به گزارش سایت خبری پرسون، مصطفی مالکی تهرانی در یادداشتی نوشت:
Memorandum of Understanding: تفاهمنامه که به اختصار MOU نامیده میشود به سندی گفته میشود که طرفین یک مساله در نتیجه مذاکرات آن را تنظیم میکنند و نشان میدهد که طرفین روی موضوع یا موضوعات معینی توافق کرده و تلاش دارند تا شرایط را به سمت تنظیم قرارداد پیش ببرند. تفاهمنامه نوعی صورت جلسه مذاکرات محسوب میشود.
Memorandum of Agreement: توافقنامه یا قرارداد که به اختصار MOA نامیده میشود، عبارت است از سند مکتوبی از روابط مشترک طرفین که از تراضی و توافق در یک یا چند موضوع مشخص پردهبرداری و شرایط و جزئیات توافق طرفین را مشخص میکند. توافقنامهها بهعنوان یک سند قانونی از الزام حقوقی بهرهمند هستند. از همین تفاوت ساده میتوان گفت که تفاهمنامه ایران و چین، سند غیر الزامآوری برای هر دو طرف بوده و تنها اشاره به توافق بر سر ادامه مذاکرات تا حصول نتایج منتج به قرارداد دارد.
وقتی به مناقشات بین ایالاتمتحده آمریکا و چین نگاهی ژرف میاندازیم، در مییابیم که منشأ اختلاف دو کشور بر سر یک موضع راهبردی است و آن چیزی نیست جز انتقال مرکز تکنولوژی دنیا از ایالاتمتحده به چین؛ به همین منظور منازعات گوناگونی ذیل این انتقال شکل میگیرد. بهعنوان مثال وقتی به آمار رشد خیرهکننده ثبت اختراع بینالمللی که هر سال توسط سازمان جهانی مالکیت فکری وابسته به سازمان ملل منتشر میشود و یکی از مهمترین سنجههای اصلی نوآوری فنی در جهان است، نگاه میکنیم در مییابیم که چین با تفاوت بسیار نسبت به آمریکا در صدر این جدول قرار دارد.
یا در بحث سرمایهگذاری دولت چین در ایالاتمتحده آمریکا به سادگی متوجه میشویم که چیزی در حدود ۲ هزار میلیارد دلار از اوراق قرضه منتشر شده در ایالاتمتحده توسط چین خریداری شده است. اما چیزی کمتر از چند صد میلیارد دلار توسط شرکتهای چینی در آمریکا سرمایهگذاری مستقیم صورت گرفته است که این مساله یکی از اصلیترین دغدغههای رئیسجمهوری پیشین آمریکا نیز بود و موارد بسیاری از این دست که جملگی موید این ادعا است که افول دنیای غرب با شتاب بیشتری به نفع شرق در حال اتفاق است.
از سوی دیگر اعلان سیاستهای جدید چین مانند برنامه توسعه چهاردهم یا برنامه چرخه دوگانه، جملگی موید این است که چین قصد دارد تا نقش راهبردی و رهبری خود را در دنیا افزایش بدهد، از اینرو بهدنبال جستوجوی اشتراکات و مدیریت درگیریها بهجای حل کامل آن است و در این خصوص اولین منطقه که بسیار مورد اهمیت است، منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا (MENA) است زیرا این منطقه با وضعیتی ناپایدار همواره با خطر غیرقابل کنترل شدن اوضاع مواجه است.
از اینرو چین با رویکرد ایجاد مکانیزم امنیت جمعی منطقهای فراگیر، مترصد آن است تا با ایجاد یک معماری امنیتی بازسازی شده فراگیر، جامع و چند وجهی چند جانبه که صرفا مبتنی بر اهرمهای اقتصادی نیست، در ابتدا از منافع خود و در مرحله بعد از امنیت منطقه صیانت کند.
تفاوت چین و روسیه در منطقه خاورمیانه در این است که چین بهدنبال پر کردن نقش نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه نیست و اهداف بسیار بزرگتری در سر دارد. از اینرو بهدنبال حذف آمریکا در معادلات امنیتی منطقه نیست و باور دارد که هزینههای ایجاد امنیت باید بر عهده ایالاتمتحده آمریکا باشد و منافع آن بین همه طرفهای درگیر تقسیم شود، بنابراین میتوان اینگونه برداشت کرد که منطقه خاورمیانه تنها جایی است که هر دو طرف غرب و شرق میتوانند منافع مشترک خود را در آن دنبال کنند. بنابراین به وضوح میتوان نتیجه گرفت که هم دنیای غرب و هم دنیای شرق بر سر یک مطلب اساسی اتفاق نظر دارند و آن هم ایجاد ثبات و امنیت در منطقه خاورمیانه است بر همین اساس چین بهدنبال توسعه نقش محوری خویش در منطقه است.
از منظر اقتصادی، چین بهعنوان شریک اول تجاری تمام کشورهای دنیا معرفی شده و این روند با آهنگ و شتاب رو به رشدی در حال اضافه کردن فاصله تراز تجاری بین چین و شرکای اقتصادی خویش، چه در سطح جهان و چه در سطح منطقه خاورمیانه است. از همین رو وقتی به برنامه توسعه پنج ساله چهاردهم چین (۲۰۲۱-۲۰۲۵) نگاه میکنیم، درمییابیم که محقق شدن اهداف توسعهای چین تنها در گرو تعامل با کشورهای مختلف بر مبنای فرآیندهای برد- برد- فرا منطقهای است، بنابراین چین بهدنبال توسعه همکاریهای مبتنی بر این رویکرد است. بهعنوان مثال طرح یک کمربند- یک جاده و طرح چرخه دوگانه یا ارائه برنامه پنج ساله هوش مصنوعی و رایانش کوانتومی، از مهمترین الزامات این طرح توسعهای است که برای تحقق هر یک از آنها چین نیاز به شرکایی دارد که بتواند با آنها این امور را محقق کند. از سوی دیگر با وجود تحریمهای نابخردانه و ناجوانمردانه علیه ایران طی سالهای بعد از انقلاب و عدم پایبندی طرفهای غربی به انجام تعهدات خود، جمهوری اسلامی ایران با بازنگری در هژمونی بینالمللی نظام بهدنبال یافتن شرکایی است که بتواند با اتکای به آنها، به سمت تحقق اهداف افق چشمانداز کشور حرکت کند، لذا نگاه ویژه و خاصی به شرق داشته و در راستای توسعه اهداف راهبردی خود در منطقه دست یاری به سوی شرکای جدید دراز کرده است.
به همین دلیل چین بهعنوان یک عامل ایجاد ثبات و پیشران میتواند در راستای نیل به اهداف کلان جمهوری اسلامی ایران، نقش کلیدی بازی کند، اما در این رهگذر باید واقعیتهایی را نیز از نظر گذراند. بهعنوان مثال مرور تاریخ معاصر این سرزمین همواره منبعث از عمق بدبینی به همسایه شمالی بوده و این نگاه باید اصلاح شود که بین اهداف چین و نوادگان پطرکبیر تفاوتهای ماهوی اساسی وجود دارد و اینکه بروز و ظهور یک قدرت جدید برای صاحبان قدرت بسیار ناخوشایند است. بنابراین قدرتهای دنیا از تمام ابزارهای موجود در جهت تخریب چین استفاده میکنند تا سهم کمتری به این رقیب قدرتمند بدهند. اما آنچه حائز اهمیت است اینکه ماحصل این تفاهمنامه به یک نتیجه برد- برد- منتهی میشود، نه یک نتیجه پنجاه- پنجاه و این یعنی نه تنها دو کشور ایران و چین، بلکه تمامی ذینفعان دو طرف باید از منافع مستقیم و غیر مستقیم این تفاهم، متنفع شوند. از این رو هر دو طرف باید بهدنبال رفع تنشها با شرکای خود و شرکای طرف مقابل باشند و این التزام به رفع مناقشات به ثبات اقتصادی و سیاسی تمامی طرفهای درگیر، منتج خواهد شد، از این رو باید با دقت و وسواس بیشتر نسبت به تشخیص هر آنچه صحیح است، از آنچه نادرست است، فرصت گماشت و بدانیم که اگر نتوانیم با اصلاح قوانین و روابط، سود حداکثری از این فرصت ببریم، بهدنبال نفی مساله نباشیم و یقین بدانیم که چنین اتفاقی در این سطح باید از هرگونه تعصب نابجا و انگارههای ذهنی نادرست دور باشد تا منافع حداکثری برای کشور به ارمغان بیاورد و از این رو بدانیم که منافع ملی هر کشور در گرو انسجام و اتحاد تمام آحاد آن است. لازم به یادآوری است که این نوشتار تنها نظر شخصی نگارنده را منعکس میکند و موضع رسمی اتاق ایران و چین نیست.
منبع: دنیای اقتصاد