به گزارش سایت خبری پرسون، محمدرضا حقدوست؛ مشاور فردی، نویسنده، پژوهشگر، مدرس و مدیرعامل موسسه سیمرغ آسمان دانش (با همکاری آموزشگاه خودکار آبی زیر نظر اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران گفت: بنده مدتها به عنوان یک فعال فرهنگی در عرصههای آموزشی کشور حضور داشتم و با دستگاههای غول آسایی مواجه شدم که در بیشه نوجوانان و جوانان، بی رحمانه با تیغ منفعت طلبی و یک ایدئولوژی پوسیده و رنگ و رو رفته، درخت استعداد و خلاقیت بچهها را قطع کرده و عدهای دغدغهمند، مدام در تلاش برای توقف این مهلکه استعداد کشی بودند تا الان در این نقطه از زندگی، حس میکنم در قبال آن دستگاهها عددی نیستم و رویای توقف آنها تا زمانی که در کار آموزش، منفعت بر خدمت ارجحیت داشته باشد، یک امر محال است! حالا تصمیم گرفتم پشت آن دستگاهها، در حد توانم بذر بکارم! آنها قطع کنند و پیش بروند. من پشتشان بذر خواهم کاشت و من تنها نخواهم بود، کم نیستند معلمان دغدغهمندی که سینههاشان تلنبار حسرت است و در گلوهایشان بغض و گچ در هم آمیخته است!
کسی میداند در مدارس چه میگذرد؟ کسی میداند پشت نگاههای لبریز از اضطراب بچههای ما از امتحان، چه آرزوهایی خفته است؟ استعدادهای فردی گوشه طاقچه خاک میخورند! بگذارید شما را شگفت زده کنم: طی یک پژوهش اساسی که شخصا بر عهده داشتم متوجه شدیم ۵۸ ٪ اضطراب و استرسهایی که دانشآموزان سال کنکور متحمل میشوند، اصلاً ربطی به کنکور ندارد!
آمار عجیب و دردناکی است، چون گمان میکردیم این جوانان خسته ، افسرده و مضطرب فقط در چنگال بی رحم کنکور هستند و غافل بودیم که در حساس ترین سال زندگی شان، درست در نقطهای که شخصیت آنها شکل میگیرد، رنگ و بوی جامعه را دریافت میکنند و مثل تشنهای در صحرای بیهویتی به دنبال هویت خودشان میگردند، نمیتوانیم بگوییم تمام دغدغهها و مشغلههای ذهنی در غایت بحران بلوغ، صبر کنند تا فرزند ما کنکور بدهد! این محال است!
بچهها نمیدانند با که چه بگویند! خودخوری میکنند و نهایتاً همه را گردن کنکور میاندازند! نه اینگونه نیست، همیشه به شاگردانم میگویم اگر فردای کنکور زنده نباشی حسرت میخوری؟
اغلب دانشآموزان پاسخ شان "بله" است! آیا آنها حق انتخاب داشتند!؟ آیا انتخاب را آموخته بودند!؟ آیا اصلاً میدانند چگونه انتخاب کنند؟ آنها شناسنامه دارند ولی احساس بی هویتی میکنند! شما کتاب و تست را از بچهها بگیرید حس میکنند هیچی نیستند! این احساس بی هویتی، در روح و ذهن آنها خلاء ایجاد میکند و تا کی قرار است این شیوه ادامه پیدا کند!؟
از شاگردانم میپرسم چرا کنکور میدهی!؟ پاسخ اغلب ایشان توجه مرا جلب کرد: که دانشگاه بروم!
افسوس که کسی به ایشان نگفت دانشگاه هدف نیست، بلکه وسیلهای است برای رسیدن به هدفی که باید قبل از نشستن سر جلسه کنکور پیدایش کنی! چرا باید طلایی ترین ساعات عمر خودش را صرف کاری بکند که دلیلی برایش ندارد؟! وقتی میگویم بی هویتی دقیقا منظورم همین است! از دانشآموز می پرسم کی هستی؟ میگوید X! میگویم X کیست؟ با چشمانی کنجکاو و پرسشگر به من خیره میشود که واقعا X کیست!؟ رسالت X چیست!؟ جهان بینی و فلسفه شخصی Xچیست!؟ ایدئولوژی کهنه و پیر نظام آموزشی ما اگر تئوری Y را بخواهد، بی رحمانه به X ، m ،n و z تحمیل میکند تا Y شوند!
فرزندان ما شناسنامه داران بی هویت هستند!
اینگونه فرزندان ما شناسنامه داران بی هویت هستند و این بی هویتی، سبب شده تا ما در مدارس حتی مقاطع ابتدایی شاهد اعتیاد باشیم! فارغ از مسائل حاشیهای و شخصی هر دانشآموز، آنها خود را در تهاجم فکری جامعه گم کردهاند! و این بی هویتی ریشه حاشیههای اخلاقی، هنجارشکنیها، انحرافات فکری و گرایشهای نادرست جنسی اعم از همجنسگرایی یا تجاوز جنسی، عادت بی مهار به خودارضایی و مسئله جانسوز اعتیاد در بین دانشآموزان است. خلاء روحی در دانشآموزان موج میزند، از اینکه کی هستند و چه میخواهند و آیا به راستی آنها زندگی خود را میکنند یا زندگی بجای آنها زندگی میکند!؟ آیا به هنگام زیستن و به هنگام مردن را آموخته اند؟
نظام آموزشی ما سرشار از اندیشههای ناب است و از نگاه این سیستم، دانشآموزان بانکهایی هستند که اندیشهها را در خود تلنبار کرده و به هنگام امتحان باز پس میدهند!
صحبتم این است، قرن بیستم، قرن اطلاعات بود ولی قرن ۲۱، عصر ارتباطات است! الان زنجیره ارتباطی مهمتر از زنجیره اطلاعاتی است! دنیای امروز به افراد فرارشتهای نیاز دارد، افرادی که بتوانند با تلفیق و تطبیق علوم، به جامعه خود خدمت کنند.
پس، پیش از آنکه به دانشآموزان اندیشه ای را بیاموزیم؛ اندیشیدن را بیاموزیم و به ایشان رویا پردازی را بیاموزیم و آرزو کردن یاد بدهیم. مرز رویا ، آرزو و هدف را مشخص کنیم و آنها را به این باور برسانیم که هیچ رویایی آنقدر بزرگ نیست و هیچ رویا پردازی آنقدر کوچک نیست! پس بگذاریم رویا بپردازند و آرزو کنند.
اغلب دانشآموزان فکر میکنند که فکر میکنند، ولی حقیقتاً آنها تحقیق کردن و اندیشیدن را بلد نیستند، من از دل دانشآموزان هستم و با تمام وجودم حس میکنم بچههای دهه هشتاد و نود از هوش ، نبوغ و استعداد بی نظیری برخوردار هستند، ولی گم شدهاند؛ باید به آنها بیاموزیم اگرX هستی، برای خوشبختی نباید Y بشوی؛ بلکه باید خودت را بشناسی، خودت را بسازی و خودت را باور کنی تا بهترین X شوی!
این پروتکل سه طبقه ای است که شامل خودشناسی، خودسازی و خودباوری میشود و ما قصد داریمبه فرزندان خود، روحیه پژوهشگرانه بدهیم! فعل "درس خواندن" را حذف کنیم و "تحقیق کردن" را جایگزین آن کنیم تا یاد بگیرند خود را از فضای خفقان زده و پر حاشیه کنکور جدا کنند و از روزهای جوانی لذت ببرند و یاد بگیرند برای رسیدن به گنج، رنج لازم است نه زجر! یاد بگیرند مقصدی بنام زندگی وجود ندارد؛ بلکه مسیری است که باید با عشق و امید طی کنند.
ما سعی می کنیم به دانشآموزان بیاموزیم موفقیت، یعنی دنبال خواستههایت باش ولی خوشبختی، یعنی عاشق داشتههایت باش! آدم موفق میشود تا خوشبخت بشود ، به آنها بیاموزیم برای رسیدن به موفقیت ، هیچگاه خوشبختی خود را فدا نکنند! دانشآموزان باید یاد بگیرند کسی به هنگام میمیرد که به هنگام زیستن را بلد باشد.
در همین راستا پروژه «چکاد» به همت جمعی از دانشآموزان، دانشجویان و اساتید پیشکسوت حوزه مشاوره و روانشناسی شکل گرفت تا بتواند گامی موثر در عرصه آموزش و پرورش این مرز و بوم بردارد.
چکاد در لغت به معنای ستیغ و قله کوه است و همچنین واژه چکاد که نام این سلسله پروژههای تخصصی در حوزه آموزش و پرورش است، مخفف «چالش ،کارآمدسازی، آگاهسازی و دانشافزایی» است.
پروژه «چکاد» با تکیه بر فرآیند کارآمدسازی دروس و کاربردی سازی علوم، سعی دارد تا با تبیین روحیه پژوهشگرانه در دانشآموزان، ایشان را از مرداب بی هویتی نجات دهد و اولین اصل چکاد، نیز کارآمدسازی است.
ما در طرح «چکاد» در تلاشیم تا دانشآموزانی خود کار، خود کفا و توانمند تربیت کنیم تا اندیشیدن را بلد باشند و این یعنی کارآمدسازی دانشآموزان و در عرصه آموزش، متد چکاد با تکنیکهای آموزشی قصد دارد تا نقش معلم را از جایگاه رهبر، به جایگاه تسهیلگیر جایگزین کند! این امر موجب خودکفایی و افزایش اعتماد به نفس دانشآموزان میشود.
تدریس با متد «چکاد» که اولین اصل آن کارآمدسازی و کاربردی سازی علوم است، با محوریت تحقیق و پژوهش پیش میرود و اصل دوم آگاه سازی است، آگاه سازی دانشآموزان از استعدادهای منحصر به فرد و پتانسیل های فردیشان در جهت رسیدن به مقصود و تحقق اهداف خود است و اصل سوم دانشافزایی.
بنیان سه اصل چکاد بر پایه توسعه فردی و پژوهش استوار است تا دانشآموزانی چند بُعدی، پژوهشگر و اندیشمند تربیت کند.
«چکاد» در گام اول موفق شد تا تابستان امسال با همکاری پردیسهای دانشگاه فرهنگیان استان تهران، سلسله نشستهای تخصصی چکاداندیشان را برگزار نماید که با استقبال چشمگیر دانشجو معلمان مشتاق و دغدغهمند مواجه شد و چندین وبینار با حضور اساتید مجرب در حوزه ارتباط موثر برگزار شد.
در گام بعدی تالیفات چکاد آغاز شد و کتاب «قصه بدن ما» که شامل محتوای زیستشناسی دوره دوم با رویکرد قصهپردازی در جهت تسریع یادگیری و آموزش بر پایه متد چکاد نوشته شده است ، تا چندی دیگر به زیور طبع آراسته خواهد شد.
هدف ما از پروژه «چکاد» اعتلای فرهنگ مطالعه ، ترویج تحقیق و اندیشیدن میان دانشآموزان و رفع احساس بی هویتی در بین ایشان است.
من جوجه اردک زشت جامعه کنکور هستم!
چکاد پیش از هر چیزی یک پروژه تحقیقاتی است و تکنیکهای چکاد با تکیه بر علوم روانشناختی، تلفیق و ویرایش جدیدترین متدهای آموزشی و با محوریت پژوهش بر پایه توسعه فردی، در تلاش است تا پژوهشگرانی خوشنام از این مرز و بوم در فضای جهانی طنین انداز شوند و به همین خاطر است که می گویم من جوجه اردک زشت جامعه کنکور هستم، زیرا جامعه کنکور از دانشآموزان میخواهد پا برهنه و فارغ از زحمت اندیشیدن ، رنج فکر کردن و سختی فهمیدن، در صحرای بیهویتی قدم بگذارند و در پی سرابی خیالی و چشمهای که نمیدانند کجاست،بدوند! اما من عمیقاً معتقدم تنها راه موفقیت در کنکور ، درس نخواندن است! راه حل این است: تحقیق کردن ، اندیشیدن و هویت بخشیدن به نسلی که باید دست به دست هم بدهیم تا ریشه استعداد و خلاقیتش خشک نشود.
هماکنون چندین مرکز مشاوره و موسسه آموزشی انتشاراتی در حال برنامه ریزی فاز بعدی پروژه «چکاد» هستند تا با کارگاههای آموزشی و مشاورهای در سطح کشور، گامی اندک ولی موثر در جهت تربیت این نسل نواندیش برداریم که متعاقباً اخبار آن اعلام خواهد شد.
شایان به ذکر است تا کنون پروژه چکاد در راستای ترویج عدالت آموزشی در تمام مناطق کشور، اعم از مناطق کم برخوردار و محروم برنامههای ویژه تدارک دیده است و با بورسیه دانشآموزان بی بضاعت و همایشهای انگیزشی در مناطق محروم سعی بر این امر سترگ داشته است.
تمام آرزوی من افتخار ایران است و نمیدانم روزی که این خاک آباد میشود و اتمسفر آن از اندیشههای ناب آکنده گشته و تهی از ایدئولوژی های پوچ و متعصبانه است زنده هستم یا نه، ولی برای آن روز میجنگم تا حتی اگر نبودم سهمی در آن آبادی داشته باشم، چکاد یعنی رویش جوانه از دل سنگ.