ترکیب‌های عامیانه چطور ساخته می شود؟

«کتاب‌متاب»،«دکترمکتر»، «بچه‌مچه»، «لات و لوت»، «رخت و پخت» و... عبارت‌هایی مانند آن را بسیار شنیده و شاید به کار برده‌ایم اما این عبارت‌ها چطور ساخته می‌شوند؟
تصویر ترکیب‌های عامیانه چطور ساخته می شود؟

به گزارش سایت خبری پرسون، ترکیب‌هایی مانند «چراغ مراغ»، «کتاب‌متاب»،«دکترمکتر»، «رنگین‌منگین»، «بچه‌مچه»، «شکارمکار»، «رخت و پخت»، «کژمژ»، «آخ و واخ»، «لات و لوت»، «مست و ملنگ»، «دری‌وری»، «شندرپندر»، «پرت و پلان، «شلوغ‌پلوغ»، «شارت وشورت»، «شل و پل»، «پول مول» و... را مرکب‌های اِتباعی می‌گوید.

این ترکیب‌ها در واقع بر اثر تکرار قسمتی از واژه پایه ساخته می‌شوند، این بخش مکرر هم معنی خاصی ندارد و هیچ‌گاه به‌ تنهایی ‌به‌کار نمی‌رود. این واژگان در زبان گفتاری مردم متداول است و در دوران اخیر در برخی متون نظم و نثر، به‌ ویژه داستان‌هایی که به زبان عامیانه نوشته شده، مانند جمال‌زاده یا نوشته‌های طنز دهخدا به کار رفته است.

جعفر شعار، پژوهشگر ادبی، مصحح و مترجم که ۱۳ سال از درگذشت او، اول مرداد ۱۳۸۰ می‌گذرد، در مقاله‌ای که با عنوان «بحثی درباره اتباع» در مجله یغما منتشر کرده، نوشته است: «نخست باید دانست که اتباع را در فارسی غالبا به‌ تابع یا تابع مهمل تعبیر می‌کنند. صاحب فرهنگ نظام‌ آرد: تابع مهمل لفظ مهملی است که بعد از یک لفظ موضوع می‌آید و اغلب حروف آن با حروف متبوعش یکی است مثل «چراغ‌ مراغ»، «کتاب متاب».

در زبان فارسی هر کلمه‌ای که در اولش میم نیست در مهمل آن حرف اول کلمه را انداخته جای آن میم‌ می‌گذارند مانند اسب‌مسب، خواب‌ماب و اگر در اول کلمه میم است به‌جای حرف اول مهمل پ می‌گذارند، مثل مردپرد، مرغ‌پرغ. تابع مهمل در تداول مردم آذربایجان نیز تقریبا نزدیک به همین ترتیب شایع است مانند آغاج‌ماغاج(درخت) و پالتارمالتار(لباس)

در لغتنامه دهخدا آمده: اما قول فرهنگ نظام که می‌گوید: هرکلمه‌ای که در اوش میم نیست مهملش با میم می‌آید کلیت ندارند مانند «رخت پخت».

همچنین در لغتنامه اتباع چنین تعریف شده است: هر گاه دو لفظ در پی یکدیگر بر یک روی آید ولفظ ثانی برای تأکید لفظ اول به‌ کار رفته باشد لفظ دوم را تابع لفظ اول گویند و چنین عمل را اتباع نامند؛ حال اگر لفظ دوم بی‌معنی و مهمل باشد آن را تابع مهمل گویند.

نجم‌الغنی خان در نهج‌الادب در بیان تابع عرفی و یا تابع مهمل مطالبی آورده است که بدین ترتیب می‌توان خلاصه کرد: «تابع عرفی تابعی است که برای تقویت متبوع خود با وی مقارن باشد، و فرق آن با ترادف این‌ است که دو مترادف در دلالت بر معنی به‌ یکدیگر نیازی ندارند و مغایر یکدیگرند ولی در تابع عرفی و متبوع آن که الفاظ مزدوجه‌اند مانند «هرج‌و مرج» چنین نیست. در مثال مذکور مرج مستقلا مفیدفایده نیست و به‌چیزی دلالت نمی‌کند به‌ خلاف هرج، ازاین‌رو تابع اصلا موضوع نیست بلکه مهمل است، و اگر بر معنی‌ای دلالت می‌کند به‌سبب اقتران آن با متبوع است زیرا برای تقویت متبوع آورده شده و با آن در استعمال مقارن گردیده است. پس هرگاه بی‌متبوع استعمال کنند اصلا مفید چیزی نخواهد بود از قبیل «شیب و تیب»، «سست و مست»، «شل و مل»، «شغل و مغل»، «ترت و مرت»، «هرج و مرج»، «تار و مار»، «تال و مال» و «داس و دلوس».

اما آمدن واو عطف میان متبوع و تابع، صاحب‌ نهج‌الائب آن را روا می‌شمارد جز در تابع مهمل.

همچنین صاحب‌ نهج‌الادب گوید: در اتباع شرط است که کلمه اول معنی داشته باشد لیکن کلمه دوم گاه معنی دارد و گاه ندارد و در صورت اخیر الفاظ مزدوجه‌اند مشابع اتباع (از قبیل آتش ‌ماتش، رخت‌ پخت، فلان و بهمان) و نیز گوید: در اتباع (ظاهرا مراد تابع مهمل است) معنی لفظ اول راست و ثانی متابع محض است مانند فلان و بهمان، مگر اینکه گفته شود هر دو معنی همین لفظ اول راست.

شرط دیگر تابع به‌ عقیده صاحب نهج‌الادب این است که از متبوع مؤخر باشد و بدان متصل گردد.

شعار در بخش دیگری از مقاله خود درباره قواعد و احکام اتباع آورده است: بر یک روی بودن تابع و متبوع عمومیت ندارد گاه نیز آن دو بر یک روی نیستند مانند کج و کوله، خنگ و لوک، آل و آشوب، آل و ادویه، آل و اوضاع، آل و عطارو... همچنین است هم‌وزن بودن تابع و متبوع که غالبا هم‌وزنند مانند سیب‌و میب، آغ‌و داغ، کژمژ و گاه نیز بر یک وزن نیستند مانند کج‌وکوله، داس و دلوس و آل‌آشخال.

او در ادامه مقاله که در چند بخش در مجله یادشده منتشر شده است، به برخی از اتباع پرداخته است.

آل آشخال: به معنی خاش و خماش و خرت و پرت.

دق و لق: به فتحه دال و لام به‌معنی دک و لک یعنی خشک و خالی و صحرای بی‌علف و سر بی‌موی را نیز گویند.

رخت‌ و پخت: رخت به معنی اسباب و کالا و متاع خانه و لباس و «پخت» تابع مهمل است.

شنگل و منگل: به معنی دزد و راه‌زن.

غار و غور: به معنی هرج و مرج و آشوب و فتنه.»

منبع: ایسنا

717522