به گزارش سایت خبری پرسون، محمد صادق درویشی، روزنامهنگار نوشت: پرسشهای اساسی جنگ ایران و عراق نیز در بستر گذشت سالها و در انعکاس تلاطم زمانه، همچون سنگهای آذرین گویی هر آینه از نو متولد میشوند. در سالهای اولیه پس از جنگ، نحوه پایان یافتن آن و بعدها دلایل ادامه جنگ، محل پرسش و تردید بود. اینک چند سالی است که شروع جنگ نیز تبدیل به پرسشی اساسی شده است.
پرسشی که روزگاری به دلیل عینیت موجود، پاسخی سهل داشت؛ «دیوانهای سنگی درون چاه انداخته» اینک ابعاد بیشتری پیدا کرده و ذهن و ضمیر نسلهای پس از جنگ را به خود مشغول کرده: جنگ را چه کسی شروع کرد؟ ایران و عثمانی کشورهایی که پیش از عراق همسایه جنوب غرب ایران را نمایندگی میکردند، سابقه تنشها و معاهدات متعدد تاریخی بر سر حکمرانی در اروندرود داشتهاند. اولین مواجهه جدی ایران و کشور تازهتاسیس عراق هم باز بر سر همین موضوع دیرینه شکل گرفت. با اضافه شدن موضوع، متهم کردن ایران به اشغال جزایر سهگانه در خلیجفارس، همه چیز مهیای یک جنگ تمام عیار میان رژیم شاهنشاهی ایران و رژیم بعث عراق بود که به دلیل حمایت قاطع امریکا از ایران قرارداد 1975 بغداد (که به اشتباه الجزایر هم خوانده میشود) بهزعم طرف عراقی به آنها تحمیل شد.
صدام به عنوان نماینده مذاکرهکننده و تصمیمگیر حزب بعث در آن برهه به واسطه اقدام واگذاری حاکمیت بر نیمی از اروندرود به ایران تحت فشار بود. او به صراحت آن تصمیم را سیاسی و موقت تلقی میکرد و مترصد فرصتی بود تا زیر میز بزند. از این سخنان صدام در 31 تیر 1359 یعنی سه ماه پیش از آغاز جنگ چه میتوان فهمید؟ «اکنون ما نیروی نظامی کافی برای باز پس گرفتن سه جزیره عربی اشغال شده توسط ایران را فراهم کردهایم. ما از هنگام اشغال این جزایر نه سکوت کردیم و نه دچار رخوت و سستی شدیم، بلکه از آن زمان و پس از درگیری به جنگ فرسایشی با شاه، توان و قدرت نظامی و اقتصادی خود را در مدت هفت سال افزایش دادهایم.»
صدام به عنوان یک رهبر سیاسی که از طریق کودتا و با مزیت نسبی نظامیگری روی کار آمده و همه هست و نیست عراق را صرف تجهیز و توسعه ارتش این کشور کرده، تحت هر شرایطی قصد حمله نظامی به ایران را داشته است. این حمله میتوانست جبرانی باشد برای عقده سیاسی که در صدام و شاید در بخشهایی از جامعه عراق که رویکردهای پانعربی داشتهاند، پدید آمده بود. مضافا با توافق میان مصر و اسراییل موقعیت ممتاز برای برافراشتن پرچم رهبری جهان عرب که رویای صدام بود نیز تنها با پیروزی در یک جنگ که سویههای تاریخی را نیز تداعی کند، امکانپذیر بود. صدام رویای قادسیه داشت و این را هم هیچگاه پنهان نکرد.
فروپاشی رژیم شاه به دلایل متعدد سیاسی، امنیتی و اقتصادی در اذهان تحلیلگران تیزشامه امر بعیدی نبود، اما سرعت و شدت این فروپاشی و ظهور پدیده انقلاب اسلامی در بهمن ماه 1357 چشم ناظران وضعیت ایران را به خود خیره کرد. در سناریوی صدام، یک مولفه جدید وارد شده؛ انقلاب و تلاش رژیم پادشاهی ایران در ذهن صدام در شمایل یک فرصت ظاهر شد. اما انقلاب که وقوع آن نامنتظره بود، تنها مولفهای نبود که صدام را تشویق به حمله میکرد. نقبی به یکی دیگر از سخنان صدام در واکاوی ذهنی او برای تدارک حمله به ایران قابل تامل است: «هشت ماه پیش از روی کار آمدن حکومت اسلامی، من گمان میکردم، پسر شاه، شاه خواهد شد. شاه کنار خواهد رفت و نخستوزیری توسط مجلس قدرتمند روی کار خواهد آمد و آخوندها نقش خود را به گونهای ایفا خواهند کرد که عراق را دچار دردسر نکنند.» کنار هم قرار گرفتن این پیشبینی با آنچه از زبان خود صدام یک تجهیز و آمادهسازی هفت ساله برای جنگ با ایران بوده، جای هیچ گونه تردیدی را نمیگذارد که دیکتاتور عراق به هر حال به ایران حمله میکرده است و تنها منتظر رخدادی بوده که در شوکت پوشالی شاه ایران لرزهای بیندازد.
کار تاریخ با اما و اگر پیش نمیرود اما اینطور به نظر میرسد که اگر انقلاب هم به وقوع نمیپیوست، صدامی که گزارشهای بیماری شاه را داشت و در ابتدای دوره حکمرانی خود بود، انتهای دوره سلطنت 37 ساله محمدرضا پهلوی را به انتظار میکشید. حالا انقلاب شده و ظاهرا صدام این مساله را یک فرصت برای اهداف نظامی خودش میبیند. بحران گروگانهای امریکایی در ایران، بالا گرفتن اختلافات سیاسی در ایران که تا مرز جنگ داخلی هم پیش رفت و تضعیف ارتش موارد سرنوشتسازی بوده که صدام را به این باور رسانده بود که وقوع انقلاب در ایران، همان بزنگاه طلایی نقشه اوست. گواه این مطلب در گفتوگوی صلاح عمرالعلی نماینده عراق در سازمان ملل با صدام است.
پس از دیدار دکتر یزدی وزیر خارجه دولت موقت با صدام در نشست سران عدم تعهد در هاوانا به تاریخ شهریور 1358، از آنجا که گفتوگوها سازنده بوده صلاح عمر العلی صدام را تشویق به تداوم مسیر دیپلماسی و گفتوگوهای سازنده میکند اما در پاسخ میشنود: «صلاح متوجه باش. این فرصت هر صد سال یکبار به وجود میآید. این فرصت امروز به وجود آمده است... این حرف راهحل مسالمتآمیز و راهحل انسانی و حل مشکلات با ایران را نمیخواهم بار دیگر ابدا از زبانت بشنوم. خودت را برای سازمان ملل آماده کن. حرفی که به تو میزنم را گوش کن: سرهای ایرانیها را میشکنم و وجب به وجب از خاک خرمشهر تا شطالعرب را برمیگردانم.»
از اینجا به بعد یک چشم صدام به چراغ سبز قدرتها و چشم دیگر به تحولات درونی ایران بود تا این فرصتی که به تعبیر خودش صد سال یکبار نصیب میشده را از دست ندهد. از اواسط سال 58 انفجار بمب، خرابکاری در تاسیسات و خطوط آهن و آتش زدن لولههای نفت و گاز و ... در دستور کار ایادی حزب بعث در خوزستان و به ویژه خرمشهر قرار گرفته بود و از ابتدای سال 1359 منطقه مرزی ایران و عراق در نزدیکی خرمشهر شاهد تجاوزهای نظامی عراق و گاهی رد و بدل شدن آتش و گلوله بود که از خرداد ماه شکل و شمایلی خطرناکتر پیدا کرده بود. در گزارشهای تیر 59 سپاه و ارتش مستقر در خوزستان، به روشنی مشخص است که عراق با افزایش تعداد سنگرها، تقویت نیرو و تجهیزات و استقرار گردان زرهی و آتشبار توپخانه در منطقه مرزی خرمشهر، اهداف نظامی روشنی دارد. همچنین پایگاه دریایی خرمشهر خبر از استقرار 8 فروند ناوچه جنگی عراق مجهز به دستگاههای مخابراتی و اسلحه و مهمات در خورعبدالله میداد.
در این اوضاع و احوال البته دشمنی و بلکه مداخله روشن در امور ایران از جانب صدام پوشیده نبود. سخنان صدام در مرداد 1359 در این رابطه گویاست: «ما با رژیم ایران روابط بدی داریم و انتظار نداشته باشید به معارضین یا مخالفین این رژیم جواب منفی بدهیم... ما به مبارزات خلقهای ایران علیه دیدگاههای عقب افتاده و خودکامه و علیه جهتگیریهای منحرفی که زیر پوشش مذهب مخفی میشوند ولی در روشهایشان به مرز کفر ورزیدن به دین پاک اسلامی و ارزشهای والا و تمدن پاک و اصیل آن رسیدند، درود میفرستیم.»
البته دو رژیم سیاسی با این حد از تعارضات که ایران انقلابی و عراقی که در آن کودتا شده بود، طبیعتا آبستن اختلافات بسیاری میبودند. اما شروع جنگ به چیزی بیش از موضعگیری حتی خصمانه رهبران کشورها علیه هم، دارد. ایران و اسراییل قریب به نیم قرن است که همدیگر را تهدید میکنند اما جنگی در نگرفته است یا امریکا و شوروی در دوران جنگ سرد و بسیاری شاهد مثالهای دیگر. تصمیم صدام به جنگ، فراتر از مداخله کشورها در امور یکدیگر بود.
چند هفته عقبتر و به شهر طائف محل گردهمایی سران عرب منطقه برویم.
گزارش نشریه ژون افریک در 9 ژوئن 1982 (19 خرداد 1361) درباره این نشست که در تاریخ 14 خرداد 1359 برگزار شد، پرده از یک تصمیم عملی برمیدارد: «روز پنجم آگوست 1980 صدام با بعضی از سران منطقه در شهر طائف ملاقات میکند. ظاهرا هدف از این دیدار تقویت همکاری بین این کشورها و اتخاذ استراتژی برای مقابله با ضمیمه کردن بیتالمقدس به اسراییل بود اما در واقع مبارزه با جمهوری اسلامی ایران در سرلوحه این ملاقات قرار داشت.
طی ملاقات مذکور طرفین ضمن تجزیه و تحلیل شرایط و اوضاع و احوال ایران و اینکه جمهوری اسلامی با مخالفتهای متعدد و تجزیهطلبی کردها و مشکلات ناشی از گروگانگیری کارکنان سفارت امریکا روبهرو بوده و به علاوه بهزعم آنها ارتش ایران محروم از سران خود و ناتوان از رساندن آذوقه و تجهیزات لوازم یدکی است به این نتیجه رسیدند که عراقیها و متفقین عرب آنها در سواحل خلیج فارس خود را برای شکست دادن رژیم انقلابی ایران آماده کنند و به هم اطمینان دادند که این کار یک تفریح نظامی بیش نخواهد بود.»
همه چیز برای صدام آماده بود: «حمایت مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی از کشورهای منطقه و قدرتهای جهان، اوضاع و احوال ایران که از چشم صدام دور نبود و اوجگیری قدرت نظامی ارتش حزب بعث عراق. آمارهای مربوط به تعداد پرسنل نیروهای مسلح عراق در سال 1980 میلادی نشانگر این است که رژیم بعث در ماههای پیش از آغاز جنگ با ایران، از نظر توان رزمی و امنیتی، خود را در اوج قدرت و اقتدار احساس میکرد.»
پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357 و برچیده شدن 2500 سال پادشاهی بر این سرزمین کهن، البته تکانه شدیدی در ساختار اجتماعی، سیاسی، نظامی و اقتصادی ایران ایجاد کرد. جهانی جدید در ایرانزمین با رای و حضور شگرف مردم خلق شده بود. این جهان جدید در چشم دشمنان ایران فرصتی کمنظیر بود. کشورهایی که در آن برهه سرجمع عمر همه آنها با یکدیگر به 200 سال نمیرسید، در ایران کهن دنبال تفریح نظامی بودند. اما اگر کمی تاریخ خوانده بودند، درمییافتند که ایران هیچگاه محل مناسبی برای چنین تفریحی نبوده است. جنگ را عراق و دیکتاتور مجنون و در عین حال هوشمندی به نام صدام شروع کرد. چه در ایران یک پادشاه و چه یک فقیه حکمروایی میکردند، صدام مترصد فرصتی بود که به ایران حمله کند. انقلاب فقط به او به عنوان یک فرمانده کلاسیک ارتش، تحلیل «موقعیتِ مناسب» داد. این عین جملات صدام است در سالی که جنگ را آغاز کرد: «سال 1977 بود.
ما در جلسه شورای رهبری بودیم و من به آنان گفتم دلم گواهی میدهد که تا سال 1980 عراق در معرض جدی جنگ است». صدام خیلی پیشتر از انقلاب تصمیمش را گرفته بود و آن را به شهود پیامبرگونه خود نیز پیوند زده بود. اما آنچه در ذهنش یک موقعیت مناسب بود، در واقع با عجز او از دریافت مولفههای جهان جدیدی که در ایران خلق شده بود، پیوند داشت.
دستهای مریی و نامریی جهان از نو خلق شده انقلابی در ایران، نگذاشت صدام به اهدافش برسد و البته خسارات زیادی به هر دو کشور وارد شد. صدام رویای قادسیه و رهبری جهان عرب را داشت، دو بار در گفتوگو با صلاح عمرالعلی گفته بود که «میخواهم سر ایرانیها را بشکنم» اما در باتلاق جنگ با ایران گیر کرد و دیری نگذشت که دیکتاتور پر زرق و برق عراق که با صورتی تراشیده همیشه مسلح بود و انواع نشانها و مدالهای نظامی را با خود حمل میکرد، با ظاهری ژولیده و ترحمبرانگیز در زیرزمین یک مزرعه و در اوج ذلت توسط نیروهای امریکایی بازداشت و در دادگاهی به جوخه اعدام سپرده شد.
توجه: مطلب مندرج صرفا دیدگاه نویسنده است و رسانه پرسون در قبال آن هیچ موضعی ندارد.
منبع: اعتماد