به گزارش سایت خبری پرسون، بهرام ابراهیمی میهمان چهارمین قسمت از برنامهی «نشان ارادت» بود. ابراهیمی در این برنامه از تجربه پذیرایی از زوار امام حسین (ع) در دوران کودکی صحبت کرد. او معتقد است جسارت و بیپناهیِ امام حسین (ع) دو طرف است که اهل بیعت و جنگ نبودهاند. ابراهیمی همچنین میگوید یکی از ترسهای همیشگیاش کربلا رفتن است و فقط یکبار در کودکی به کربلا رفته است.
در ادامه بخشی از صحبتهای ابراهیمی در برنامه «نشان ارادت» را میخوانید.
اولین تصویر از امام حسین (ع)
بهرام ابراهیمی درباره اولین مواجهه خود با امام حسین (ع) گفت: «اولین تصویری که از امام حسین (ع) دارم، تصویری از امیرالمومنین (ع) و حسنین (ع) است که یک نقاش کشیده بود. البته این نقاشیها خیلی معتبر نیستند اما من به این شکل امام حسین (ع) را شناختم که آن زمان به نظرم یک آدم خیلی شیک و خوشتیپ بودند. کودکستان میرفتم و یکبار که داشتیم در کوچه بازی میکردیم، آقای همسایه از ما پرسید شما مسلمان هستید؟ گفتیم بله، گفت پس چرا هیات نمیآیید؟ آنجا هیات برای من معنی پیدا کرد که جایی غیر از مسجد است. ما به هیات میرفتیم و از زوار امام حسین (ع) پذیرایی میکردیم. من به طور کلی در زندگی آدم بیانضباطی بودم، شلخته غذا میخوردم و لباسهایم هم خاکی و کثیف بود. شاید باورتان نشود اما کلمهی زوار امام حسین (ع) یا عزاداران امام حسین (ع) برای من این معنی را پیدا کرد که آنها آدمهای خاصیاند که آمدهاند اینجا، پس من به عنوان کسی که قصد پذیرایی از آنها را دارم باید به بهترین شکل این کار را انجام دهم. برخورد اولیه من با امام حسین (ع) این بود که چه کاری انجام داده که این همه آدم بهخاطرش میآیند و عزاداری میکنند، پس حتما کار مهمی انجام داده است که بعدها با این کار مهم آشنا شدم.»
کربلا رفتن و ترس همیشگی
بازیگر سریال «اولین شب آرامش» دربارهی ماجرای کربلا رفتناش توضیح داد: «کربلا رفتن یکی از ترسهای همیشگیِ من است. من قبل از اینکه مدرسه بروم کربلا رفته بودم و دفعه بعد که قصد داشتیم با خانواده به کربلا برویم، ماجرای معاودین عراقی پیش آمد و مسیر کربلا بسته شد. به همین دلیل مادرم به شوخی گفت اگر تو نمیخواستی به کربلا بروی، راه بسته نمیشد. هنوز هم میترسم بروم کربلا و ترس عجیب و غریبی است. آن زمان که به کربلا رفته بودم سنام کم بود و نمیتوانم بگویم توجه عمیقی داشتم و جذب شده بودم. چون نمیدانستم چیست و فقط میدانستم که کربلا رفتهام و میتوانند کَبلایی صدایم کنند.»
مداحی با صدای آسمانی
بازیگر مجموعهی «بیگناهان» در ادامه صحبتهایش دربارهی اینکه تعدادی از اطرافیانش او را به عنوان یک آدم هیاتی یا امام حسینی میشناسند، گفت: «من هیاتتری تر از آقای اویارحسینی که در محلهی حسنآبادِ قلهک نجاری داشت، ندیدم. او ده روز محرم در هیاتهای عزاداری مداحی میکرد، بدون اینکه هیچ پولی دریافت کند. آقای اویارحسینی صدای فوقالعاده آسمانی داشت که دقیق و درست میخواند و روی ما تاثیر داشت و به هیات هم کمک میکرد. من حسینیتر از آقای اویارحسینی نمیشناسم.»
امام حسین (ع) اهل بیعت و جنگ نبود
ابراهیمی همچنین درباره تغییر نوع نگاه خود از دوران کودکی تا بزرگسالی نسبت به امام حسین (ع) توضیح داد: «طبیعتا من با مطالعه، فهمی از حرکت امام حسین (ع) پیدا کردم که به نظرم جسارت ایشان و همچنین بی پناهیشان، دو طرفه است. یعنی این جسارت در خلیفهای است که اهل بیعت و جنگ هم نیست. حج را نیمهکاره میگذارد و خانوادهاش را همراه با تعداد محدودی به میدان میآورد. همه ما میدانیم که وقتی مهلت برای نماز خواسته شد، صدای الله اکبر لشگر اشقیا خیلی بلندتر از 70 نفری بود که در کنار امام حسین (ع) بودند. این دردناک است و تنهایی و بی کسیِ امام حسین (ع) را نشان میدهد.»
بازیگر سریال «ساختمان 85» در پاسخ به این سوال که دوست دارد در نقش کدام شخصیت کربلا بازی کند، گفت: «هیچکدام. در چند کار هم حضور داشتهام اما به طور کلی علاقه ندارم وارد حریم امن عاطفیشان شوم.»
قسمِ جلاله به ولای علی (ع)
بازیگر مجموعهی «یادآوری» درمورد اینکه با کدام یک از ائمه ارتباط صمیمانهای دارد، توضیح داد: «من یک قسم جلاله دارم و همه میدانند وقتی آن قسم را به زبان میآورم اوج عصبانیتام است. به ولای علی (ع)، قسم جلالهی من است. عاشق حضرت علی (ع) هستم، نه به دلیل اینکه رزمنده قابلی بودهاند و جزو اولین مردان مسلمان هستند و مظلومانه شهیده شدهاند. حضرت علی (ع) کسی است که اگر میگذاشتند حکومتش گسترش پیدا کند، فکر میکنم هیچ مظلومی در پنج هزار سال بعد از ایشان هم پیدا نمیشد.»
اعتبار داشتن اشیا به دلیل وابستگی به ائمه
ابراهیمی همچنین در انتهای برنامهی «نشان ارادت» دربارهی اعتبار بخشیدن ائمه به اشیا گفت: «اگر پرچمِ حرم امام حسین (ع) برای ما عزیز است، به دلیل این است که آن حضرت خودش عزیز است و چیزی که به او وابسته میشود هم اعتبار پیدا میکند. برای مثال من میگویم یک تسبیح دارم که شاید بخواهم بفروشماش و با قیمت زیادی آن را نخرند. اما به دلیل اینکه تسبیح یک مدتی برای پدربزرگم بوده، اعتبار دارد. این پرچم هم چون در آن فضا بوده صاحب اعتبار شده است.»