به گزارش سایت خبری پرسون، مَرد بَند را از روی کت و شلوار طوسیرنگ و از میانه کمر و پاهایش تاب داده. دختربچه به کمک پیرمردی سعی دارد بچسبد به پدری که قصد دارد دوباره خطر دره را به جان بخرد.
چند ثانیه بعد تابخوردن روی دَره 100متری و دلشوره پرتشدن شروع میشود. اما راهی جز این پیشرویشان نیست، سیمی ضخیم که اینسو و آنسوی دَره را به هم وصل کرده. سیم بُکسلی که کارش تاب خوردن روی دَره است و فخرفروشی به عابران. خبری از گهواره نیست. تنها بَندی میپیچد دور تن عابران برای عبور از دَرهای که ارتفاعش به 100متر میرسد.
کاری پیش بیاید، مراسم عروسی یا عزایی باشد یا بیماری توان از تنی برده باشد، امیدشان به این سیم بُکسل است. بَند دور تن عابر میپیچد برای در امان ماندن از پرتشدن به میانه دره. مردها کودکان را به آغوش میکشند و بند را دور تنشان تاب میدهند. تنها توصیه سفت گرفتن همراه و بستن چشمهاست به زنان و کودکانی که امید دارند پایشان را آنسوی دره زمین بگذارند.
5 درهای که دل بستهاند به سیم بُکسل و گهوارهها
پا بیرون از رودخانه بازُک که بگذارید به مرز خوزستان میرسید. «لندی»، «سرصحرا» و «خواجهانور» روزگاری جزو چهارمحالوبختیاری بودند، به وقت دهه 60. روزگاری تصمیم بر این شد تا دیگر مرز بین خوزستان و چهارمحال کوه نباشد و رودخانه پادرمیانی کند. از همان پادرمیانی رودخانه برای بازی نقش مرز؛ «لندی»، «سرصحرا» و «خواجهانور» شدند جزو خوزستان.
اهالی گاهی روی زمینهای کشاورزی بیل میزنند به امید جوانهزدن. زمانی هم گله دامشان را هی میکنند برای چرا. دل بستهاند به زمین و دامشان یعنی همه سرمایه زندگیشان. روستاها به خود مدرسه و معلم میبینند، اما دلشورهشان برای روزهای سرد پاییز و زمستان است. دورهای که آنها میمانند و سیم بکسلی که تا آنسوی دره خودش را کشیده برای تاب خوردن.
از کارون4 تا پل خداآفرین بازُک پنج دره دهان گشودهاند رو به سیم بُکسلها و گهوارههایی که در میانه دره جا خوش کردهاند. «احمد» یکی از اهالی است و بارها کمر بسته به عبور از میانه همین دره. «یکی از کارون4 بود که رفت زیر آب و شرکت نفت پل کابلی زد برایش.» دره بعدی میان روستای «لندی» و «لنده» جا خوش کرده. «خیلی هم خطرناک است تا به حال چند انگشت را برده است.» دره خطرناکی که بالای سرش گهواره آویزان از سیم بکسل را میبیند تا احتمال پرتشدن کمتر شود. «یکی هم میان خواجهانور و دهدز است. یکی هم میان آبشار زدلیمه و خوزستان.» درههایی که اغلب محل عبور عشایرند.
تهیه آذوقه و علوفه زمستان یعنی ساعتها پا کوفتن برای رسیدن به سر دره و اتراقی دو سه روزه. «آذوقهها را با قاطر و الاغ میرسانند به بالای دره. دو سه روز هم در همانجا میمانند تا تکتک آذوقهها و علوفهها را با سیم بکسل رد کنند.» بعد از آن نوبت به قاطرهایی میرسد که باید بارها را از میانه کوهها به روستا برسانند.
جادههایی که تا آخر بهار مسدود باقی میمانند
پاییز قدمزنان که پا در منطقه بگذارد، امید اهالی به سیم بکسلهاست تا آخرین ماه بهار. «با شروع بارندگیها تمام راهها مسدود میشود و تنها همین دره باقی میماند برای اهالی.» راهداری از جادههای ارتباطی روستاها میگوید، اما اهالی گلایه دارند از راه صعبالعبور میان دو روستا. «جاده داریم، اما با اولین بارش برف جادهها مسدود میشوند تا آخر بهار.»
تقویم که به اردیبهشت برسد، وقت خریدوفروش دام است. «روزانه 400-500 دام از این دره عبور میکنند برای فروش.» گله گوسفندان فروشی هی داده میشوند به سمت دره. به هر زحمتی که باشد بالاخره گله میرسد به نقطه اتصال سیم بکسلها. گوسفندان بختبرگشته وصل میشوند به سیم تا برسند به دست خریدار. «چندباری گوسفندانی که تقلا میکردند پرت شدهاند در دره.»
پاییز وقت جمعآوری آذوقه است برای اهالی. آرد، علوفه و حتی لباس باید تهیه کنند برای دورانی که حبس میشوند در روستا. همین هم یعنی دردسری جدید برای اهالی که هرساله تکرار میشود.
تهیه آذوقه و علوفه زمستان یعنی ساعتها پا کوفتن برای رسیدن به سر دره و اتراقی دو سه روزه. «آذوقهها را با قاطر و الاغ میرسانند به بالای دره. دو سه روز هم در همانجا میمانند تا تکتک آذوقهها و علوفهها را با سیم بکسل رد کنند.» بعد از آن نوبت به قاطرهایی میرسد که باید بارها را از میانه کوهها به روستا برسانند.
دشتی که گِلولایش ماشینها را میبلعد
حرف از لندی، سرصحرا و … که به میان میآید باید از منطقهای بکر و زیبا گفت که جان میدهد میزبان گردشگران باشد. «یک پل مالرو هم درست کنند مردم به آسایش میرسند. هم ارتفاع و هم طول این دره زیاد است.»
دلشوره گذشتن از دره از همان سالهای دور با اهالی است. از روزگاری که بارها پیگیری کردند برای نشستن پلی در میانه دره. «چندبار مسئولان را بردیم، اما بینتیجه. اینجا آبشار لندی را هم داریم که میشود یک سایت گردشگری راه انداخت.»
گواه دردسر و مشکلات روستا هلالاحمر و اورژانس هوایی است. «بیشتر اوقات برای انتقال بیمار و ارسال آذوقه به داد اهالی میرسند.» منطقه صعبالعبور انس گرفته با برفهای سنگین. «منطقهای که به دشت شهره است، به اندازه ایذه است.» برف که میل بارش کُند، دشت میشود محل جولان گلولای. جایی که حتی ماشینها را هم به کام خود میکشد برای ایستادن و ماندن در میانه دشت. «سال 74 یک ماشین تعاونی از این منطقه عبور میکرد که برف شروع شد. خرداد سال بعد توانستیم ماشین تعاونی را از آنجا نجات بدهیم.»
ضجههای زنی خبر از تولدی دوباره در روستا بدهد امیدها به اورژانس هوایی و هلالاحمر است. «هر سال چند پرواز داریم برای بیماران و بارداران.» اگر هوا صاف نباشد و گردوخاک هوا را غبارآلود کند، بالگردها کاری از دستشان برنمیآید. اهالی میمانند و راهی که برسد به چهارمحال و بعد از آن شهرکرد. «همه زندگی روستاییان به دام و زمینشان گره خورده، نمیتوانند جابهجا شوند.»
روستایی خزیده به زیر کوه
«لندی» 400 و خردهای خانوار به خود میبیند. 44دانشآموز این روستا ابتداییاند و 18 دانشآموز هم در دوره راهنمایی تحصیل میکنند. سرصحرا 13-12خانوار به خود میبیند. آمار خواجهانور به 15خانوار میرسد. سایر روستاها هم خالی از سکنه شدهاند از سختی شرایط زندگی. یاور صالحی، دهیار لندی از سختی زمستان و تردد به ایذه و چهارمحال میگوید. «برف سنگین باشد یکی دوماه باید صبر کنیم تا راهها باز شود.»
ضجههای زنی خبر از تولدی دوباره در روستا بدهد امیدها به اورژانس هوایی و هلالاحمر است. «هر سال چند پرواز داریم برای بیماران و بارداران.» اگر هوا صاف نباشد و گردوخاک هوا را غبارآلود کند، بالگردها کاری از دستشان برنمیآید. اهالی میمانند و راهی که برسد به چهارمحال و بعد از آن شهرکرد. «همه زندگی روستاییان به دام و زمینشان گره خورده، نمیتوانند جابهجا شوند.»
حالوروز روستا هم خیلی خوب نیست. خانههایی که خزیدهاند زیر کوه و هر لحظه سایه تهدید ریزش کوه را بر سرشان احساس میکنند. «کوه ریزش کند یک فاجعه بزرگ است.»
محصوربودن در میانه کوه یعنی نداشتن آنتن برای تماسهای ضروری. «ما آنتن نداریم برای همین کلاسهای درسمان هم حضوری بود.» به وقت عروسی و خدای ناکرده عزا بالای سر دره ترافیک است از قوموخویشهایی که میخواهند برسند به آن سوی دره. «بیشتر ما با هم قوم و خویشیم. هر روز در رفتوآمدیم در این مسیر. برای مراسمها. گرفتن آذوقه و دادوستد. »
معاون راهداری سازمان راهداری مقصر را مردم میداند. به گفته رضا اکبری برخی عشایر برای کوتاهشدن مسیر از راههای دشوار استفاده میکنند. «در تمامی استانهای کشور مسیر برای تردد روستاییان یا حتی تردد خودروها وجود دارد. طبق بررسیها روستا یا شهری نداریم که مسیر آسفالت یا شوسه نداشته باشد.»
برخی عشایر مقصرند!
سه روزی است فیلم گذر از گذرگاه مرگ دستبهدست میشود. واکنش سرپرست فرمانداری دزپارت تامین گهوارهای برای سیم بکسل بوده و بس. به گفته مجید رحمانی، سرصحرا و خواجهانور در اتفاع 2هزار و 600متری از سطح دریا هستند. روستاهایی که به گفته رحمانی 30تا50 خانوار را در خود جای دادهاند. او گفته بود در زمستان به دلیل کوهستانی و برفیبودن روستاها، راههای ارتباطی به مدت دو ماه بسته میشود. «در صورت استمرار بارش برف بازگشایی مسیر زمان میبرد.» رحمانی ادامه داده بود: «در این بازه زمانی اهالی روستا مجبورند از سیم بکسل عبور کنند.»
به گفته سرپرست فرمانداری دزپارت این مسیر فرعی با استان چهارمحالوبختیاری در بخش میانکوه شهرستان اردل هممرز است. قولوقرارها از تامین گهواره روی این سیم بکسل خبر میدهند. قولوقراری که اجراییشدنش چشم دوخته به اعتبارات عشایر و بحران استان چهارمحالوبختیاری و البته همکاری خوزستان. «امیدواریم با مشارکت دو فرمانداری به زودی این مشکل رفع شود.» قسمت تلخ ماجرا اینجاست که معاون راهداری سازمان راهداری مقصر را مردم میداند.
به گفته رضا اکبری برخی عشایر برای کوتاهشدن مسیر از راههای دشوار استفاده میکنند. «در تمامی استانهای کشور مسیر برای تردد روستاییان یا حتی تردد خودروها وجود دارد. طبق بررسیها روستا یا شهری نداریم که مسیر آسفالت یا شوسه نداشته باشد.» به گفته اکبری ویدیویی که منتشر شده مربوط به تردد عشایر برای کوتاهکردن مسیر است. «اگر از مسیرهای روستایی تردد کنند، مسیر طولانی میشود و این موضوع باید از سازمان امور عشایر پیگیری شود.»
دستور فوری رئیسجمهوری؛ رسیدگی شود
اما در میانه این پاسکاریها خبر خوش این است که رئیسجمهوری برای حل فوری مشکل روستاییان دزپارت دستور فوری صادر کرد. به گفته سرپرست فرمانداری دزپارت رئیسجمهوری برای حل این مشکل به وزارت راه دستور فوری داد. «در پی دستور آقای رئیسی، هیأتی از سوی راه روستایی کشور و راهداری استان خوزستان به منطقه اعزام میشوند. قرار بر این است هیأت اعزامی بازدیدی از جاده، گرگر سرصحرا و خواجهانور به چهارمحالوبختیاری داشته باشند.» دو روستای سرصحرا و خواجهانور از توابع شهرستان دزپارت در ارتفاع 2هزار و 600 متر از سطح دریا قرار دارند. جمعیت این دو روستا 30 تا 50 خانوار است. اهالی این روستاها در زمستان با مسدودشدن مسیرها مجبورند با سیم بکسل از روی رودخانه عبور کنند.
منبع: روزنامه شهروند