطن همین جامعه و کنار همین مردم زندگی می‌کنند و خودشان هم بخشی از مردم هستند. به وضوح اگر اطراف خودمان را نگاه کنیم، در زندگی تجملاتی امروز آنقدر گوناگونی به وجود آمده که انتخاب سخت شده است.

به وجود آمدن این گوناگونی هم به تفکر و ذات انسان‌ها بر می‌گردد. ببینید شرکت‌های بزرگ و برند دنیا هرچند وقت یکبار از محصولات خود رونمایی می‌کنند و محصول جدیدی را به بازار عرضه می‌کنند. هنرمندان هم این مسئولیت را باید داشته باشند. اگر صرفاً در یک بعد و قالب کارکنند مردم دیگر طاقت دیدن کارهای شما را نخواهند داشت و باید از مناظر و دیدگاه‌های مختلفی کار کرد. باید از کلیشه‌ای کار کردن دوری کرد. اتفاقاً کاری که بعد از باگرو می‌خواهم‌انجام دهم بسیار متفاوت‌تر است و گویی کارگردان دیگری کار کرده.

از آنجایی که شما سال‌ها در تئاتر کار کرده‌اید و موفقیت‌های مختلف را به دست آورده‌اید، چقدر نکات و درس‌هایی که از تئاتر کسب کرده‌اید و‌تجارب آن برای ساخت فیلم به کمکتان آمده؟

خاستگاه سینما تئاتر است، اینکه که امروز شما در سینما بازیگران شش‌دانگی را می‌بینید که بازی‌هایشان ماندگار می‌شود، از برکت هنر والای تئاتر سرچشمه می‌گیرد. چه بسا چهره‌ها و سوپراستارهای امروز ما هر از چند گاهی روی صحنه تئاتر به ایفای نقش می‌پردازند.

شما بازی استاد نصیریان، مهدی هاشمی، فرهاد اصلانی، پانته‌آ بهرام و...را ببینید و قضاوت کنید. یا هوتن شکیبای خودمان که فرزند تئاتر است. من از تئاتر نه تنها سینما را آموختم بلکه زندگی شخصی و‌ خصوصی، تجارت و کسب کارم را هم مدیون تئاتر هستم.

کافی‌ست ابتدا وارد این هنر شوید دیگر دست برداشتن از آن برایت میسر نیست. حسی که از یک مونولوگ در تئاتر به شما دست می‌دهد، اینکه مستقیماً چشم در چشم تماشاچی مونولوگ را اجرا می‌کنید، را هیچ‌وقت در سینما نمی‌چشید. سینما الان بیشتر به یک صنعت تبدیل شده که اگر آثار فاخر یک کارگردان را ببینید قطعاً یک گذشته تئاتری داشته. اتفاقی که پارسال در حضور یکی از کارگردان‌های سینما در منطقه ما اتفاق افتاد، اینگونه بود که فیلمی که در کردستان ساخته شد، خود کارگردان یک شناخت حرفه‌ای از بازی گرفتن بازیگران نداشت و دستیاری برایخودش استخدام کرده بود تا نسبت به حس بازیگران به کارگردان کمک کند.

من با تجربه تئاتر به سینما رفتم و دوره‌های آکادمیک را سپری کرده‌ام. اگر هم هرزمان حرفی برای گفتن داشته‌ام و در کلاس‌ها نفر برتر بوده‌ام، نتیجه کار در تئاتر بوده. البته لازم می‌دانم اشاره‌ای هم به جشنواره بین‌المللی تئاتر کُردی سقز هم داشته باشم که به جرأت یکی از بزرگترین رخدادهای فرهنگی و هنری به زبان کُردی بود که بیست سال سابقه دارد و ۱۶دوره از آن برگزار شده است.

اصولاً می‌گویند کارگردان‌ها فیلم‌ها را یا بر اساس دل خود می‌سازند، یا بر اساس صنعت سینما و گیشه، و یا بر اساس واکنش مخاطب؛ شما فیلم باگرو را بر طبق کدام موضوع کارگردانی کردید و ساختید؟

ساخت فیلم باگرو از مردم، برای مردم است. من برای این فیلم هیچگونه هزینه مادی و مالی از نهادهای دولتی درخواست نکرده‌ام و اصلاً هم به فکر گیشه نبوده‌ام، بلکه آنچه که بر اساس واقعیت در ذهنم نقش بسته بود را به فیلم‌نامه تبدیل کردم و ساختم.

چندی پیش خسرو معصومی، کارگردان از ساخت یک فیلم درباره کولبران و حضور نوید محمد زاده در نقش کولبر در آن خبرداد، به نظرتان اگر از فیلم شما حمایت می‌شد و شما هم از بازیگران مطرح کُرد بهره می‌بردید فیلم بازتاب بهتری در اکران پیدا نمی‌کرد؟

بی‌شک نوید محمدزاده از اسطوره‌های سینمای ایران است و با فیلم سرخپوست ثابت کرد که بازیگری تمام عیار است. اما فقط این حضور یک بازیگر در فیلم نیست که باعث یک اجرای خوب و به یاد ماندنی می‌شود. یک اثر خوب زمانی حاصل خواهد شد که شما یک تیم خوب و بادانش همراه خود داشته باشید.

از همه مهم‌تر، اگر یک سناریوی محکم که دارای ساختار دراماتیکی قوی باشد و کارگردانی خلاق داشته باشید قطعاً موفق خواهید شد. بازی نوید محمدزاده برای هر کارگردانی نعمت است اما کار بازیگر بازی کردن است و وظیفه‌اش مشخص. آنچه مهم است، کارگردان باید اتفاقات را به تصویر بکشد نه اینکه روایت کند.

ما عملاً ملتی هستیم دارای ایده‌ها و فکرهای زیاد. اما در عوض جابه‌جایی و حرکت بسیار ضعیفی داریم. بازیگران فیلم باگرو از جنس تئاتر هستند و باگرو به شما بازیگرانی معرفی خواهد کرد که پرآوازه خواهند شد و من نخواستم پشت چهره‌های بزرگ مخفی شوم و برای بهتر شدن فیلمم کمک بگیرم.

آواز تیتراژ فیلم را هم قرار است محمد پرویزی ستاره‌ عصر جدید بخواند که آوازش درباره حلبچه بسیار معروف شد، از کجا به ذهنتان رسید که خواندن تیتراژ را به این جوان بسپارید؟

محمد پرویزی خواننده جوان کُردتبار کامیارانی است که با حضور در عصرجدید راه چند ساله را طی کرد و به مردم معرفی شد. اجرای او درباره حلبچه آنقدر دل‌نشین بود و هنرمندانه اجرا شد که حتی هموطنان عزیزی که کُردی هم متوجه نمی‌شدند، از هنر و صدای محمد لذت بردند.

من دنبال یک صدای حماسی برای فیلم باگرو بودم و همان روز بعد از اجرای محمد، او در راه برگشت بود که با او تماس گرفتم و پیشنهاد همکاری در فیلم را به ایشان دادم. البته محمد پرویزی در فیلم فقط خواننده تیتراژ نیست بلکه در باگرو هم ایفای نقش می‌کند.

درباره موسیقی متن فیلم هم باید بگویم که موسیقی متن توسط هنرمندان موسیقی در سقز و سنندج ساخته شده. موسیقی متن بدون استثنا یکی از موارد بارز فیلم است و به جرأت می‌گویم هیچ کارگردانی تا امروز از این سبک استفاده نکرده. یک موسیقی متنی‌ست که کاملاً در اختیار فیلم است و آماده شده که یک کار جدید و غیرمنتظره را از محمد پرویزی خواهید دید. ما هنرمندان گمنام زیادی داریم که اگر به آن‌ها توجه شود، نوید محمدزاده‌های زیادی خواهیم داشت.

آیا می‌توانیم منتظر حضور فیلم در جشنواره‌های بین المللی هم باشیم؟

من فیلمم را برای مردم ساخته‌ام، آنچه که برایم مهم و قابل ارزش است نمایش و اکران فیلم روی پرده سینماست. از آنجا که بعد از شورای ارزیابی و صدور پروانه اداره کل فرهنگ و ارشاد استان کردستان، اعلام کردند که این فیلم اکران خواهد شد و بیشترین تلاش من نمایش فیلم برای همه مردم ایران است. حضور در جشنواره‌های بین‌المللی در قدم دوم و بعد قرار دارد و من شیفته جوایز یا جشنواره‌های داخلی یا خارجی نیستم. بازتاب و قضاوت مردم از هر جایزه و جشنواره‌ای برایم با ارزش‌تر است.

احسان محمدی یکی از نویسنده‌های معروف کُرد ایلام معتقد بود در کنار نشان دادن محرومیت‌ها و فقر و معضلات فراوان کُردها، باید سعی کنیم چهره بدی که از آن ها در ذهن برخی مردم نقش بسته را پاک کنیم و زیبایی‌های منطقه‌مان را هم به مردم نشان دهیم، به نظر شما در این بین وظیفه هنرمندان و سینماگران چیست؟ تا چه حد موافق این قضیه هستید؟

ضمن احترام به احسان محمدی عزیز، گمان نمی‌کنم تصویر بدی در ذهن مردم غیر کُرد وجود داشته باشد. بلکه سیاست و جنگ داخلی اوایل انقلاب باعث شد که تشویش و شایعاتی به وجود بیاید. این ذات یک جنگ رو در رو است. در جنگ از هر وسیله، ابزار و تخریبی برای ضعیف کردن یکدیگر استفاده می‌شود.‌

آنچه که همه ما شنیده‌ایم فقط کسانی بودند که قصد داشتند تیشه به ریشه کردستان بزنند. من به جرئت می‌گویم از اقوام اصیل ایرانی هستیم و به ایرانی بودنمان افتخار می‌کنیم و برای ایرانمان و کردستان کولبری می‌کنیم تا دست گدایی به سوی هیچ کشوری دراز نکنیم. مردم ما با شرف و عزت و آزادگی زندگی کرده‌اند و وظیفه سینماگران در این حوزه بسیار سنگین و حساس است. نمی‌خواهم به عنوان نقد مطرح کنم اما آنچه که در فیلم‌های بهمن قبادی در خصوص فیلم‌هایی که درباره زندگی مردم کُرد ارائه شده را دیدم ، بیشتر مردم کردستان را در فقر و ذلالت و تهی دستی مشاهده کردم.

اما این مسیر فکری من نیست. من هنگام تصویر برداری همین باگرو از لوکیشن‌های بسیار زیبایی استفاده کرده‌ام تا بتوانم حتی معرف کردستان برای گردشگران و توریست‌ها هم باشم. به حدی روی لوکیشن‌ها حساس بودم که گاهی حتی ده بار یک برداشت را تکرار می‌کردیم. کردستان و مردمش نجیب هستند و اگر هر یک از ما در جای خودمان و به نسبت رسته شغلی خود قدم‌های مثبتی برداریم، می‌توانیم به حق و حقوق خود برسیم.

مناطق کردنشین در طول جنگ همواره مورد شدیدترین و ناجوانمردانه‌ترین حملات قرار گرفته‌اند اما هیچگاه آنطور که باید به آن‌ها پرداخته نشده، در سال‌های اخیر فیلم‌هایی مانند «رد خون» یا «درخت گردو» سعی کرده‌اند کمی از این مشکلات را به تصویر بکشند، شما با این سبک از فیلم سازی موافق هستید؟ آیا ممکن است در این حوزه یعنی سینمای جنگ هم ورود کنید؟ به هرحال شما خودتان کُرد هستید و اگر فیلمی درباره مشکلات این مردم بسازید چون خودتان آن را لمس کرده‌اید، بیشتر به دل مخاطب می‌نشیند.

من از همین تریبون و هفته‌نامه شما هشداری به همه سینماگران و هنرمندان کردستان می‌دهم و اعلام می‌کنم اگر کار نکنیم و به ترویج و بازتاب چهارراه تعارض‌های اجتماعی خود نپردازیم، انسانی غیر از ما اتفاق‌های جنگ در کُردها را بازگو می‌کند و به تصویر می‌کشد و دیگر قصه و داستان مستند ما نیست.

من اکثر مصاحبه‌های محمدحسین مهدویان کارگردان درخت گردو و ابراهیم امینی را خوانده‌ام و به صراحت گفته‌ام که طرح فیلمنامه درخت گردو را از اینترنت و کتاب‌های دم دست پیدا کرده‌اند. اما آن چیزی که مهدویان و ابراهیم امینی در مورد طرح فیلمنامه درخت گردو گفته‌اند زندگینامه مام قادر است که برای نجات خانواده‌اش بیش از سی‌سال است که در کردستان سینه به سینه نقل شده و مهدویان با درخت گردو جایزه‌اش را دشت کرد. او‌ حتی روی صحنه همه چیز می‌گوید بجز مردم کردستان و مردم شیمایی سردشت.

هشداری دیگر به همه بازیگران ما در استان کردستان، اگر کارگردانی چون مهدویان‌ها برای ساخت فیلم به منطقه ما آمدند خوش آمدند. اما نگذارید فضا پر کن کادر دوربین این کارگردان‌ها باشیم.

برای نمونه نازیلا امینی از بازیگران بالقوه ایران است که تمام جایزه‌های نقش اول زن در جشنواره‌هی تئاتر خیابانی حتی در سطح بین‌الملل را کسب کرده. در فیلم درخت گردو هم بازی کرد اما اگر شما فیلم را ببینید هیچ تصویری از هنر بازیگران کردستان را نمی‌بینید که با جان و دل و عشق و علاقه کار می‌کنند و روزانه با پنجاه الی صد هزار تومان دستمزد رفتند و مهدویان را مالک و صاحب فیلمی از کردستان کردند.

ورود به سینمای جنگ مستلزم مقدماتی‌ست و جو سیاسی حاکم بر منطقه باید اجازه کار به شما را بدهد. اگر من بخواهم کاری انجام دهم و دخالتی در آن به وجود بیاید ترجیح می‌دهم انجام ندهم اما اگر عرصه هموار باشد با کمال میل و افتخار در این راه قدم می‌گذارم.

جغرافیای کُردی محدود به مرزهای ایران نیست و قطعاً فراتر از مرزها هم شاهد ظلم‌هایی که به کُردها می‌شود هستیم، نظرتان درباره فیلم‌هایی که درباره عفرین و کوبانی ساخته شده چیست؟

کوبانی، دختران آفتاب و عفرین سمبل مقاومت بشری‌ست و متاسفانه هنوز موفق به تماشای کامل فیلم‌های ساخته شده در این زمینه نشده‌ام‌.

هنر بازیگران کُرد را چطور ارزیابی می‌کنید؟

اکثر فیلم‌هایی که توسط کارگردان‌های غیر کُرد ساخته می‌شود، از طراحی لباس، طراحی صحنه، نوع انتخاب موسیقی و بازی بازیگران دارای مشکلات زیادی است و به نوعی به دلیل عدم شناخت و آگاهی بر زبان و لباس و سایر موارد کُردی همیشه هنگام نگاه کردن بسیار متأثر می‌شوم. کُردها بر شالشان سه گره می‌زنند که نشانه کردار نیک، پندار نیک و گفتار نیک است. اما در فیلم‌هایی که درباره کُردهاست، آنقدر حتی به شال بستن یک کُرد بی‌تفاوت نگاه شده که وصف آن برایم سخت است. حتی اگر بزرگ‌ترین بازیگران دنیا مانند آنتی کویین و دنیرو را هم بیاوریم تا نقش یک کُرد را ایفا کنند، بازهم به خوبی یک بازیگر کُرد نمی‌توانند ایفای نقش کنند.

یکی از دلایل موفقیت هوتن شکیبا در فیلم «شبی که ماه کامل شد» نزدیکی آداب و معاشرت و حتی زبان کُردی به بلوچی بود که شکیبا به خوبی این نقش را اجرا کرد. پس کردستان و جغرافیای کُردی پتانسیل و ارزش بسیار بالایی دارد و اگر زمینه مساعد باشد بهتر و بهترخواهیم بود.

یکی از سریال‌هایی که درباره فرهنگ کُردی ساخته شده «نون خ» است که بازتاب‌های متفاوتی را در پی داشت، به نظر شما این سریال رسالتش را به خوبی انجام داده و‌توانسته فرهنگ این مردم را به تصویر بکشد؟

با اینکه «نون.خ» کم‌وبیش کاستی‌هایی داشت اما جای تقدیر است که سعید آقاخانی عزیز حرکتی را شروع کرده و بسیار مخاطب گیر بوده است. از طرفی از اکثر هنرمندان منطقه هم استفاده شده. ما نمی‌توانیم ره صد ساله را یک‌شبه طی کنیم. ما باید با استمرار کار کنیم تا بتوانیم در سالیانی دیگر یه نتیجه مطلوب برسیم. اینکه فقط بنشینیم و نقد کنیم نمی‌شود، تا حرکت و تلاش نکنیم هیچ موفقیتی به دست نمی‌آید. به اعتقاد من اگر کمی حس ناسیونالیستی غالب را کنار بزنیم و یک حس مغلوب داشته باشیم، سریال‌هایی مانند «نون.خ» موفقیت‌های خوبی را کسب خواهند کرد و این سریال در منطقه از سریال پایتخت هم پیشی گرفته و محبوب‌تر شده که برای همه عوامل آن آرزوی موفقیت می‌کنم.

گفتگو: امیررضا احمدی

232905

مطالب مرتبط

نظرات شما ( 1 نظر )

ادریس دلارامی |
پنج شنبه 7 اسفند 139921:27
بسیار سپاسگزارم از نشر این مصاحبه . امید است همه ما در جایگاه خودمان نقش پررنگی برای مرمانمان و ایران زمین داشته باشیم