تانک دولت و ترقه طالبان

یادداشت/ در روزهای گذشته انتشار کلیپ‌هایی از ضیافت نیروهای غیرحرفه‌ای طالبان در کاخ های مجلل و با شکوه سران دولت افغان، سوالات زیادی را در ذهن ناظران ایجاد کرد. سرانی که علیرغم تجهیزات مدرن، تاب تحمل در برابر طالبان را نداشتند و زنجیروار یا تسلیم می‌شدند و یا فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند.

تصویر تانک دولت و ترقه طالبان

سایت خبری پرسون ـ سیر تحولات افغانستان با شتاب زیاد در حال طی کردن یکی از دوره‌های سرنوشت ساز خود است. طالبان شهر به شهر در حال تکمیل نقشه استیلای مطلق خود بر افغانستان است.

در روزهای گذشته انتشار کلیپ‌هایی از ضیافت نیروهای غیرحرفه‌ای طالبان در کاخ های مجلل و با شکوه سران دولت افغان، سوالات زیادی را در ذهن ناظران ایجاد کرد. سرانی که علیرغم تجهیزات مدرن، تاب تحمل در برابر طالبان را نداشتند و زنجیروار یا تسلیم می‌شدند و یا فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند.

تصور می‌کنم بتوان در این مجال نظریات «ابن خلدون» را بر آشفته بازار کنونی افغانستان انطباق داد‌.

به باور ابن خلدون مفهوم عصبیت پایه اصلی قدرت است؛ به اعتقاد او به قدرت رسیدن طایفه و گروهی خاص ناشی از عصبیت و افول آن نتیجه سست ‌شدن پیوندهای عصبیتی میان آنها است.

ابن خلدون می‌گوید عنصر عصبیت در میان بادیه‌نشینان به وفور وجود دارد. به همین دلیل معتقد است بادیه‌نشینی اصل و گهواره اجتماع و تمدن است.

وی بادیه‌نشینان را به خاطر صفاتی چون شجاعت، سادگی، قناعت، همبستگی، فرمان پذیری و...دارای شانس هژمونی سیاسی می‌داند.

اما در اندیشه ابن خلدون، شهرنشینی عبارت است از تفنن‌جویی در تجملات و بهتر کردن آن و شیفتگی به صنایعی که کلیه انواع و فنون گوناگون آنها ترقی می‌یابد. شهرنشینان از این‌رو که پیوسته در انواع لذت‌ها و عادات تجمل‌پرستی و ناز و نعمت غوطه‌ورند از ملاحظات امنیتی و کلان سیاسی غافل می‌گردند.

آنها به دلیل تنبلی، امر دفاع از جان و مال خویش را به نیروهای خارجی واگذار می‌کنند که تدبیر امور و سیاستشان را بر عهده بگیرد و به نگهبانان و لشکریانی تکیه می‌کنند تا آنها را از هر گونه دستبردی حمایت کنند.

به نظر ابن خلدون عاقبت خرسندی ناشی از خوش بینی و‌ خوش خیالی، سقوط و تباهی است. او درکل چرخه حکومتداری را در جوامع با ساختار اجتماعی بدوی ـ شهری به چند دوره تقسیم می‌کند.

نسل اول، همچنان بر خوی‌های خشونت بادیه‌نشینی، مانند تنگی‌معیشت، دلاوری، شکار و اشتراک در فرمانروایی پایدارند و به همین علت، شدت عصبیت در میان آنان همچنان محفوظ می‌ماند.

نسل دوم، به دلیل کشورداری و ناز و نعمت، تغییر خوی می‌دهند و از بادیه‌نشینی به شهرنشینی می‌گرایند و از تنگی روزی به فراخی معیشت و ناز و نعمت، و از اشتراک در فرمانروایی به خودکامگی می‌گذارند.

اما نسل سوم، روزگار بادیه‌نشینی و خشونت را چنان از یاد می‌برند که گویی وجود نداشته است و شیرینی ارجمندی و عصبیت را که به دلیل آن، واجد ملکه قهر و غلبه بودند از دست می‌دهند.

غلامرضا آیین مهر ـ فعال رسانه

توجه: مطلب مندرج صرفا دیدگاه نویسنده است و رسانه پرسون در قبال آن هیچ موضعی ندارد.

332394