به گزارش سایت خبری پُرسون، احمد زیدآبادی در هم میهن نوشت: از این رو، گشتی در آراء و نظرات انواع فلاسفه و حکما و اندیشمندان تاریخ اعم از بزرگ و کوچک و قدیم و جدید نشان میدهد که اگر هر کدام مسائل نغز و راهگشایی را مطرح کردهاند، در کنارش نظرات شاذ و بعضاً چندشآوری را نیز به میان آوردهاند.
با این حساب، اینکه دکتر محمود سریعالقلم با نوعی نگاه طبقاتی منفی، فرزندان خانوادههای نادار و فقیر را شایسته حکمرانی و فعالیت اقتصادی نداند، به قول عربها «نخستین شیشهای نیست که در اسلام شکسته است!» (لیس هذا اوّل قارورة کسرت فیالاسلام) مشکل در واقع آنجاست که عدهای از افراد جامعه به دلایلی، این نوع سخنان به مذاقشان خوش آید و به نحوی از آن استقبال کنند که گویی برای توسعه اقتصادی و اصلاح حکمرانی در کشور باید مانع تحصیل فرزندان خانوادههای کمبضاعت یا بیبضاعت در رشته اقتصاد و سیاست شد و راه آنان را برای ورود به این دو حوزه مسدود کرد!
اما چه دلایلی موجب شده است که بخشی از افراد جامعه از سخن ناروای آقای سریعالقلم استقبال کنند؟ پیش از پرداختن به این موضوع، ابتدا لازم است توضیح داده شود که چرا ادعای آقای سریعالقلم سست و نارواست و در یک جامعه بهنجار اساساً نباید جدی گرفته شود و مورد بحث قرار گیرد. عمدهترین ضعفی که برای یک انسان برخاسته از طبقات محروم جامعه جهتِ تصدی پستهای سیاسی و اقتصادی میتوان فرض کرد، همانا «عقدههای پنهان و فروخفته ناشی از محرومیت» است که میتواند در هنگام تصمیمگیریهای حساس و تأثیرگذار آنان را به سمت انتقامجویی و عقدهگشایی سوق دهد.
نمیتوان کتمان کرد که محرومیت معمولاً عقدهآفرین است اما این موضوع نه لزوماً به امور معیشتی محدود است و نه به طبقۀ خاصی اختصاص دارد. در عین حال، محرومیت میتواند مادی و غیرمادی باشد. برای نمونه، افرادی که از آزادی به معنای پرورش قوه اختیار و تصمیمگیری چه در خانواده، چه در مدرسه و چه در اجتماع و چه در سایر سطوح زندگی جمعی محروم میشوند، در واقع کاملاً در معرض عقدهای شدن قرار دارند.
با این حساب، هر فردی که در محیطهای بسته فرهنگی و جوامع استبدادی زیسته و پرورش یافته باشد، طبقِ نگاه آقای سریعالقلم فردی عقدهای است و نباید به قلمرو اقتصاد و سیاست وارد شود! حال اگر بخواهیم با همین منطق درباره شهروندان ایران داوری کنیم، همگان از جمله شخص آقای سریعالقلم را هم شامل میشود! گذشته از این، محرومیت اساساً یک احساس روانی است و به شرایط مادی ربط اندکی دارد.
چه بسیار مردم فقیر و ناداری که با بلندطبعی و غنای وجودی، اصلاً احساس محرومیت نمیکنند و کمترین اثری هم از عقدهمند بودن در آنها دیده نمیشود. رفتارشان چنان با وقار و فداکارانه و انساندوستانه و خیرخواهانه و همراه با گشادهدستی است که مدعیان این حوزهها را شرمسار میسازد! در عوض چه بسیار افراد دارا و حتی متمول که خود را در قیاس با بالاتر از خودشان از هر جهت محروم حس میکنند و برای افزودن بر مال و منالشان چنان حقارتها و حقکشیهایی از خود نشان میدهند که حال هر آدم طبیعی را به هم میزند!
به واقع، آز و طمع و زیادهخواهی طبقه نمیشناسد! چهبسا فقیرانی که از شدت بینیازی ارباب جهانند و چهبسا مالداران و ثروتمندانی که از شدت نیاز از پستترین گداهای سامره نیز گداترند! به نظرم همین دو مورد برای ابطال ادعای آقای سریعالقلم کفایت کند و ورود به حوزههای محرومیت جنسی و یا عقدههای ناشی از عدم دستیابی به موفقیت و شهرت و محبوبیت و منزلتِ مورد نظر افراد که امری غیرطبقاتی است، مورد نیاز نباشد!
با این حال، چرا جمعی از افراد با ادعای آقای سریعالقلم همدلی نشان دادند؟ پاسخش روشن است. مثل بسیاری از امور دیگر این هم حرکتی واکنشی به وضع موجود است. وضع موجود مورد نارضایتی و خشم اقشار گستردهای در جامعه ماست. هر امری که به نحوی آن را به چالش بکشد مورد استقبال بخشی از مردم قرار میگیرد حتی اگر از زوایهای نادرست و بنا به ادعایی باطل و خطرناک باشد.
شعار «مستضعفگرایی» در سایه جولان و مانور تجملِ تازهبهدوران رسیدههای سیاسی و اقتصادی، در کنار تظاهر به سادهزیستیهای ریاکارانه و عوامفریبانه در عین توزیع ظالمانهترین نوع رانت سیاسی و اقتصادی و منزلتی، حال مردم تحت فشار را به اندازهای خراب کرده است که بخشی از آنها به هر چالشی با این وضع روی خوش نشان میدهند؛ هرچند که آن چالش خود پا در هوا و بیبنیاد باشد.
منبع: هم میهن