به گزارش سایت خبری پرسون، تعریف تروما، طی زمان، بسیار تغییر کرده است: در گذشته، پزشکان تروما را نوعی آسیب جسمی میدانستند؛ اوایل قرن بیستم، به صدمات روانی سربازان برچسب تروما زدند؛ امروزه نیز در رسانههای اجتماعی به هر نوع اضطراب، ناآرامی یا کمالگرایی تروما میگویند. هرچند برخی معتقدند گسترش مفهوم تروما فوایدی هم داشته، ولی تصور نادرست از «تروما» میتواند هم برای بیماران و هم افرادی که بهغلط فکر میکنند دچار این اختلال شدهاند، مشکلاتی بههمراه داشته باشد. تروما چیست و چرا تعریف آن تا این حد گسترده شده است؟
آهونا گوها، سایکی— با آگاهی روزافزون مردم از طیف اتفاقاتی که میتوانند تروما تلقی شوند و همچنین صدمات گسترده و غیرمنتظرهای که تروما به ابعاد مختلف زندگی قربانیان وارد میکند میتوان گفت این مفهوم در عصر حاضر بیشتر از هر زمان دیگری بر زندگی ما سایه افکنده است. گریس تیم، یکی از قربانیان سوءاستفادۀ جنسی و همچنین برندۀ جایزۀ شهروند برتر استرالیا در سال ۲۰۲۱، اخیراً در همین زمینه گفته است ما باید «درمورد تروما و چهرۀ آن بیپرده و صادقانه حرف بزنیم. تروما میتواند زشت باشد. میتواند چهرهای شبیه موادمخدر داشته باشد. خودآزاری، ترک تحصیل، خالکوبیهای بیدلیل و دیگر مکانیسمهای مقابلهایِ ناخودآگاه، خودتخریبگر و ناهنجار نمونههایی از تروما هستند». پزشکان بالینی که در زمینۀ تروما کار میکنند اظهارات گریس را تأیید میکنند، زیرا من و تمام همکارانم میدانیم که تروما میتواند موجب ضربات پنهانیتر و مخربتری شود. سوءاستفاده و تروما میتوانند تأثیرات گستردهای روی زندگی فرد داشته باشند؛ گاهیاوقات زندگی را برای او چنان دردناک میکنند که غیرقابلتحمل میشود.
تعریف ما از مفهوم تروما در طول زمان تغییر قابلتوجهی کرده است. در گذشته بسیاری از پزشکان بالینی درمورد تروما دیدگاه محدودی داشتند. آنها فرض میکردند که تروما (برگرفته از لغتی یونانی به معنای زخم و جراحت) الزماً موجب ایجاد زخم و آسیبهای جسمی میشود. اوایل قرن بیستم پزشکان بالینی نشانههای تروما را در سربازان تشخیص دادند و از اصطلاحاتی نظیر موجگرفتگی و روانرنجوری جنگ استفاده کردند. بعدها مجموعۀ پیامدهای رایج تروما را تحت مفهوم جدیدی به نام اختلال استرس پس از سانحه یا پیتیاسدی نامگذاری کردند. پیتیاسدی یکی از شناختهشدهترین حالات روانی است که به دنبال تروما ایجاد میشود. علائم آن عبارتاند از افکار مزاحم (مانند فلاشبک و کابوس)، اجتناب (از یادآوری خاطرات مربوط به تروما)، تغییر در احساسات و شناخت فرد (مانند شکلگیری احساسات منفی پایدار یا باورهای تحریفشده درمورد خود یا دیگران) و تغییر در برانگیختگی و واکنش نشاندادن (مانند حالت گوش به زنگ بودن).
از زمانی که پیتیاسدی وارد فرهنگ لغت بیماریها شد، تصور ما از تروما –شامل دلایل بهوجودآمدن تروما و نحوۀ بروز آن- گستردهتر و جامعتر شده است. دیگر بهراحتی میتوانیم تشخیص دهیم که تجربیات مختلف از جمله حضور در جنگ، آزار و تجاوز جنسی و هر اتفاق آزاردهنده و مرگبار دیگری میتواند منجر به مشکلات پس از سانحه شود. همچنین امروزه میدانیم اتفاقاتی که بهطور مستقیم مرگبار نیستند، ازجمله رفتارهایی همچون سوءاستفادۀ عاطفی یا مالی، قلدری و بیتوجهی، میتوانند به واکنشها و پاسخهای پس از سانحه منجر شوند. اگر تروما در دورههای حساس رشد فرد ایجاد شود، ممکن است فرد دچار اختلال استرس پس از سانحۀ پیچیده شود. این اختلال شامل مشکلات مربوط به خودپنداره، رشد عاطفی، تفکر و عملکرد بینِفردی شخص میشود. مفهوم تروما نیز گسترش یافته است و، بهلطف مفاهیمی چون ترومای غیرمستقیم که افراد شاغل در مشاغل امدادی تجربه میکنند، وقتی کسی بنا به اقتضای شغلش اتفاق آسیبزایی را مشاهده میکند ممکن است بگویند دچار اختلالات پس از سانحه شده است.
گسترش مفهوم تروما چندین دلیل احتمالی دارد. همچنین با توجه به افزایش شیوههای استفاده از اصطلاح «تروما» این نگرانی وجود دارد که امروزه بیش از حد از این اصطلاح استفاده میشود. نیک هاسلمِ روانشناس میگوید چیزی که خودْ آن را «شاخوبرگ پیدا کردن مفهوم» مینامد اساس معنای متغیر تروما را شکل میدهد که این خود بازتابی از افزایش آزادی جامعه و تمرکز بیشتر بر آسیبهای روحی است. او خاطرنشان میکند مفاهیمی که به جنبههای منفی تجربیات انسانی (مانند قلدری و تعصب) اشاره میکنند در طول زمان آنقدر گسترش یافتهاند که گونههایی از همان رفتار را به تصویر میکشند که آسیب کمتری میرسانند و همچنین پدیدههایی را توصیف کنند که ویژگیهای جدیدی دارند. دیدگاه میشل کاسکاردی و کتی بِراوْن تا حدّی در تقابل با این نظر است. طبق استدلال آنها افزایش درک و شناخت ما از برخی مفاهیم روانشناسی اغلب موجب شکلگیری گسترۀ مفهومی معناداری میشود. آنها اینطور مینویسند:« وقتی گسترۀ مفهومی معناداری شکل میگیرد، یک مفهوم به روشی هوشمندانه تغییر مییابد تا دربرگیرندۀ رفتارهای جدید در موقعیتهای جدید باشد و این امر بر راهبردهای سازندهای جهت کاهش آسیب تأکید دارد».
گسترش مفهومی واژۀ تروما بهوضوح فواید مهمی در پی دارد. اولین فایدۀ آن برای قربانیان تروماست که چهبسا تاکنون برای رنجی که کشیدهاند و اثرات منفی آن نامی نداشتهاند. درک و درمان چیزی که ناشناخته باشد کار دشواری است. مورد دوم اینکه شناخت انواع رفتارهایی که میتواند آسیبزا باشد به ما این امکان را میدهد که از افراد در برابر این رفتارها محافظت کنیم، رفتارهایی که احتمالاً درگذشته آنها را آسیبزا نمیدانستیم. برای مثال تجاوز جنسی در روابط زناشویی تا مدتها حتی بهعنوان جرم هم شناخته نمیشد. زورگویی و قلدری شدید تازه در ده سال اخیر بهعنوان جرم کیفری در قانون ثبت شده است. مردم آرامآرام متوجه شدهاند رفتارهایی که در گذشته عادی تلقی میشده آسیب قابلتوجهی به افراد میرساند و باید متوقف شود –که این امر در مجموع منجر به حرکت به سمت جامعهای عادلانهتر و بهتر میشود.
بااینحال، مانند بسیاری از پدیدههایی که وقتی از دیدِ رسانههای اجتماعی به آنها نگاه میشود، توجه مردم را به خود جلب میکند، مفهوم تروما نیز رفتهرفته به راههای بدی افتاده است. حتی زمانی که توجه به برخی از جنبههای تاریکتر و دشوارتر تروما جلب میشود، رسانههای اجتماعی، همزمان ضمن تمرکز بر نشانههای شایعشده از جمله کمالگرایی، اضطراب برای داشتن بهترین عملکرد، راضی نگهداشتن دیگران و ناآرامی، تروما را کمرنگ جلوه میدهند. همچنین امروزه در بستر رسانههای اجتماعی بهوفور شاهد آن هستیم که رفتارها و عادتهای نسبتاً بیضرر بهعنوان نشانههای تروما توصیف میشود، برای مثال تماشای مکرر یک برنامه، دستوپنجه نرمکردن با تصمیمگیریهای کوچک، آمادگی بیش از حد، تجزیه و تحلیل بیش از حد و حالت تدافعی به خود گرفتن. بدیهی است که با توجه به معیارهای فعلی تشخیص تروما هیچکدام از این رفتارها و عادتها از علائم بالینی اختلالات تروما نیستند. اینها ممکن است عادات ناشی از روشهایی باشند که برخی افراد پس از تجربۀ تروما برای سازگاری و عمل به وظایف خود به کار بستهاند؛ از طرفی دیگر ممکن است فقط عادات عجیب ذاتی یا حتی روشهای سازگاری افراد باشند که بهواسطۀ آن بتوانند در این دنیای پرسرعت به کارهای خود برسند.
برای اینکه بتوانیم درک کنیم چه زمانی تروما موجب شکلگیری رفتارهای خاص میشود باید بهدقت در زمینههای روانشناختی تحقیق کنیم و تفاوتهای ظریف موجود در آسیبشناسی روانی را درک کنیم. بیشتر واکنشهای ناشی از تروما، که بازماندگان به دنبال درمان روانشناختی برای آن هستند، بسیار شدیدتر از رفتارهایی هستند که در بالا ذکر شده است. افکار خودکشی، خودآزاری، مصرف مواد مخدر، خودبیزاری، اضطراب فلجکننده، اختلالات مربوط به غذاخوردن، پرخاشگری و خشونت از جمله مواردی هستند که معمولاً در بازماندگان تروما دیده میشود. تروما پدیدۀ پیچیدهای است و، در فردی با سابقۀ تروما، به دلیل طیف گستردهای از مشکلات بالینی مرتبط با پیشینۀ درمانی تروما و تشخیص اختلالات متعدد ناشی از آن که با هم همپوشانی دارند (برای مثال اختلال افسردگی عمده، اختلال اضطراب فراگیر و اختلال شخصیت مرزی) این پیچیدگی حتی بیشتر هم میشود. اقدامات بالینی شامل تشخیص مجدد اختلال در فرد با درنظرگرفتن ترومایی که تجربه کرده است و همچنین تعیین روش درمانی مناسب، مانند روش درمانی پردازش شناختی1، است.
پیچیدگی دیگر تروما تقسیمبندی مبهم میان اتفاقاتی است که واقعاً به روان آسیب میرسانند و اتفاقاتی که ممکن است منزجرکننده و سخت باشند اما آسیبزا به شمار نمیآیند. حد و مرز دقیق بین این دو کاملاً نامشخص است و به این سادگیها نمیتوان نتیجهگیری کرد که «اگر پس از تجربهای دشوار دچار اضطراب شوید، حتماً آسیب دیدهاید».
«تلۀ تروما» نامی است که برای استفادۀ بیش از حد از ساختار تروما در نظر گرفتهام. به نظر میرسد تلۀ تروما را غالباً افرادی میگذارند که قصد فروش محصول یا تبلیغ ایدهای را دارند یا کسانی که میخواهند خودشان را بهعنوان فردی تاثیرگذار در رسانههای اجتماعی معرفی کنند و متوجه شدهاند که بازار تروما حسابی داغ است!
استفادۀ بیش از حد از مفهوم تروما ممکن است با خطراتی همراه باشد. این احتمال وجود دارد که به هر چیزی برچسب تروما بزنیم یا اینکه ممکن است فرد بهاشتباه در خودش اختلالی را تشخیص دهد (برای مثال، تشخیص اشتباه پیتیاسدی ممکن است دسترسی به شیوۀ درمانی مناسب را به تأخیر بیندازد)؛ ممکن است منابع درمانی محدود از دسترس کسانی که نیاز شدیدتری به آن دارند خارج شود؛ ممکن است فرد در برابر تجربیاتی که، با وجود دشواربودن، ناتوانکننده نیستند بیطاقت شود و درنتیجه انعطافپذیری و تابآوری روانی کاهش مییابد؛ این امکان نیز وجود دارد که روی یک مشکل یا مجموعهای از علائم بیش از حد تمرکز شود و سایر علائم و مشکلات نادیده گرفته شود. من در مطب خود با مراجعانی کار کردهام که پس از تشخیص پیتیاسدی در خود کمک میخواستند. در برخی موارد، ارزیابی بالینی دقیق فرد درنهایت نشان داد که علائم او با معیارهای تشخیص علائم پیتیاسدی تفاوت دارند و به مداخلات درمانیای جز شیوههای درمانی ترومامحور نیاز داشتند. در چندین مورد، سایر بیماریهای مرتبطِ افرادْ علائمی را که به تروما نسبت داده بودند توجیه میکرد –برای مثال، آشفتگی حسی که براثر اختلال طیف اوتیسم ایجاد میشود.
جالب این است که اگرچه در فضای رسانههای اجتماعی اغلب میبینم که مردم با شور و حرارت درمورد «تروما» حرف میزنند، در اتاق درمان معمولا چیز کاملاً متفاوتی را میبینیم. مراجعان من بهسختی میتوانند روی اتفاقات منزجرکننده و آزاردهندهای که برایشان پیش آمده اسمی بگذارند و چیزهایی از این قبیل میگویند: «خب، آنقدرها هم بد نبود/به بدی فلان اتفاق نبود». اغلب لازم است به مراجعان توضیح دهم که معمولاً برخی شیوههای مقابلهای (برای مثال، اضطراب اجتماعی) ممکن است درحقیقت بازتابی از تروما و همچنین پاسخی باشند که افراد یاد گرفتهاند موقع رویارویی با دنیایی خطرناک از خودشان نشان دهند.
من در شیوۀ درمان مراجعانم استفاده از یک تعریف گستردۀ منطقی از تروما را مفید میدانم. هیچ مرز ثابت و مشخصی بین اتفاقاتی که موجب واکنشهای تروماتیک میشوند و آنهایی که نمیشوند وجود ندارد. من معمولاً از معیارهای تشخیص رسمی اختلال استرس پس از سانحه و اختلال پس از سانحۀ پیچیده بهعنوان راهنمای اولیه استفاده میکنم و سپس طیف سختیها و ناملایماتی که مراجعانم تجربه کردهاند را بررسی میکنم؛ این بررسی شامل تأثیر این سختیها بر شخصیت درحال رشد فرد و معنایی است که این سختیها برای او دارد. از نظر من اینکه به مراجعان خود اجازه بدهیم از هر اصطلاحی که دوست دارند، از جمله واژۀ «تروما»، استفاده کنند تا حد زیادی مفید است.
درمانگران معمولاً هنگام صحبت درمورد قلدری و زورگویی مثل زمانی که از تجاوز حرف میزنند از واژۀ «تروما» استفاده میکنند. بااینحال بسیاری از تجربیات سخت انسانی هستند که لزومی ندارد بیماری قلمداد شوند. میتوانیم به مراجعان توضیح دهیم که برخی اتفاقاتْ منزجرکننده و سختاند، اما لزوماً در حوزۀ تروما قرار نمیگیرند (مانند تمسخر خواهر و برادر یا خیانت همسر). حتماً لازم نیست برای توجیه درد و رنج خود به آن برچسب تروما بچسبانیم، زیرا بدون این کار هم میتوانیم به رنج خود توجه کنیم و آن را تسکین دهیم. همچنین، طبیعی است که در زندگی با موقعیتهای سخت بینفردی، برای مثال روابط نامشروع، دعوا با دوستان یا رقابتهای خواهر و برادری، مواجه شویم و حتی ممکن است ضمن رویارویی با چنین موقعیتهایی انعطافپذیری و مهارتهای بینفردی را یاد بگیریم و برایمان مفید باشد.
درک تفاوت بین اتفاقات تروماتیک و اتفاقات ناراحتکننده برای کمک به شکلگیری شخصیت سالم در افراد که مشخصۀ آن انعطاف روانی و انعطافپذیری است ضروری است. استفاده از اصطلاحات مربوط به سلامت روان در عرف عام برای افزایش آگاهی ارزشمند است، اما مهم است که از این اصطلاحات بهطور معقول استفاده کنیم تا افراد تصورات سودمندی از مشکلات و سختیهایشان داشته باشند. اگر تصور نادرستی از تروما در ذهن مردم شکل بگیرد بیشتر از آنکه به آنها کمک کند، به آنها آسیب میرساند.
منبع: ترجمان