کارگردان شیرازی در گفت‌وگو با پرسون مطرح کرد؛

دوگانه «تهرانی-شهرستانی»، نشانه نبود شناخت به پیچیدگی انسان معاصر

هنوز بسیاری از پایتخت‌نشینان با تحقیر دیگر قومیت‌ها را با لفظ «شهرستانی» خطاب می‌کنند و این از ضعف فرهنگی می‌آید. یکی از رسالت‌های هنر نشان دادن غنا و ارزش خرده‌فرهنگ‌هاست.

به گزارش سایت خبری پرسون از فارس، بیش از بیست سال پیش، «محسن مخملباف» در فیلم «گبه» تصویری شاعرانه از سبک زندگی قشقایی‌ها را معرفی کرد. کارگردان در آن اثر سینمایی تلاش داشت به ورای آداب و رسوم ایل قشقایی اشاره کند. اگر چه به زعم بسیاری از منتقدان سینما، آن فیلم ارزش‌های هنری قابل توجهی داشت اما لزوما تصویری انسان‌شناسانه توأم با غنای هنری را در خود نداشت. هم‌اینک اما فیلمسازی از درون فرهنگ قشقایی برخاسته که تجربه زیستیِ شخصی‌اش، از او کارگردانی صاحب هویت ساخته است. فیلم مستند «اجاق» ساخته «علی بلندنظر» در سومین حضور جهانی خود، منتخب جشنواره رسانه‌های تصویری جوانان ژاپن شد. «سعید دهقانی»، خبرنگار پرسون در شیراز گفت‌وگویی با علی بلندنظر، کارگردان این اثر سینمایی داشته است که مشروح آن را در ادامه خواهید خواند:

سایت خبری پرسون: بسیاری از فیلم‌های داستانی و مستندهایی که در تاریخ سینمای ایران ساخته شده‌اند و موضوعشان قومیت بوده، غالبا به جنبه فرهنگ و آداب و رسوم اقوام ایرانی پرداخته‌اند؛ به همین دلیل به نظر می‌رسد که بیشتر جنبه مردم‌نگاری داشته‌اند و از حیث ارزش‌های هنری کمتر مورد استقبال منتقدان قرار گرفته‌اند. مستند «اجاق» چه چیزی افزون بر جنبه مردم‌نگاری قوم قشقایی داشته که این چنین مورد استقبال قرار گرفته است؟

بلندنظر: واقعیت این است که معمولا بیشتر کارهایی که به صورت مردم‌نگاری یا قوم‌نگاری ساخته شده، کمتر مورد استقبال قرار گرفته است؛ علت و شاید ضعف کار نیز به امر کلی‌گویی باز می‌‌گردد. مثلا اگر کسی خواسته در مورد قشقایی‌ها یا بختیاری‌ها فیلمی بسازد یک کلیت را در مورد این اقوام ترسیم کرده است که همین نگره، باعث پراکندگی موضوع و در نتیجه، منجر به از دست دادن مخاطب می‌شود. تلاش ما در فرایند ساخت مستند «اجاق» بر این بوده که به وحدت موضوع برسیم و به این ترتیب یک موضوع خاص را در یک ایل خاص مورد بررسی قرار داده‌ایم. موضوع مورد بحث نیز «اجاق» یا آتش بوده است. سعی کردیم فراتر از این نرویم. فیلم‌نامه و تحقیقات و پژوهش‌های پیشاتولید نیز به گونه‌ای پیش رفت که متمرکز بر موضوع فیلم باشد.

موضوع مهم دیگر نیز این است که "آتش" در ناخودآگاه جمعی بشر مقدس بوده. بشر اولیه زمانی که موفق به کشف آتش شد و یا به بیان بهتر، آتش را مهار کرد، ‌توانست از گرما و روشنایی آن استفاده کند؛ به این ترتیب آتش مقدس پنداشته شد. کشف آتش موجب انقلابی در زندگی انسان می‌شود و این امر در ناخودآگاه جمعی بشر ماندگار بوده است. فیلمِ ما هم در مورد آتش است. به عبارت دیگر یکی از عناصر تشکیل‌دهنده درونمایه فیلم، چیزی است که در ناخودآگاه جمعی بشر ثبت شده و به این ترتیب همه مردم دنیا می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند.


بیشتر بخوانید؛

«اجاق» منتخب جشنواره رسانه‌های تصویری جوانان ژاپن شد


پرسون: رویکردی که در نوشتن سناریوی این فیلم و در مراحل بعد، تصویربرادری و تدوین پیش گرفته بودید با چه چالش‌هایی مواجه بود؟

بلندنظر: مسؤولیت سناریو و تحقیق، بر عهده «احسان بلندنظر»، محقق و برادر بنده بود. بیشتر زحمت کار بر عهده وی بود. ما از کودکی در آن فرهنگ (قشقایی) بزرگ شده‌ایم و بیشتر چالش‌های مطرح شده در فیلم را از نزدیک دیده‌ایم. در واقع تجربه زیستی خودمان بود که در وهله اول ما را جذب می‌کرد. در مرحله بعد برای غنا بخشیدن به ایده‌هایمان دست به تحقیق زدیم و علاوه بر تجربه‌های شخصی‌مان، از منظری دیگر به موضوع فیلم نگریستیم. پرسش‌هایی را نیز مطرح کردیم. مثلا اینکه در قبایل دیگر این نگاه به اجاق یا آتش به چه صورت است؟

کلیدی‌ترین چالش ما در سناریونویسی این بود که کار می‌بایست مصاحبه‌محور باشد. چاره دیگری نیز نبود؛ چرا که برای نشان دادن یک رسم قومیتی می‌بایست با بزرگان ایل و افراد پابه‌سن گذاشته مصاحبه می‌کردیم تا بتوانیم جنبه مردم‌نگاری کار را حفظ کنیم. کاری که مصاحبه محور باشد در دسته فیلم‌های مستند گزارشی جای می‌گیرد. اما هدف من این نبود که به یک گزارش اکتفا کنم، چرا که نشان دادن ریزانگاره‌های هویتی و به عبارت بهتر، دیدن موضوع از نگاهی دیگر دغدغه اصلی‌ام بود.

به این نتیجه رسیدیم که در عین اینکه این گزارش را ارائه می‌دهیم، بهتر است قسمتی از زندگی عشایر را به صورت موازی نمایش دهیم. به این ترتیب از یک سو به بطن موضوع «اجاق» پرداخته شد و از سوی دیگر کارکردهای آن به نمایش درآمد. در نوشتن سناریوی اولیه به این صورت پیش رفتیم. در تدوین نیز با چالش‌هایی روبه‌رو شدیم.

پرسون: چه چالش‌هایی؟

بلندنظر: نخست اینکه احساس کردم اثر نهایی چیزی کم دارد. ممکن بود مخاطب به دلیل مصاحبه‌های زیاد درون فیلم خسته شود؛ چون فقط چهره می‌بینید و مصاحبه میشنود. با همفکری پژوهشگر فیلم، احسان بلندنظر در مرحله بعدی، از نقاشی برای رسیدن به یک فرم تصویری مناسب استفاده کردیم. تماسی با «سیروس بهادری کشکولی»، فرزند زنده‌یاد بیژن بهادری کشکولی گرفتم و از ایشان کسب اجازه کردم تا از نقاشی‌های پدر وی در کار استفاده کنیم. مرحوم بهادری کشکولی یکی از شاخص‌ترین نقاشان ایل قشقایی بوده است. سپس بر روی همان نقاشی‌ها صداگذاری را انجام دادیم و خوشبختانه به خوبی روی فیلم نشست. بعد از آن بود که متوجه شدیم باز هم تصویر کم داریم. دوست عزیزی به نام «علیقلی مردانی» که در ترکیه اقامت دارد به ما یاری رساند تا این خلأ بصری را بپوشانیم. یک بار در تهران ایشان را دیده بودم و همان زمان پیشنهاد این کار را به او دادم. پلان‌هایی که از او در حین نقاشی کردن ضبط شده بود و در کار جای داده شد برای مخاطبان جهانی، بسیار تاثیرگذار بود. بیشتر این بازخوردهای مثبت نیز نشان می‌داد که روند خلاقانه‌ای طی شده است. مراحل دیگری را نیز بر روی این فیلم انجام دادیم که به بالا رفتن کیفیتش کمک کرد.

پرسون: یکی از دشوارترین کارها در ساخت مستندهای این چنینی، آشنا‌ کردن سوژه به دوربین است. آیا چون خودتان از فرهنگ قشقایی برخاسته‌اید موفق شدید با شخصیت‌های مستند ارتباط برقرار کنید یا نه؟ به عبارت دیگر آیا همین درونمایه‌های فیلم را می‌توانستید در قومیتی که به آن تعلق ندارید، مثل قوم بختیاری پیاده کنید؟

بلندنظر: طبیعتا قشقایی بودن من تاثیر داشت چون با زبان ترکی قشقایی با مصاحبهشوندگان صحبت می‌کردم و با بسیاری از آنها آشنایی داشتم. همچنین پس از آن که دوربین را برای ضبط در محل مورد نظر می‌گذاشتیم، سؤالاتی را از شخصیت‌های فیلم می‌پرسیدم که به موضوع فیلم ارتباط مستقیم نداشت و غالبا در تدوین نهایی استفاده نمی شود؛ اما باعث می‌شد که استرس اولیه شخص در مقابل دوربین از بین برود. پس از چند دقیقه نخست، مصاحبه‌شونده اعتماد به نفس پیدا می‌کرد و احساس می‌کرد که می‌تواند ما را از خود بداند و همه چیز را به ما، و در مقابل دوربین بگوید. پرسش‌های مهم نیز پاسخ داده می‌شد. در زمانی که خودم متوجه می شدم آمادگی پاسخ دهی به سوالات اصلی را داشت، آن سؤالات را مطرح می‌کردم.

موضوعی که برای من بسیار اهمیت دارد این است که تعداد عوامل را بر سر ضبط به حداقل کاهش دهم. در حین تصویربرداری بسیاری از پلان‌ها، تنها یک تصویربردار(محمد ناصری راد) و صدابردار داشتیم. در یکی از روزهای ابتدایی ضبط، یکی از همراهانمان که فارس زبان بود با ما به جلسات مصاحبه می‌آمد. من متوجه می‌شدم که سوژه مورد مصاحبه ما، به گونه‌ای صحبت می‌کرد که همه، از جمله آن دوست غیرقشقایی متوجه شوند. این امر موجب دور شدگی او از جان سخنش می‌شد و به همین خاطر روی کیفیت نهایی کار تاثیر منفی می‌گذاشت. به این ترتیب من به این نتیجه رسیدم که فقط من و تصویربردار و صدابردار در مراحل ضبط این مصاحبه‌ها حضور داشته باشیم.

اما آنچه در پرسشتان مطرح بود که اگر سوژه من در جایی دیگر مثلا ایل بختیاری بود، آیا قادر بودم با همین کیفیت دست به آفرینش اثر بزنم موضوع دیگری است. واقعیت این است که بنده به دلیل تسلطی که به گویش آنها دارم به احتمال زیاد محصول نهایی با همین کیفیت تولید می‌شد. شاید نتوانم ادعا کنم که صد در صد، اما تا 90 درصد میتوانستم سوژه‌ها را با دوربین آشنا کنم.

مهمترین کار این است که افرادِ مقابل دوربین، به من در مقام یک کارگردان مستند اعتماد کنند. مستندساز باید کاری کند که سوژه فراموش کند در مقابل دوربین است. این کار مهارت و تجربه زیستی می خواهد. زبان بدن و بیان هیجانهای شنیداری بسیار در کار اهمیت دارند و مستندساز باید این مهارت‌ها را بشناسد؛ چرا که سوژه باید به این نتیجه برسد که حرف‌هایش برای کارگردان مهم است. به این ترتیب اعتماد به‌نفس آن‌ها بالا می‌رود. با همه این‌ها من ترجیح می‌دهم که در دل ایل قشقایی فیلم بسازم چرا که این فرهنگ را می شناسم.

پرسون: یکی از مشکلات فرهنگی کشور، به انزوا رفتن اقلیت‌های قومی و در نتیجه هویت‌زدایی از اقلیت‌های زبانی است. به عنوان نمونه بسیاری از مهاجران قشقایی که به شیراز آمده‌اند، در سال‌های اخیر میل به پوشاندن خرده‌فرهنگ‌های خود دارند. با این گفته موافقید؟

بلندنظر: بحثی که در اینجا مطرح است به نظرم فراتر از کشور ما است.

شما یونان را در نظر بگیرید؛ با آن فرهنگ و پیشینه و آن تمدن عظیم. شخصی یونانی هم بیشتر به این گرایش دارد که در آمریکا زندگی کند تا در یونان. همیشه این چنین نیست، اما در اغلب اوقات خرده‌فرهنگ‌ها توسط تسلط یک پروپاگاندای فرهنگی قدرتمند به انزوا رانده می‌شوند. علتش به باور من این است که وقتی افرادی که آگاهی کمتری نسبت به ارزش‌های فرهنگی دارند، به مکانی بزرگتر می‌روند و تعاملات اجتماعی را به گونه‌ای دیگر تجربه می‌کنند، باعث می‌شود احساس کنند با دور شدن از هویت خودشان و مخفی کردن سبک زندگی خود، به جریان غالب فرهنگی نزدیک‌تر می‌شوند.

این امر نه تنها یک فضیلت نیست بلکه بر عدم شناخت و معرفت او نسبت به پیچیدگی‌ها و تکثرهای انسانی دلالت دارد. مثالی در این رابطه میزنم.

دوگانه‌ای در زبان محاوره رواج یافته به نام تهرانی- شهرستانی. در طول مدتی که در تهران زندکی میکردم، شاهد این بودم که افرادی که از لهجه و یا سایر شؤونات رفتاریشان برمی‌آمد که اهل یکی از نقاط کشور غیر از پایتخت باشند، وقتی رفتار ناشایستی انجام می‌دادند به او لفظ "شهرستانی" بودن نسبت می‌دادند. در حقیقت این اصطلاح را دارای بار معنایی منفی تلقی می‌کردند.

با این حال هستند افرادی که مثل همین قشقایی‌ها که در قلب اروپا و یا آمریکا زندگی میکنند اما فرهنگشان را حفظ کرده اند و به هویت خودشان افتخار می کنند اما متاسفانه تعدادشان به مراتب کمتر است.

نشان دادن این پدیده ها مستلزم کار فرهنگی است. مثلا همین فیلم اجاق را وقتی یک غیرایرانی میبینید پی به غنای هویت قشقایی می‌برد و به این ترتیب ترغیب می‌شود بیشتر فرهنگ قشقایی را بشناسد.

فرهیختگان و نخبگان ما باید همت بیشتری برای تولید محصولات فرهنگی در سطح جهانی از خود داشته باشند.

سعید دهقانی- استان فارس

224301