به گزارش سایت خبری پرسون، افزایش ناسازگاریها و فزونی جداییها را باید نگرانکننده ارزیابی کرد و برخی آن را ناشی از تغییراتی میدانند که در جریان توسعه اجتماعی و دستیابی به نقطه تعادل جدید رخ میدهد. اما آنچه نگارنده را به نگارش این متن واداشته، هیچ ارتباطی به اختلافات در زندگی مشترک و علل رخداد طلاق ندارد، بلکه بحث بر سر ازدواج مجدد است، موضوعی که به نظر میرسد همچنان در جامعه بهعنوان یک تابو شناخته میشود و گاه زنان و مردانی که قصد دارند زندگی مشترک جدیدی تشکیل دهند،به دلیل هراس از شکست و اشتباه مجدد، در اتخاذ تصمیم خود دچار تردید میشوند.
این ترس و نگرانیها اگر به درستی مدیریت نشوند، در روند تصمیمگیری ها اختلال ایجاد می کنند. جامعه شناسان معتقدند پدیدههای اجتماعی خاص را جز در متن اجتماع نمیتوان بررسی کرد؛ همانطور که تبیین کارکرد یک عضو از بدن، بدون در نظر گرفتن رابطه آن در کل بدن ممکن نیست. ازاینرو، نمیتوان نگاهی کامل و همهجانبه به پدیده ازدواج مجدد داشت، مگر آنکه تمامی عوامل تأثیرگذار و تأثیرپذیر را موردتوجه قرار داد. یکی از عواملی که در احتراز یا اقدام به ازدواج مجدد افراد بیوه نقش دارد، نگرش جامعه و خانواده نسبت به این موضوع است، زیرا تصمیمات فردی حتی در حوزههای خصوصی و شخصی زندگی تحت تأثیر نگاه جامعهای است که فرد در آن زندگی میکند. بنابراین نگرش منفی نسبت به کسانی که متارکه کرده و در زندگی مشترک با شکست مواجه شده اند، میتواند مشوقی برای تأهل دوباره باشد. از طرفی نگاه منفی جامعه به کسانی که مجدد ازدواج میکنند، باعث میشود فرد علیرغم میل باطنیاش نسبت به ازدواج مجدد، سرخورده شده و از انجام آن سر باز زند.
موانع ازدواج مجدد زنان سرپرست خانوار
این نگاه منفی را میتوان بهویژه، از مولفه های جداییناپذیر در ازدواج مجدد زنان برشمرد؛ این درحالی است که زنان سرپرست خانوار از فقدان چتر حمایتی و تأمین مالی و اجتماعی رنج میبرند. نکته درخور توجه اینکه زنان سرپرست خانوار به دلایلی همچون فوت و یا اعتیاد همسر قبلی، حضانت فرزندان خود را نیز برعهده دارند، که این مسئله علاوه بر تحمیل هزینههای زندگی فرزندان، یکی از مهمترین موانع ازدواج مجدد آنها تلقی میشود. عوامل عاملیتی و ساختاری متعددی همچون تجربیات ناخوشایند زندگی قبلی، آسیبهای روانی، نگاههای اجتماعی و عدم ارضای نیازهای گوناگون، موجبات آسیبپذیری مضاعف این قشر را در مقایسه با دیگر گروههای زنان فراهم آورده است.
به همین دلیل ازدواج موفق این قشر، میتواند بخش بزرگی از مشکلات فردی و اجتماعی آنان را حل کند و به انسجام نهاد خانواده، کاهش آسیبهای اجتماعی و تعادل متغیرهای جمعیت شناختی یاری برساند. البته اگر این انتخاب مجدد با بررسی همهجانبه از وضعیت زنان سرپرست خانوار، فرزندان احتمالی و همسران آینده از سویی و تحلیل ساختارهای حاکم برجامعه از سوی دیگر صورت نپذیرد، ممکن است موقعیت ازآنچه هست نیز نامطلوبتر شود.
حدود ۶۶ درصد از زنان در معرض انواع سوءنیتها
در برخی جوامع، ازدواج و طلاق و تشکیل مجدد زندگی مشترک امر عادی تلقی میشود و کسی که همسرش را به هر دلیلی از دست میدهد، میتواند خیلی زود بدون ترس از قضاوت دیگران، وارد رابطهای جدید شود و خیلی سریع ازدواج کند. اما بسیاری از زنان مطلقه ما، به دلیل وجود باورهای غلط و قضاوتهای تنگنظرانه افراد جامعه نسبت به طلاق دچار احساس بیگانگی، ناامنی و ناراحتی در روابط خود با دیگران میشوند. تحقیقی در همین زمینه نشان میدهد بیش از نیمی از زنان سرپرست خانوار از طعنهها و متلکهای جامعه معذب بوده و حدود ۶۶ درصد در معرض انواع سوءنیتها و آزارهای دیگران واقعشده و صدمهدیدهاند که این موارد نشاندهنده میزان ناامنی عاطفی و تضییع حقوق فردی و اجتماعی زنان مطلقه است، بهگونهای که ۸۷ درصد این زنان میزان امنیت اجتماعی خود را کم یا هیچ میدانند و فارغ از نگاه سوء و آزاردهنده، مشکلات اقتصادی این زنان و مسائل ناشی از بازگشت بر سر سفره پدر، طعنهها و نیش و کنایههای خانواده، برخوردهای ناشایست مردم و از همه مهمتر بحران تنهایی و نداشتن تکیهگاه ازجمله مسائلی است که دستبهدست یکدیگر میدهند و منجر به بروز افسردگی و بیماریهای روحی و روانی میشوند و این درحالی است که معمولا فرزندان این زنان، اجازه ازدواج مجدد را به مادر خود نمیدهند.
زنان مطلقه و عدمحمایت خانواده
آنان از اقشار آسیبپذیر جامعه به شمار میروند که اغلب مسئولیت زندگی خود و فرزندانشان را برعهده دارند. بنابراین به هر میزان که از این گروه حمایتهای اجتماعی به عمل آید، بازهم نیازهای پاسخ داده نشدهای برای آنها باقی میماند که صرفا از طریق ازدواج مجدد مرتفع میشود. این درحالی است که مشکلات اجتماعی بسیاری پیش روی این گروه از زنان وجود دارد که یکی از مهمترین آنها فراهم نبودن زمینه ازدواج مجدد است. در کشور ما، تحت تأثیر فرهنگ جامعه، بازدارندههای اجتماعی برخلاف طبیعت انسان عمل میکنند، اما فردی که تنها شده، همان نیازهایی را احساس میکند که زمانی بهخاطرش ازدواجکرده، ضمن آنکه تشکیل خانواده امر طبیعی به شمار میرود، ولی عوامل فرهنگی در برخی موارد بر آن غلبه میکند.
بهطورکلی انسان در طول تاریخ آموخته است که خواستههای طبیعیاش را در قالب فرهنگ و قواعد موردپسند عموم ریخته و شکل موجه به آن دهد. ازدواج مجدد پدیدهای غریب و نامأنوس در فرهنگ ماست که به دلیل آمار بالای طلاق و جمعیت رو به افزایش بیوهزنان و بیوه مردان، بهصورت طبیعی از قبح آن کم شده و تعداد بیشتری از افراد، مجدد ازدواج میکنند، اما این مسئله، مستلزم فرهنگسازی و رفع موانع قانونی است. ازدواج در هر سنی حق طبیعی فرد بوده و تصمیم دوباره برای تشکیل خانواده امری است که به فرهنگ جامعه بازمیگردد و این در حالیست که هیچ منع شرعی برای ازدواج مجدد وجود ندارد. اما معمولا زنان از حقوق و مستمری همسر فوت کرده خود محروم شده و با بیمهری و عدمحمایت خانواده و فرزندان روبهرو میشوند. البته این موضوع در خانوادههای مختلف، باتوجه به سطح مالی و فرهنگی و در شهرهای گوناگون تفاوت دارد.
تجرد ناخواسته دختران و فرصت محدود زنان مطلقه
پای موانع دیگری نیز در میان است، که برای تشریح آن باید به اظهارات بدرالسادات بهرامی، کارشناس مسائل خانواده و مدرس دانشگاه رجوع کرد. او تبیین می کند: «طلاق، بحرانی اجتماعی است و عوارض و پیامدهای آن نیز به شدت اجتماعی است. امروز در جامعه با معضلی به نام تجرد ناخواسته دختران دست به گریبانیم یعنی دخترانی که آماده ازدواج هستند، اما برای آنان، پسران آماده ازدواجی وجود ندارد. در چنین جامعه ای با اضافه شدن زنان جوان مطلقه به دختران مجرد، بحرانی با ابعاد وسیع اتفاق می افتد.
چراکه در گذشته های نه چندان دور، مطلقه های جوانی که فرضا ۲۴ تا ۲۶ سال داشتند، بالاخره بعد از مدتی صبر کردن حتما با مردی ۳۱ یا ۳۲ ساله ازدواج می کردند اما امروز به خاطر پدیده تجرد ناخواسته دختران، حتی مردان مطلقه ۴۷-۴۸ ساله، به راحتی میتوانند با دختران مجرد ازدواج کنند و دختران ۳۱-۳۲ سال به راحتی داوطلب ازدواج با این اشخاص هستند. طبعا مردان مطلقه هم ترجیح می دهند با دختر ازدواج کنند تا زن مطلقه ای که ممکن است تجربه تلخ شکست قبلی را وارد زندگی جدید خود کند.
بنابراین مطلقه های جوان ما متاسفانه جزء آمار زنانی محسوب می شوند که داوطلبان زیادی برای رابطه جنسی دارند، اما کمتر داوطلبی برای ازدواج و تشکیل زندگی دارند. زنان مطلقه در نهایت، امکانی برای ازدواج مجدد خود نمی بینند و گاه زمینه اخلاقی جامعه متزلزل شده و خیانت به همسر، تبدیل به پدیده ای رایج می شود که بالاترین آمار علت طلاق را به خود اختصاص می دهد؛ مسئله ای که از زمان بالا رفتن آمار طلاق و پدیده تجرد ناخواسته، شایع شد. بنابراین امکان به انحراف رفتن زنان مطلقه وجود دارد! باتوجه به عوامل ذکر شده، شرایط برای ازدواج مجدد زنان مطلقه چندان فراهم نیست.»
مانعتراشی فرزندان
مشاوران امور خانواده از منظر دیگری نیز به این مسئله نگاه کرده و تأکید میکنند، ازدواج دوم برای هر دو جنس و تحت هر شرایطی با ریسک همراه است. زن و مرد یا خاطرات همسری که فوتشده و دوستش دارند را با خود به همراه میبرند که ممکن است در پذیرش شخص دوم مانع ایجاد کند و یا یادگاریهای یک زندگی پرتنش و اختلاف که منجر به جدایی شده است، روحشان را زخمی کرده و به التیام و درک مقابل از سوی همسر جدید نیاز دارند. بنابراین باید زمان مناسبی بگذرد تا افراد برای ورود به زندگی جدید آماده شوند.
مهدی ناجی عظیمی، زوج درمانگر، مشاور و مدرس دانشگاه به این مسئله اشاره دارد که گاهی افراد همچنان درگذشته خود باقی میمانند و هنوز باتجربه قبلی کنار نیامدهاند. وقتی نتوانند تجربه قبلی را رها کنند یکسره در خشم یا عذاب وجدان خواهند بود. حتی ممکن است فرد جدید را با شریک قبلی زندگی مقایسه کنند. این افراد باعث خیلی از آسیبهای بعدی خواهد شد. وقتی با گذشته کنار نیامده باشیم ممکن است بسیاری از احساسات خود را سرکوب کنیم و این احساسات منفی و سرکوبشده تا سالها در زندگی جدید ما وجود داشته باشد و آسیب جدی به زندگی جدید وارد کند. در چنین مواقعی راهکار این است که فرصت بدهیم تا نسبت به گذشته خود فکر کنیم. سهم خود و طرف مقابل را مشخص کنیم. باید به خودمان فرصت بخشیدن را بدهیم تا تلخیهای گذشته به حال و آینده منتقل نشود.
این زوج درمانگر در خصوص باورهای غلط ازدواج مجدد که به افراد اجتماع برمیگردد نیز اشارهای گذرا کرده و میگوید: «اگر فردی طلاق گرفته و حتی این جدایی در سنین پایین بوده باشد، مردم به این افراد انگ و برچسب میزنند. نگاهشان به فرد جداشده شبیه یک جنس دستدوم است و فکر میکنند حتما یک فرد مشکلی داشته که منجر به طلاق شده است. درصورتیکه این نگاه اصلا صحیح نیست. ممکن است دو نفر نتوانند در کنار هم زندگی کنند اما هرکدامشان به لحاظ فردی شخصیتی نرمال داشته باشند، اما این دو نفر نمیتوانند در کنار هم یک تیم یا خانواده مناسب را تشکیل دهند. طلاق به معنی بد و خوب بودن افراد نیست. اینیک باور غلط در جامعه است که باید روی آن کارکنیم. یکی دیگر از تابوهای اجتماعی به ازدواج بدون وقفه برمیگردد که فرد را متهم به بیمهری و سنگدلی و تنوعطلبی میکنند و میگویند فرزند خودش را قربانی لذتهایش کرده است.»
سوای همه این مسائل، پذیرش نقش نامادری و ناپدری نیز مسائل خاص خود را به همراه دارد و افرادی که تصمیم میگیرند، دوباره تشکیل خانواده بدهند، باید نسبت به این مسئله آگاه باشند که فرزندان بهراحتی با این موضوع کنار نمیآیند و در این مورد نگاه ایده آلی ندارند. مشاوران خانواده عنوان میکنند: «معمولا فرزندان پسر در مورد ازدواج مجدد مادران و فرزندان دختر در مورد ازدواج مجدد پدرانشان بسیار حساس هستند که میتوان گفت عمده این مشکلات حول محور جنسیت میچرخد. مردی که میخواهد تشکیل زندگی مجدد بدهد باید با دخترش بهگونهای مدارا کند تا احساس طردشدگی به او دست ندهد، باید او را مجاب کند که دوستش دارد اما از نیاز به ازدواج همصحبت کرده و نوع این دوست داشتنها را از هم تفکیک کند. رابطه مادران و پسران نیز به همین شکل است و بیشتر اوقات فرزند ذکور نسبت به ازدواج مجدد مادر غیرتی میشود و احساس بدی پیدا میکند. مادر باید در این زمینه صبوری به خرج دهد و در عین ابراز توجه و علاقه به فرزند، از نیاز به تشکیل زندگی مستقل برای خود صحبت کند.
چه زن و چه مرد هرگز نباید به فرزندانشان بگویند که من آنقدر تو را دوست دارم که هیچوقت ازدواج نمیکنم. به طورکلی در مورد زن و مردی که هر دو دارای فرزند هستند و میخواهند زیر یک سقف بروند، اوضاع قدری پیچیده میشود. والدین باید فرزندانشان را مجاب کنند تا تنش کمتری رخ دهد. همچنین مادامیکه رابطه، شکل رسمی و جدی به خود نگرفته است، فرزندان را نباید از این موضوع آگاه کرد اما وقتی مسئله جدی شد و به سرانجام رسید، باید به فرزندان در مورد تشکیل زندگی مشترک توضیح داد.»
ازدواج در میانسالی و سالمندی تابو نیست
اگر انتخابها درست باشد، تشکیل دوباره زندگی مشترک در هر سنی، شادمانی و امید تازهای را به ارمغان میآورد درحالی که موانع آن در دوران میانسالی و سالمندی بیشتر از هر زمان دیگری است. اما آیا سالمندی به معنای توقف زندگی و خواستهها و نیازها و رویاهاست؟ به راستی چرا تابویی نیرومند حول ازدواج و نیازهای عاطفی سالمندان شکلگرفته است؟ عالیه شکربیگی- جامعهشناس معتقد است: احساس تنهایی در بین سالمندان و میانسالانی که طلاق گرفتهاند یا همسرشان فوت کرده بیشتر دیده میشود و آنان احساس طردشدگی و انزوای اجتماعی میکنند و فردگرایی و فرورفتن در انزوا، خود پیامد این وضعیت است.
میانسالانی که همسر خود را ازدستدادهاند میتوانند با ازدواج مجدد تولد دوبارهای را تجربه کنند و بهجای آنکه بقیه عمر خود را در فکر مرگ بگذرانند زندگی شادی داشته باشند. براساس آمارهایی که پیشتر از سوی سازمان ثبتاحوال کشور منتشرشده، روزانه ۳۲ سالمند در کشور ازدواج میکنند و به گفته رئیس مرکز تحقیقات سالمندی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، بر اساس اطلاعات مرکز آمار ایران در سال ۹۶، درحالیکه ۹۹ درصد سالمندان، سابقه حداقل یکبار ازدواج را درگذشته داشتهاند، ۹ درصد مردان سالمند و ۴۹ درصد زنان سالمند بدون همسر و تنها زندگی میکنند؛ این در حالی است که بیش از ۷۰ درصد مردان تنهای سالمند و ۳۰ درصد از زنان تنهای سالمند، احساس نیاز به ازدواج مجدد را ابراز کردهاند. دوران سالمندی با توجه به تغییر در ساختار زندگی، میتواند بااحساس تنهایی و افسردگی همراه باشد، بهویژه برای آن دسته از افرادی که همسر خود را ازدستدادهاند، جداشدهاند یا هرگز ازدواجنکردهاند و بسیاری از آنان به خاطر شرم یا حفظ اعتبار و اقتدار خود، نیاز به وجود همدم را انکار میکنند.
اما احمد دلبری- دکتری تخصصی طب سالمندان، ازدواج مجدد میانسالان و سالمندان را اصلیترین راهبرد ارتقای سلامت روان در مقابله با چالش تنهایی دانسته و میگوید: «در صورت عدم تأمین نیازهای عاطفی، روحی و روانی سالمندان، ضمن پیری زودرس، بیماریهای مزمن جسمیبه سرعت اتفاق خواهد افتاد. طبعا در این نوع ازدواج موضوع نیاز جنسی محوریت کمتری داشته و روابط دوستانه و عاطفی بخش اصلی ویژگی ارتباط بین آنهاست. ازدواج مجدد سالمندان به دلیل همراهی با تجربیات ارزنده از زندگی مشترک قبلی و بهدوراز هوا و هوس بهعنوان یکی از بهترین انواع ازدواجهاست و سالمندان با تشکیل خانواده، آرامش بیشتری را در کنار همسر خود تجربه کرده و این دوران را سپری میکنند. طلاق و جدایی در آنان کمتر اتفاق میافتد و میزان ناسازگاری و هیجانات منفی آنها کمتر است و عاطفه و مهربانی بیشتری نسبت به سایر گروههای سنی ازجمله جوانان دارند.»
منبع: رسالت