مرگ مدرسه با اقتصاد گیگ

وقتی جوزف شوآب، اندیشمندعلوم تربیتی، مرگ برنامه درسی را اعلام کرد، حیطه برنامه درسی بیش از حد درگیر تئوری و نظریه شده بود، بی‌آنکه در عرصه عمل به بوته آزمون سپرده شود.
تصویر مرگ مدرسه با اقتصاد گیگ

به گزارش سایت خبری پرسون، حسین موسوی در یادداشتی نوشت: این مماس با زمانی شده بود که شوروی، ابرقدرت بعدا از هم فروپاشیده، اسپوتنیک را در سال۱۹۵۷ به فضا فرستاد و زنگ‌های خطر را در ایالات متحده به صدا درآورد. رقابت بین دو ابرقدرت در پساجنگ جهانی دوم، موجب شد نام‌های مختلفی برای دوره‌های آن بگذاریم یا گزارش‌هایی تهیه شود تا راز عقب‌ماندگی درسی در آمریکا را نسبت به کشورهایی مانند ژاپن و کره‌جنوبی مورد مداقه قرار دهند و چندین وزارتخانه را درگیر کنند و سرکار بگذارند تا گزارشی به‌نام «یک ملت در خطر» یا (a nation at risk) را تهیه کنند.

ما اما دیگر نه در عصر جنگ ستارگان زندگی می‌کنیم نه در عصر جنگ سرد. حتی دیگر لازم نیست گزارشی برای در خطر بودن تهیه شود. ما از بسیاری عصرها و گزارش‌ها عبور کرده‌ایم و به مرحله ناشناخته‌ای رسیده‌ایم. نمی‌خواهم آن را مرحله خطرناک بنامم؛ چون ناشناخته‌تر از آنی است که بتوان آن را خطرناک نامید و به آن لقب شر یا خیر داد. من می‌خواهم قدمی فراتر از جوزف شوآب بردارم. من می‌خواهم مرگ بسیاری از چیزها را اعلام کنم. مرگ مدرسه، مرگ یادگیری‌های کلاسیک، مرگ سر کار رفتن‌های معمول و مرگ درآمدزایی‌های معمول. اقتصاد گیگ ممکن است اساس دنیا و رویه‌هایش را تغییر دهد. بیایید کمی قوه تخیل را به پرواز در آوریم و آینده‌ای را که از هم‌اکنون سایه‌اش در زندگی ما افکنده شده است، با همای توهم به تصویر بکشیم.

در آینده نه چندان دور یک کودک ۸ساله، می‌تواند با یک گوشی از خود فیلم بگیرد و اسباب‌بازی‌های خود را معرفی کند. این کودک به اصطلاح از «Cons» و «Pros» اسباب‌بازی‌هایش صحبت می‌کند. یعنی مزایا و معایب اسباب‌بازی‌های خود را معرفی می‌کند. فیلم از خود و داشته‌هایش می‌گیرد و آن را با چند کلیک در یوتیوب می‌گذارد و می‌خوابد. صبح که برمی‌خیزد، متوجه می‌شود، ویدئویش کلی کلیک خورده است. کلیک در اینجا فقط یک کلیک ساده نیست. هر کلیک برای وی درآمدزا است. او با چند کار ساده، بدون آنکه کاری تولیدی به معنای مرسوم آن انجام دهد، به درآمدزایی می‌رسد. این کلیک‌ها نرم‌نرمک بیشتر می‌شود و او را می‌تواند تبدیل به کودکی کند که اصطلاحا میلیونر می‌خوانند.

البته این داستان قرار نیست در آینده رخ دهد. این داستان مربوط به چند سال پیش است که رخ داده و او حالا تبدیل به یک کودک ثروتمندی شده است که تنها در سال۲۰۱۹، در حدود ۲۶میلیون دلار از یوتیوب کسب کرده است. می‌توانید تصور کنید که در کشوری مثل آمریکا یک فرد با یک شغل کلاسیک چقدر باید کار کند تا به درآمد ۲۶میلیون دلاری برسد؛ آن هم در سالی که میانگین درآمد مردم آمریکا ۳۱هزار و ۱۳۳دلار بوده است. سایت «Firstepublic» در جدولی که بر حسب سن و سال تهیه کرده است، میانه درآمد افراد ۱۶ تا ۱۹سال را سالانه ۳۱هزار و ۳۵۶دلار در سال۲۰۲۲ اعلام کرده است. برای افراد ۲۵ تا ۳۴سال که اوج جوانی است و شور و حال کار کردن، این رقم به ۵۰هزار و ۷۵۲دلار می‌رسد. اما بیشترین درآمد را افراد ۴۵ تا ۵۴ ساله دارند که اوج پختگی آنهاست و این رقم به ۶۱هزار و ۴۱۲دلار می‌رسد. میانه رقم دقیق‌تری از میانگین است. میانه به انصاف نزدیک‌تر است.

میانگین بسیار سست عنصر است و تحت تاثیر ارقام بزرگ و کوچک قرار می‌گیرد. برای همین، میانه رقم دقیق‌تری است. همان‌گونه که مشاهده می‌شود هیچ‌کدام از گروه‌ها نتوانستند در یک سال به این رقم برسند. حالا بیایید بر حسب مشاغل درآمدها را بررسی کنیم. میانه درآمد سالانه برای کسانی که در کارهای تولید، حمل‌ونقل و جابه‌جایی مواد و اقلام هستند در سال۲۰۲۲ به ۴۱ هزار ۹۶۴ دلار رسید. بر حسب شغل‌های موسوم به ستادی و مدیریتی در همان سال این رقم به ۷۵ هزار و ۸۶۸ دلار رسید که بالاترین در میان شغل‌های معرفی شده است. پایین‌ترین رقم هم مربوط به کسانی بود که کارهای خدماتی می‌کردند.

میانه رقم درآمد آنها در سال۲۰۲۲، به ۳۶هزار و ۷۶۴دلار رسید. همان‌گونه که می‌بینید با چند وسیله ساده، بدون آنکه نیاز به خط‌های تولید میلیون‌دلاری باشد، یک فرد می‌تواند به‌راحتی میلیونر شود و احتمالا ویلایی را در بورلی هیلز خریداری کند و همسایه برد پیت یا جورج کلونی شود، بی‌آنکه تا آن حد سلبریتی باشد. او البته سلبریتی است اما در اشل خود. در میان فن‌هایش که او را سابسکرایب کرده‌اند. سابسکرایبرها در این اقتصاد به معنای اعتبار فرد هستند. حالا این کودک ۸ساله چه نیازی دارد که به مدرسه برود و ۱۲سال از وقت خود را معطل این کند که در جنگ‌های داخلی آمریکا چه گذشت و چه کسی قانون برده‌داری را لغو کرد. او از حالا به درآمدزایی رسیده است.

عمدتا فلسفه مدرسه، آماده ساختن کودک برای زندگی از طریق آموزش برخی مهارت‌ها است. اما این کودک مهارت‌های خود را دیگر از مدرسه نمی‌آموزد. مدرسه برای او مرجعیت ندارد. اصلا مرجعیت از مدرسه سلب شده است. مرجعیت یادگیری حالا به گوشی‌ها رسیده است. ایده «یادگیری با موبایل» (Mobile learning) به‌عنوان یک مکمل برای یادگیری کلاسیک در نظر گرفته شده بود اما «اصل» زیر سوال رفته و «فرع» جانشین آن شده است. اگر او درس هم بخواند، مدرسه برای او جنبه تفنن دارد؛ احتمالا جایی است که با همسالان خود به تفریح می‌پردازد؛ چون قرار نیست مدرسه به درآمدزایی او کمک کند. او مهارت‌هایی را که برای درآمدزایی لازم است با یک گوشی ۶اینچی کسب می‌کند. به اینترنت وصل می‌شود، آموزش لازم را برای چند تدوین ساده می‌بیند و کار را یاد می‌گیرد. بعد یک پایه می‌گذارد و اسباب‌بازی‌هایش را در مقابلش می‌ریزد و معصومانه آنها را معرفی می‌کند.

او با همان گوشی ۶اینچی، درآمدی کسب می‌کند که ممکن است کارخانه‌هایی با رقم‌های میلیون‌دلاری به آن برسند. او حالا یک سلبریتی است. او شاید برد پیت یا کلونی نباشد اما او در قد و قواره خود یک سلبریتی است. او سلبریتی است و با زبان بی‌زبانی می‌گوید مرگ مدرسه را باید اعلام کرد. مرگ عصر کلاسیک را باید اعلام کرد. ما وارد عصری شده‌ایم که به آن اقتصاد گیگ می‌گویند؛ اما هنوز کلاسیک‌کاران و کلاسیک‌بازان مقاومت می‌کنند و اساس دنیا را بر حسب فرمول‌های همان عصر بازچینی می‌کنند. اما دیرزمانی نخواهد شد که یک نفر چون جوزف شوآب مرگ بسیاری از چیزها را اعلام خواهد کرد. دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد. مرده باد اقتصاد، زنده‌باد اقتصادِ (گیگ) .

467234