به گزارش سایت خبری پرسون، بعد از ناکامماندن رؤسای جمهور سربرآورده از این دوقطبیها در اجرای مطالبات مردم، این نوع قطبیسازیها توان خود را از دست داده است. مهمتر از همه اینکه مردم به این آگاهی رسیدهاند که رؤسای جمهور ناگزیرند در ساختاری دست به اقدام و عمل بزنند که این ساختار محدودیتهای قانونی جدی پیشروی آنان گذاشته است.
شاید بتوان گفت انتخابات، خاصه انتخابات ریاستجمهوری که یکی از مهمترین انتخابات کشور است، مواجهههای احساسی بین طیفهای مردم را از دست داده است. به معنای دیگر انتخابات منجر به غلیان احساسات سیاسی مردم نمیشود و جای آن را نوعی محاسبهگری عقلانی اقتصادی گرفته است.
مردم به این آگاهی رسیدهاند که برای تغییرات اجتماعی و سیاسی باید روی توان خود حساب کنند؛ چراکه هر رئیسجمهور منتخبی ناگزیر است کم یا زیاد در مسائل سیاسی و اجتماعی به آنچه در قانون، شرع، عرف و رویه آمده، عمل کند. اگر زمانی جنگهراسی و ایجاد رابطه با آمریکا و اروپا میتوانست کاتالیزور انتخابات باشد، دیگر چنین محرکی در کار نیست.
تجربه زیسته سیاسی مردم آنان را به این نتیجه رسانده که تحقق مطالبات آنها سقف معینی دارد و تحقق این مطالبات در گرو تغییر اتی است، وگرنه اتفاق تازهای در سیاستهای انتخاباتی و حوزه عملکرد رؤسای جمهور رخ نداده است.
اینک این پرسش در برابر همه است که پاسخ چندان روشنی ندارد: چه کسانی در انتخابات شرکت خواهند کرد؟ مردمی که حامی جریانهای سیاسی هستند، همچون حامیان اصلاحطلبان، اصولگرایان و بهتبع آن پایداریها. مردمی که حامیان سیستم هستند فارغ از گرایشهای حزبی. یعنی آنان حامیان نظاماند و الزاما به اصولگرایان و طیفهای وابسته به این جریان رأی نمیدهند، بلکه رأیشان از روی تکلیف است.
اما مردمی نیز وجود دارند که به شیوهای حسابگرانه وارد انتخابات خواهند شد. برای آنان فرق است بین جهانگیری، جلیلی، لاریجانی و قالیباف. اینها مردمی هستند که رؤسای جمهور در زندگی اقتصادی آنان نقش تعیینکنندهای دارند و بینش و عملکرد اقتصادی و سیاسی آنان تأثیر مستقیمی بر کسبوکار و معیشت مردم دارد.
برای این محاسبهگران خیلی تفاوت دارد که رئیسجمهور منتخب چه کسی را برای سمت وزیری وزارت ارشاد برمیگزیند یا چه کسی پست وزارت نفت را اشغال خواهد کرد. این اثرگذاری مستقیم در کسبوکار برخی مؤسسات و شرکتها و صنایع این طیف را ناگزیر میکند بین نامزدهای انتخاباتی یکی را بر دیگری ترجیح بدهند: عقل معاشاندیش، عقل ابزاری که در انتخابات 1400 از کار افتاده بود.
واقعیت مشکلات و مسائل اقتصادی و اثر تصمیمات مخرب اقتصادی و سیاسی در مؤسسات، شرکتها و بنگاهها این طیف را برمیانگیزد تا در انتخابات شرکت کنند. هدف این نیست که این فهرست ادامه پیدا کرده و عیان کند چه کسانی در انتخابات شرکت میکنند یا نمیکنند، قصد تأکید بر این باور است که دوقطبیسازیهایی که میتوانست دو توده کلان از مردم شکل بدهد، به جریانهای خردتر تقلیل یافته است و مردم هر یک به دلیلی در انتخابات شرکت میکنند یا نمیکنند. اینجا مهم، افول دوقطبیسازی است که جایش را به دوگانهانگاری گنوسی در سیاست داده است. این دوگانهانگاری ارتباط وثیقی با سیاست به ماهو سیاست دارد و انتخابات عرضی از آن است.
دوگانهانگاری گنوسی یعنی موجودیت منفرد دو انگاره که هر یک مستقل از یکدیگرند. سیاست در سالهای اخیر خاصه بعد از وقایع 1401 ماهیتی گنوسی یافته است. مردم دیگر امیدی به سیاست و چهرههای سیاسی ندارند. چهرههای سیاسی فاقد توانیاند که قادر باشند آنان را از شرور جهان برهانند.
اگر زمانی یاکوب تاوبس گفته بود «در خاک جهان، چنانچه هست بذر معنویت نتوان کاشت»، اینک باید سیاست را جای خاک جهان گذاشت. اگر گنوسیسم نفی جهان است، سیاست گنوسی نفی سیاست و نفی وضعیت موجود است. اگر آموزه گنوسیسم مخالف محافظهکاری است، سیاست گنوسی نیز بر هر راهکار اصلاحطلبانه بدبین است. سیاست گنوسی، سیاستی رادیکال است که به تغییراتی جدی نظر دارد. سیاست گنوسی، تعارض بین سیاست و ناسیاست است. و اینکه تا چه میزان چهرههای سیاسی در انتخابات ریاستجمهوری قادرند در وضع موجود تغییر بدهند، در رویکرد مردم برای شرکت در سیاست نقش تعیینکنندهای دارد. دوقطبیسازی جایش را به دوگانهانگاری سیاست و ناسیاست داده است و این وضعیت سیاست و سیاستورزی را جدی و عمیقتر کرده است.
منبع: روزنامه شرق