مرتضی نجفی قدسی نوشت:

سوء استفاده از لباس روحانیت! به اعتقادات مردم لطمه نزنیم!

در حالی که اعتقادات شیعه بر عصمت و علم الهی چهارده معصوم(ع) استوار است، طرح دوباره شبهات تاریخی و اعتقادی از سوی برخی افراد ملبّس به روحانیت در رسانه‌های وابسته به جریان‌های وهابی، نگرانی‌های جدی درباره تلاش سازمان‌یافته برای تضعیف پایه‌های اعتقادی جامعه ایجاد کرده است؛ مسیری که پیش‌تر نیز در پرونده‌هایی چون "شهید جاوید"تجربه شد و نقش جریان‌های استعماری در آن آشکار بود.
تصویر سوء استفاده از لباس روحانیت! به اعتقادات مردم لطمه نزنیم!

به گزارش سایت خبری پُرسون، مرتضی نجفی قدسی در این یادداشت به هشدار درباره جریان‌های انحرافی و تلاش سازمان‌یافته دشمنان برای تضعیف اعتقادات شیعه می‌پردازد؛ از انکار عصمت و علم ائمه(ع) گرفته تا تکرار شبهات تاریخی درباره وقایع پس از رحلت پیامبر(ص). او با ذکر نمونه‌هایی مانند ماجرای "شهید جاوید" و سوءاستفاده وهابی‌ها از برخی سخنان روحانیان، بر ضرورت هوشیاری حوزه‌ها و تقویت آموزش‌های امامت‌شناسی تأکید می‌کند.

مرتضی نجفی قدسی نوشت:

یکی از اصول اعتقادی شیعیان این است که معتقد به ۱۴ معصوم هستند، یعنی پیامبر اکرم (ص)، حضرت فاطمه ی زهرا (س) و ۱۲ امام از امیرالمؤمنین علی (ع) تا حضرت مهدی (عج) را مصون از خطا و اشتباه می دانند، آنان به حکم آیه ی تطهیر (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ‏ لِیُذْهِبَ‏ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا آیه۳۳ سوره احزاب) پاک و مبری از هرگونه خطا هستند و عمل آنان و فرمایش آنان حجّت است و رضای آنها رضایت پروردگار و غضب و نارضایتی آنها نیز غضب و نارضایتی پروردگار را در پی خواهد داشت.

در احادیث متقن و مکرر از پیامبر اکرم (ص) نیز بر این معنا تأکید شده و آن حضرت نام امامان معصوم را بارها متذکر شده اند و بر پیروی از آنان پیوسته سفارش کرده اند.

در بحث علم امامان نیز چون علم آنها لدّنی و از جانب پروردگار است، محدودیت ندارد و قابل احصاء نیست کما اینکه امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً» یعنی اگر تمام پرده ها کنار برود و تمام حقایق عالم هستی و دنیا و آخرت روشن شود چیزی به یقین امیرالمؤمنین اضافه نمی کند یعنی آنها عالِم به اولین و آخرین و هست و نیست جهان هستند چون علم آنها در پهنای علم الهی قرار گرفته است.

بیشتر کسانی که حتی ممکن است در لباس روحانیت باشند و سخنانی منحرفانه مطرح می کنند، اگر تعمدی نباشد و وابستگی به دشمنان اسلام و تشیع هم نداشته باشند، از تزلزلشان در اعتقاد به عصمت ائمه اطهار (ع) حکایت دارد و الاّ نباید هیچ گزاره های را که مخلّ عصمت امام و یا علم امام هست را مطرح کنند.

چنین کسانی نمی توانند ادعای تشیع داشته باشند، چون معتقدات شیعه معین است و مرزبندی اش با دیگر مذاهب هم روشن است و قابل تشکیک هم نیست، اینگونه افراد اگر اجیر شده نباشند و صرفاً خطای فکری داشته باشند، مانند عموم اهل تسنن از محبیّن اهل بیت (ع) هستند ولی مقام عصمت برای آنها قائل نیستند.

شرح کسانی که انحرافات فکری داشته اند و حتی در لباس روحانیت به جنگ معتقدات شیعه رفته اند، فرصتی طولانی می خواهد امّا نقش استعمارگران و مخصوصاً انگلیس مکّار در ساختن مذاهب انحرافی و جدید قابل توجه است.

مستر هِمفر انگلیسی در خاطرات خود نقل می کند که چگونه مذهب بهائیت را در ایران و وهابیّت را در عربستان برای مسخ کردن اسلام و معتقدات مردم مسلمان پدید آوردند. آنها با نفوذ به یکی از روحانیون شیعه به نام سید علی محمد باب او را مهره تمام عیار خود کردند و او طبق نقشه ی آنان در عصر قاجاریه ابتدا ادعای نایبی امام زمان (عج) می کند و بعد از آن هم ادعای امامت و پیغمبری هم می کند و آئینی را برای پیروانش عرضه کرد که عملاً تمام تعالیم اسلامی را منسوخ و فاتحه دین را خواند و قبرش نیز هم اکنون در حیفای اسرائیل است.

قبل از آن هم در عربستان شخصی به نام محمد بن عبدالوهاب را مطرح می کنند که پایه گذار وهابیت است و حتی پدر و مادرش هم دین او را قبول نداشتند. در وهابیت نیز یک دین ارتجاعی و بسیار متحجرانه عرضه می کند که مردم از آئین اسلام رویگردان می شوند و چیزی از معتقدات اسلام و دین پیامبر باقی نمی گذارند مگر روح آن را از بین می برند که نمونه واضح آن گروههای داعش گونه است که شناخت راجع به این مذاهب انحرافی را به مطالعه کتب پیرامون آنها واگذار می کنیم.

امّا کار دشمنان هیچگاه تمام شدنی نیست، آنان پیوسته در پی متزلزل کردن اعتقادات دینی مردم هستند، طرح گزاره های غلط گاهی با چندین واسطه سر از آبشخور آنان دارد.

اخیراً یکی از افراد ملبس به لباس روحانیت با حضور در یک شبکه تلویزیونی وهابیت، مطالبی در قالب تفکر آزاد مطرح کرد که اصلاً با معتقدات شیعه همخوانی نداشت و بحمدالله برخی از روحانیون و حوزویان نیز پاسخهایی به او دادند. بنده قصد طرح گزاره های غلط او را مجدداً ندارم امّا واقعاً از برخی سخنان او نسبت به معصومین علیهم السلام بسیار شرمسار شدم، نمی دانم چنین شخصی که نسبت به حضرت امام جواد (ع) چنین حرف سخیفی را بیان می کند چگونه رویش می شود که به مشهد مقدس مشرف شده و به حضرت امام رضا (ع) سلام بگوید!

ماجرای شهادت حضرت زهرا (س) جزء متواترات است و قابل تکذیب نیست

مظالمی که به حضرت فاطمه ی زهرا (س) رفته است در کتب کهن و معتبر متواتر نقل شده است، علامه مجلسی در ذیل حدیثی برای شهادت حضرت زهرا (س) در پاورقی تأکید می کنند که شهادت حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (س) جزء متواترات است.

کسانى که مى خواهند به ماجراى سقیفه و حوادث دردناک بعد از رحلت رسول خدا پى ببرند کافى است به کتاب "یاس در آتش" تألیف حضرت آیت الله العظمى سبحانى مراجعه کنند. معظم له در این کتاب قضیه هجوم به خانه حضرت زهرا (س) و آتش زدن در خانه آن حضرت و لطماتى که به دختر پیامبر وارد شد را با دهها سند از مصادر تاریخى شیعه و سنى نقل کرده اند که جاى هیچ شک و شبهه اى باقى نمى گذارد و همانطور که علامه مجلسى فرمودند ماجراى شهادت حضرت زهرا (س) از بس نقل شده است جزء متواترات است و قابل تکذیب نیست.

حالا نمی دانم چه داعی دارد یک نفر در لباس روحانیت آن هم در یک شبکه وهابی بیاید و اصلاً منکر آتش زدن دَر و آن فجایع شود! و برای اثبات حرفش بگوید آن زمان خانه ها اصلاً دَر نداشته است! چنین شخصی بعد از طرح این موضوع و این تشکیک می گوید البته من متخصص تاریخ نیستم و علاقه ای هم به تاریخ ندارم!

او خود را اسلام شناس می داند و می گوید کاری به تاریخ ندارد! خیلی عجیب است آیا ممکن است کسی اسلام شناس شود و کاری به وقایع تاریخی ۲۳ سال رسالت پیامبر و حوادث دوران ائمه اطهار (ع) نداشته باشد! اصلاً مگر بدون مطالعه دقیق تاریخ اسلام می توان به حقایق پی برد! خوب اگر تاریخ اسلام را نمی دانید و علاقه ای هم به مطالعه آن ندارید پس چرا در خصوص یکی از مهمترین وقایع بعد از ارتحال پیامبر (ص) اظهار نظر می کنید و منکر آن مظالم و فجایع می شوید! پس شما در پی تخریب بنیانهای تشیع هستید و با سوء استفاده از لباس روحانیت این کار را انجام می دهید!

داستان شهید جاوید و پشت پرده ی آن

البته این شکل از پردازش تازگی ندارد، در قبل از انقلاب هم یک نفر در لباس روحانیت کتابی به نام "شهید جاوید" نوشت و در آن کتاب عملاً علم و عصمت امام حسین (ع) را زیر سؤال برده بود و در جامعه ی مذهبی ایران حداقل برای یک دهه تنش ایجاد کرد و حال آنکه پشت صحنه آن کتاب، ساواک رژیم شاه و افکار پوسیده وهابیت بود!

استاد محمد علی مجاهدی از پیشگامان شعر آئینی کشور و فرزند مرحوم آیت الله العظمی مجاهدی برایم نقل کردند که در زمان رژیم شاه، بنده مسئول مجوز دادن به کتب در اداره فرهنگ قم بودم، روزی طلبه ای به نام "صالحی نجف آبادی" به نزد من آمد و گفت یک کتاب برای امام حسین (ع) نوشته ام، من گفتم باشد در نوبت مطالعه و کتابهای زیادی هستم که باید بخوانم.

او گفت من می خواهم کتابم قبل از محرم منتشر شود و اصرار داشت زودتر بخوانم و من هم گفتم چون کتاب مربوط به امام حسین (ع) است من آن را به خانه می برم و از وقت خوابم می زنم و آن را می خوانم،‌ شما فردا بیا تا جواب بدهم.

آقای مجاهدی گفت شب در خانه مشغول مطالعه کتاب شدم و هر چه می خواندم از این همه انحرافات که شخصی منکر عصمت و علم امام حسین (ع) شده بود در تعجب بودم و با خود می گفتم چطور ممکن است یک طلبه در لباس روحانیت چنین اعتقادات باطلی نسبت به امام معصوم (ع) داشته باشد! هر چه کتاب را بیشتر می خواندم بیشتر آشفته می شدم! تا اینکه ناخودآگاه در هنگام سحر خوابم برد،‌ در خواب پدرم مرحوم آیت الله مجاهدی را دیدم که خطاب به من گفت: فرزندم! خون من در رگهای تو جاری است! مبادا بر این کتاب مجوز بدهی! اگر بر این کتاب مجوز بدهی در زمره ی قاتلین امام حسین (ع) هستی!‌ پدرم در خواب حتی مواردی از نقض های کتاب را برایم گفت! نویسنده ی کتاب فردا که آمد من به او گفتم این کتاب قابل چاپ نیست چون با معتقدات شیعه سازگاری ندارد و او هم خیلی ناراحت شد و باز من فرصتی به او دادم و گفتم این کتاب را بنده به علامه طباطبایی و یا آیت الله مطهری که اسلام شناس هستند می دهم و اگر آنان تأیید کردند اشکالی ندارد.

آقای مجاهدی گفت کتاب "شهید جاوید" منتشر نشده آن روز که مطالب انحرافی اش بسیار بیشتر از کتابی بود که بعدها منتشر شد را به علامه طباطبایی دادم تا اظهار نظر فرمایند ولی پس از چند روز علامه طباطبایی را در خیابان دیدم و گفتند آقای مجاهدی! آقای صالحی نجف آبادی صبر نکرد تا من با او صحبت کنم و اشکالات کتابش را بگویم! و با عصبانیت کتابش را گرفت و برد! و سپس علامه طباطبایی تصریح می کنند که ایشان مشکل علم امام دارد و من می خواستم او را متقاعد کنم که حاضر به شنیدن حرفهای من نشد!

پس از این ماجرا آقای مجاهدی برای اینکه بفهمد این افکار از کجا نشأت می گیرد و پشت پرده ی آن چیست؟ به آقای صالحی نجف آبادی می گوید من کتاب شما را به یک نفر دیگر هم می دهم، ببینم او چه می گوید، صالحی نجف آبادی پرسید به چه کسی می خواهید بدهید؟ من هم گفتم به آقای "قلمداران" و صالحی با شنیدن این نام گفت: به به بسیار عالی است و ایشان استاد ما هستند! آقای مجاهدی اشاره کرد که قلمداران یک فرهنگی در قم بود که افکاری وهابی گونه داشت و از اینجا ارتباط آنها روشن شد، کتاب را به قلمداران دادم و گفتم نظر بدهید، فردایش قلمداران آمد و گفت در تاریخ تشیع کسی چنین کتابی برای امام حسین (ع) ننوشته است! و کاملاً کتاب را تأیید کرد، بلافاصله پس از رفتن او صالحی نجف آبادی آمد و کاملاً معلوم بود با هم هماهنگ هستند، پرسید چه شد؟! قلمداران جواب دادند؟ بنده در جواب گفتم ایشان نظر مثبت دارند ولی باز هم این کتاب قابل انتشار نیست! او خیلی ناراحت شد و با عصبانیت گفت بنویس به این کتاب مجوز نمی دهم و من هم فهمیدم نقشه ای در سر دارد ولی محکم بر حرفم ایستادم و نوشتم با توجه به قانون اساسی که مذهب حقه و رسمی کشور را شیعه اثنی عشری می داند این کتاب قابل چاپ نیست، چون به ساحت ائمه ی معصومین و امام حسین (ع) اهانت کرده است!

صالحی نجف آبادی نوشته مرا گرفت و رفت ولی پس از چندی کتاب منتشر شده شهید جاوید را در کتابفروشی های قم دیدم که از کتابخانه ملی در تهران مجوز گرفته بود، قدری تورق کردم و دیدم بخش هایی از مطالب انحرافی آن حذف شده ولی همین کتاب هم اشکالات متعددی دارد کما اینکه حساسیت علماء‌ و جامعه ی مذهبی ایران را برانگیخت.

آقای مجاهدی گفت پس از این ماجرا روزی پهلبد وزیر فرهنگ رژیم شاه رئیس اداره ی فرهنگ قم را احضار کرد و من پس از بازگشت رئیس اداره به سراغش رفتم، ببینم قضیه ی این دیدار چه بوده است؟ رئیس اداره آنقدر از این دیدار وحشت زده شده بود که حاضر به حرف زدن نبود تا بالاخره در خفای خانه اش به من گفت همین که وارد اتاق وزیر شدم شروع کرد به من فحاشی کردن! و گفت فلان فلان شده ها شما نان دولت را می خورید و خدمت به روحانیت می کنید! و کتاب شهید جاوید را نشان می دهد و می گوید چرا به این کتاب مجوز ندادید! و حتی می گوید اگر این کتاب را مجوز داده بودید بسا تا الآن سفره ی این روحانیت جمع شده بود! و باز هم با رکیک ترین فحش ها او را از اتاق بیرون می کند!

عملاً هم بازیگری ساواک و رژیم شاه در پشت پرده این کتاب مشخص بود و آنان می خواستند یک مسئله ای حساس که مورد احترام مردم هست را مخدوش کنند و تمام اقشار مذهبی را به هم بریزند که تا حدودی هم موفق بودند و چه فتنه هایی این کتاب در آن زمان ایجاد کرد! حتی یکی از دلایل قتل مرحوم آیت الله شمس آبادی در اصفهان توسط گروهک منحرف مهدی هاشمی معدوم در سال ۱۳۵۴، مخالفتهای آشکار و روشنگرانه آن مرحوم با کتاب "شهید جاوید" بود که سخت از طرف باند منحرف مهدی هاشمی ترویج، تکثیر و حمایت می شد!

قصه ی شهید جاوید سالها جریانات مذهبی را به خود مشغول کرد و بزرگان زیادی از جمله آیت الله العظمی صافی گلپایگانی نقدی بر آن تحت عنوان «شهید آگاه» نوشتند و یا علامه طباطبایی جزوه ای در تبیین علم امام مرقوم فرمودند.

چه باید کرد؟!

حال چه باید کرد؟! دشمن بیکار ننشسته و پیوسته در پی ضربه زدن به اعتقادات مردم است، چون آن چیزی که مردم را در صحنه نگاه می دارد و حاضر به مقاومت در برابر دشمنان می شوند همین معتقدات اصیل مذهبی است که خدای ناکرده اگر آسیب ببیند وعلی الاسلام والسلام!

ما مخالف بحث و نظر نیستیم و لیکن طرح گزاره های غلط و خلاف معتقدات شیعه توسط یک روحانی در یک شبکه وهابی مشکوک و سئوال برانگیز است، چقدر خوب بود ایشان ذهنیات خود را در یک جمع فرهیخته روحانی و علمی طرح می کرد تا آنان فی المجلس پاسخش را بدهند نه اینکه کاری کند دشمنان اهل بیت (ع) از آن بهره برداری کنند.

اینکه شخصی بگوید من الهیاتی فکر می کنم و کاری به تاریخ ندارم،‌ در حقیقت دارد مغلطه می کند و خودش می داند که تمام الهیات که از جانب پیامبران الهی است در بستر تاریخی مطرح شده و قطعاً شناخت این قضایا و جریانات تاریخی در اصالت اندیشه توحیدی، نبوت و امامت اثر گذار است، کما اینکه در دعا می خوانیم «اللَّهُمَ‏ عَرِّفْنِی‏ نَفْسَکَ‏ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی‏»

یعنی خدایا خودت را به من معرفی کن که اگر تو را نشناسم پیامبرت را هم نمی شناسم، خدایا پیامبرت را هم به من بشناسان که اگر او را به من نشناسانی، امام و حجتت را هم نمی شناسم، پروردگارا حجتت را به من بشناسان که اگر او را هم به من نشناسانی در دینم گمراه می شوم!

بنابراین هیچ کس نمی تواند بدون امامت و نبوت، ادعای شناخت پروردگار بکند، اگر کسی به عرفان و توحید پروردگار راه یافت قطعاً به نبوت هم راه پیدا می کند و در پی آن حتماً به امامت نیز راه پیدا می کند و اینها با هم رابطه ای طولی دارند و شناختشان از یکدیگر تفکیک ناپذیر است و مابقی ظلالت و گمراهی است.

اجمالاً توجه به مباحث امامت شناسی و شناخت صحیح تاریخ اسلام و تشیع بر همگان لازم است مخصوصاً برای روحانیون، خطبا و ائمه جماعات بسیار ضروری است تا در وقت طرح شبهات بتوانند پاسخ منطقی و علمی را بدهند و جلوی گمراه کردن مردم را بگیرند.

قبل از ایام فاطمیه، جلسه ای با حضور برخی علماء و اهل منبر در منزل جناب حجت الاسلام فرحزاد در قم برگزار شد که در آن جلسه بر تقویت مباحث امامت شناسی و شناخت شخصیت حضرت فاطمه ی زهرا (س) در بین طلاب و حوزویان تأکید شد.

نکته ی آخر اینکه هر دستگاهی باید به وظیفه خودش عمل کند ولی هوشیاری حوزه های علمیه که حافظان حریم ولایت و مکتب اهل بیت (ع) هستند در مواجهه با افکار انحرافی بسیار حائز اهمیت است و نباید گذاشت، منحرفان با افکار غلط خود فضای مجازی و رسانه ای را تصاحب کنند و البته هر گزاره ی غلطی را به میزان گستره ی آن پاسخ دهند، نه بزرگش کنند و نه بی خیال از کنار آن رد شوند، امّا در مجموع، سطح سواد و آگاهی در مسائل کلامی و اعتقادی و دینی باید بالا رود و از فرصت آموزش و پرورش و کتابهای دینی و معارف برای تحکیم مبانی اعتقادی جوانان و دانش آموزان بهره گرفت.

منبع: پُرسون

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید:

1105931

سازمان آگهی های پُرسون