به گزارش سایت خبری پرسون، مرور این لیستها فضای سیاسی ای را که قرار است بر کشور حاکم شود ترسیم می کند.
روزنامه هم میهن ترکیب این لیستها را تحلیل کرده و آن را در قالب سه سنایو بررسی کرده است.
سناریوی اول: موفقیت گروهای ائتلافی با رهبری و مدیریت جریان نوپایداری است که بهشدت افراطیاند و آرامآرام در همه ارکان مدیریتی و نظام تصمیمگیری و اجرایی و سیاستگذاری نفوذ کردهاند. آنها مستظهر به قدرت مالی فراوان، توان و قدرت امنیتی و رسانهای و پوپولیسم دینی هستند و بهنظر میرسد که مصمماند به هر شکل ممکن مسیر افراط را بپیمایند؛ مسیری که به انزوای بینالمللی بیشتر ایران، رشد نابسامانی اقتصاد و یأس گستردهتر اجتماعی منجر خواهد شد.
سناریوی دوم: ادامه منازعه میان اصولگرایان سنتی و افراطی و علنی شدن آن در عرصههای اجرایی و قانونگذاری است که ضمن داشتن پیامدهای سناریوی اول، جنگ قدرت در بدنه حاکمیت را عریانتر و زمینه رویارویی خشنتری میان آنها و شکاف در بدنه اجتماعی اقلیت حاکم را بیشتر خواهد کرد.
سناریوی سوم: این سناریو گرچه محتمل است، اما نوع روند موجود نشان میدهد که امکان تحقق آن اندک است که همان، رویکرد جامعه رایدهنده به نیروهای میانهروست. این سناریو هم گرچه در صورت وقوع اثر آن ادامه وضع موجود خواهد بود و تنها از شدت بحران در ساخت سیاسی میکاهد، اما نتایج عملکرد آن منجر به حل هیچیک از مشکلات کنونی نخواهد شد؛ چون دولت و حکومت بهدلیل ترس از هر نوع تغییر درونزا در ساخت سیاسی و مدیریت اجرایی تقریباً تمام راههای ورود قانونی و آزاد اپوزیسیون داخلی به رقابت را مسدود کرده است.
در رقم خوردن وضع موجود همه دخیلاند. فقدان انسجام در اصلاحطلبان، تغییرخواهان و همه فعالان سیاسی و مدنی موجب سردرگمی و یأس اجتماعی شده است. شاید سادهترین راه، توسل به نظریه عبور است؛ اما باید پرسید: این عبور از چه و به کجاست؟ پرسشی که نه بهدرستی مطرح شده و نه به درستی پاسخ داده شده است.
حتی اگر مبانی نظری این عبور هم شفاف و منطقی باشد، آنچه اهمیت بیشتری دارد، الگوها، روشها، نیروی هدایتکننده و سرمایه اجتماعی پشتیبان است. انقلاب و براندازی دو روش مهم در نظریه عبور است؛ روشهایی که در جامعه فعلی ما نه ظرفیت آن وجود دارد و نه سازوکارش مهیاست و از همه مهمتر اینکه تجربه تاریخی و دانش سیاسی هم نافی چنین روشهایی است. لذا به صراحت باید اذعان کرد که حاملان پیامها و دیدگاههایی که نظریه عبور را بر روش انقلاب یا براندازی استوار کردهاند، درک درستی از جامعه ایران، تجربههای تاریخی و دانش سیاسی ندارند.
اما کاملاً روشن است که ادامه وضع موجود هم نه ما را به قله توسعه میرساند و نه حتی کجدار و مریز و آهسته و آرام میتوان ادامه داد.
تغییر وضع موجود یک ضرورت است، یک مطالبه عمومی است، یک نیاز است. درغیراینصورت، به چنان وضعی دچار خواهیم شد که تحول و تغییرات اینبار بدون اراده ما رقم خواهد خورد و این به نفع هیچکس نیست و نتیجه آن نابودی آرمانها، آرزوها و رویاهای ملی است.
اینکه عدهای در ساختار سیاسی از سر لجاجت، یا غرور و توهم نمیخواهد اهمیت این تغییر و اصلاح را بپذیرد، یک حرف است اما اینکه اپوزیسیون دلسوز، مردمی و روشنفکران و نیروهای سیاسی نقطه مقابل قرار گیرند و در پاسخ به این لجاجت و توهم و غرور اصلاحات را که نیاز مبرم مشکلات است، قربانی کنند؛ قابل فهم نیست.
بیانیهای که 110 نفر از کنشگران فکری و سیاسی آن را طرح کردند، دو پیام روشن دارد که تاکنون از سوی منتقدان نادیده گرفته شده است. اولین پیام آن، نفی روشها و الگوهای انقلاب یا براندازی است و پیام دوم، تاکید بر ناتوانی روشهای موجود حکمرانی است. اما اینکه چرا منتقدین این دو پیام مهم را نادیده گرفته و تاکید بیانیه بر استفاده از سازوکار مشارکت مردم در ایجاد اصلاحات و تغییرات را دفاع از حاکمیت تلقی کردهاند، از همان منطقی پیروی میکند که هیئت حاکمه کنونی ما بدان پایبند است.
نجات جامعه از فاجعه سقوط در گرو نفی تندروی و افراط است؛ حال این تندروی چه در شکل براندازی باشد که نمایندگانی در خارج دارد و چه انقلاب و عبور و تحولخواهی باشد که امثال آقایان خیلی افراطی در داخل آن را فریاد میزنند و چه انقلابیگرایان دینی که همان خالصسازان و تندروهای جبهه پایداری باشند.
در این وانفسایی که جامعه زیر تیغ این افراطگریها در حال نابود شدن است، تنها یک راه نجات باقی مانده است و آنهم، پیروی از راه و روش اصلاح، گفتوگو و منطق است. «روزنهگشایی» یعنی باز کردن مسیری متفاوت و عبور از افراطگری؛ و البته، ابتدای هر مسیری قطعاً چالشها و ضعفها و مشکلاتی خواهد داشت.
منبع: روزنامه هم میهن