وقتی ضدانقلاب راهی جز رقاصی ندارد!

ظاهرا رقص جدیدترین روش عناصر ضدانقلاب برای ایجاد آشوب در جامعه است.
تصویر وقتی ضدانقلاب راهی جز رقاصی ندارد!

به گزارش سایت خبری پرسون،بلوای ۱۴۰۱ و مظاهر مدنی و سیاسی آن فاقد هرگونه جایگزینی در ساحت‌های مختلف، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هستند و بزرگ‌ترین ضربه این اتفاقات نوعی آشوب روانی بین مردم بود که امنیت فکری خیلی‌ها را از آنان ربود و در واطی پوچی کشاند.

در چند روز اخیر فیلمی منتشر شد که در آن گروهی پنج نفره از دختران جوان در بلوک ۱۳محله اکباتان، با آهنگ «آرام باش» از خواننده نیجریه‌ای در حال رقصیدن هستند و به نوعی یک کنش‌گری مدنی و اعتراضی را در قبال وقایع اخیر نسبت به حاکمیت اعمال می‌کنند. فیلم این دختران رقاص محله اکباتان به سرعت در فضای مجازی بازتاب گسترده‌ای پیدا کرد و مخالفان و موافقان آن نسبت به این کلیپ واکنش‌هایی نشان دادند. طولی نکشید که در فیلمی دیگر این دختران نسبت به اقدام خود اظهار ندامت و پشیمانی کرده و گفتند: «به قول قهرمان کشورمان ما دختران شما هستیم. ما هم گاهی خطا می‌کنیم.»

استارت کمپین رقصیدن زنان و دختران

پس از این اتفاق بود که در کمپینی، تعدادی از زنان و دختران ایرانی با فیلم گرفتن از رقصیدن‌های خود، فضای مجازی فارسی زبان را با کمک تبلیغات رسانه‌ای آن طرف آبی پر کردند و این کار خود را در حمایت از «دختران رقصنده» اکباتان، اعتراض و عملی مبارزانه نسبت به حاکمیت و قوانین اسلامی دانستند.

طبیعتاً گفت و شنود درباره چنین اقداماتی گسترده و بی‌شمار است و کافی است با جست‌وجویی در فضای مجازی به تحلیل‌های مختلفی که در این باره ارائه شده است، دسترسی پیدا کنیم. اما این عمل از ابعاد جامعه‌شناختی و روان‌شناختی هم قابل بحث و تدقیق است. به راستی آیا با رقص می‌توان ساختاری را که ۴۴ سال در برابر جدی‌ترین تهدیدات و تحریم‌های سیاسی، اقتصادی و امنیتی پایدار مانده است، از پا در آورد؟ این نوع اقدامات چه تأثیراتی بر جامعه و تحلیل معرفتی آنان دارد؟

واکنشی بودن این اتفاقات

در وهله اول، کمپین رقصیدن برخی دختران و زنان ایرانی را باید نوعی «واکنش» دانست. واکنش‌ها خالق انرژی هستند و اغلب این انرژی در افراد کنترل نشده است. برای همین افرادِ لج‌باز و دارای خویِ واکنشی یا به ورطه تفریط می‌افتند یا در وادی افراط. به عبارتی چه به درست و یا چه به غلط، موضوعی آنان را اذیت کرده و یا آنان «احساس» اذیت شدن از موضوعی را دارند (ولو به شکل کاذب و غیر واقعی)، حال این افراد برای تقابل با آن امر موذیانه که در انتزاع و فکر خودشان وجود دارد، دست به یک واکنش می‌زنند که فقط مخالفت و اعتراض خودشان به موضوع را نشان دهند و معمولاً توجهی به اثرات و نتایج آن ندارند.

حاصل امر در چنین فضایی، ایجاد خشونت در ادامه روند لج‌بازی و واکنشی بودن است. بگذارید این موضوع را با مثالی بیان کنم. روان‌شناسی و علم مشاوره امور خانواده، افراد لج‌باز را تولیدکنندگان خشونت معرفی می‌کند، چرا که کنترل نداشتن بر رفتار موجب می‌شود آنان نتایج و ثمره‌های نامطلوب را در محیط به وجود بیاورند. اعمال واکنشی فاقد «حد وسط» رفتاری هستند و چه بسا اصلا و ابدا نسبت به آن موضوعی که مطلوبشان بوده، ارتباط و سنخیتی نداشته باشند.

وقتی ارزش، ضدارزش می‌شود

وهله بعدی و گام دوم در تحلیل کمپین رقص زنان در ساحت «ارزش‌ها و ضدارزش‌ها» قابل پیگیری است. در تمام جوامع انسانی، موضوعاتی در حالت عادی به عنوان ارزش شناخته می‌شوند، اما وقتی ما تأکید بیش از حد و غیرقابل کنترل نسبت به آنان داشته باشیم، این امر ارزشی می‌تواند به ضدارزش تبدیل شود. مثلاً گاهی آزادی امنیت را خدشه‌دار می‌کند، یا یک رویکرد سوسیالیستی آزادی‌های فردی را نادیده می‌گیرد و.

حال در تطبیق این موضوع با مسأله کمپین رقصیدن زنان، باید گفت ادعای آنان «آزادی» و «شادی» در جامعه است؛ به تعبیری این افراد می‌خواهند طلب آزادی و شادی را در رقصیدن در فضای عمومی جامعه نشان دهند. شعار «آزادی» و «حال خوب داشتن» مطلوب کل طالب و مقصود کل قاصد است، اما در چنین عملی و با نمایش رقصیدن‌های خیابانی نتیجه می‌شود به ابتذال کشاندن و خیابانی کردن مفهوم مقدس آزادی و حرّیت. این کمپین اگرچه در مقام ادعا خود را بیانگر ارزش آزادی می‌داند، اما در عمل و نتیجه، دارد یک ارزش دیگر با عنوان «اخلاق اجتماعی» را زیر سؤال می‌برد و خود را تبدیل به ضدارزش می‌کند. لازم به ذکر است که موضوع تبدیل ارزش‌ها به ضد ارزش به نوعی در راستای همان موضوع «واکنشی» شدن رفتار‌ها قرار می‌گیرد و باید با آن نظرگاه تحلیل و بررسی شود.

ایجاد آشوب روانی با از بین بردن عناصر انسجام‌بخش اجتماعی

گام سوم مربوط به عناصر انسجام بخش اجتماعی است. در هر جامعه از خاورمیانه مسلمان گرفته تا قبایل سرخ‌پوست در آمریکای جنوبی عناصر و عواملی جامعه را منسجم کرده و قوام آن را حفظ می‌کنند. مثلا در ایران «دین» عنصر انسجام‌بخش است، یا در آمریکا «ناسیونالیسم» چنین کارکردی دارد و در شعار سیاسی «اول آمریکا» خودنمایی می‌کند. این عناصر متعدد، انسجام را ایجاد می‌کنند و انسجام در بُعد فردی و اجتماعی قوام بخش جامعه است. مثلا در بُعد جمعی، نوعی وحدت را خلق می‌کند تا افراد در بزنگاه‌ها به یاری همدیگر بیایند و در حوزه فردی هم هویت‌بخش برای انسان است و می‌توان گفت پناهگاه بشر در جامعه را پدید می‌آورد.

کمپین رقصیدن دختران ایرانی و نشر آن در فضای مجازی نوعی «آنومی» یا به تعبیر دیگر «آشوب» را در سطح هنجار اجتماعی به وجود می‌آورد و آن انسجام اجتماعی را با خلل مواجه می‌سازد؛ چرا که اساساً امری بیگانه است و این عمل نامأنوس می‌خواهد در سطح کلان اجتماعی خودنمایی کند. تأثیر روانی این قبیل هنجارشکنی‌ها را باید جدی گرفت؛ چون رفته‌رفته می‌تواند معیار‌ها و مفاهیمی، چون اخلاق، مردم، آزادی و ... را دگرگون سازد و از آن وحشتناک‌تر زمانی است که ساختمان ارزش‌های تو را فرو می‌ریزد، اما برای آن جایگزینِ تضمین‌کننده‌ای ندارد؛ چیزی که نیهلیسم مدرن که در ایران ردپایش خیلی وقت است، نمایان شده به آن دچار بود. بن‌بست نیهلیسم زمانی بود که وقتی قرار شد به جای آن هنجار‌ها و ارزش‌های گذشته، الگو و نمونه‌ای را جایگزین کند، گفت: «کدام ارزش؟ تضمین برای چه؟ تضمین به چه کسی؟»

گاهی هم این آشوب و اغتشاش هنجاری از منشأ خیر است و خود سازمان‌دهنده مجموعه عناصر انسجام‌بخش حول محور یک موضوع ارزش‌مند، همانطور انبیای الهی چنین بودند. قرآن در این باره می‌فرماید: «کان الناس امة وحدة فبعث اللّه النبین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه و ما اختلف فیه الا االذین اوتوه من بعد ما جائتهم البینات بغیا بینهم فهدى اللّه الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق باذنه و اللّه یهدى من یشاء الى صراط مستقیم»

‎حقیقت امر این است که بلوای ۱۴۰۱ و مظاهر مدنی و سیاسی آن فاقد هرگونه جایگزینی در ساحت‌های مختلف، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هستند و بزرگ‌ترین ضربه این اتفاقات نوعی آشوب روانی بین مردم بود که امنیت و پناه فکری خیلی‌ها را از آنان ربود و به وادی پوچی کشاند.

منبع: فارس

468044