به گزارش سایت خبری پرسون، قدیمیهای محله روایتهای جالبی را درباره کوچه شوشتریها و مسجد شوشتری که ابتدای همین کوچه ساخته شد نقل میکنند. حدود ۸۰ سال قبل یک روحانی به نام شیخ دزفولی به اتفاق خانوادهاش به تهران مهاجرت میکند و در محله دروازه غار ساکن میشود. بعد از مهاجرت شیخ دزفولی به تهران و سکونتش در محله دروازه غار، بسیاری از اهالی دزفول که احترام خاصی برای او قائل بودند در همین محله ساکن شدند و برای خودشان خانههای کاهگلی ساختند. وقتی تعداد خانههای کاهگلی زیاد شد، کوچهای شکل گرفت که بینام بود و مدتی بعد به نام کوچه شوشتریها معروف شد.
بیشتر ساکنان کوچه شوشتریها افراد متدینی بودند که به ثواب نماز جماعت اعتقاد داشتند و معمولاً پشت سر شیخ دزفولی نماز جماعت را اقامه میکردند. درباره کرامات شیخ دزفولی هم روایتهای مختلفی نقل میشود. علیرضا زمانی، تهرانپژوه، میگوید: «شیخ مهدی علیالله دزفولی یا همان شیخ دزفولی، نوه شیخ شوشتری بوده که با لقب آقانور بین مردم شناخته میشد. میگویند مردم برای حل مشکلاتشان نزد جد شیخ دزفولی میرفتند و او هم در جواب مردم میگفت: «علیالله» که احتمالا خلاصه «توکلت علی الله» بوده؛ همین عبارتی که بعدها به پسوند فامیلی آنها تبدیل میشود.»
دزفولیهای ساکن کوچه شوشتری، مدتها نماز را زیر چادر بزرگی که ابتدای کوچه بود اقامه میکردند. بعد از چند سال، شیخ دزفولی تصمیم میگیرد به تنهایی ساخت مسجد کوچک و جمع و جوری را که پاسخگوی نیاز نمازگزاران کوچه شوشتری باشد شروع کند. آنطور که قدیمیهای محله هرندی روایت میکنند، شیخ با ۲ ریالی که بابت روضهخوانی در خانههای مردم میگرفت مصالح ساختمانی میخرید و به اتفاق فردی به استاد ابوالقاسم معمار آجر روی آجر گذاشتند تا دیوارهای مسجد بالا برود. یک روایت دیگر این است که آقانور برای ساخت مسجد از کسی کمک نگرفت و مزد بنا را از جیبش پرداخت میکرد. او حتی برای خرید نسخههای قدیمی قرآن مجید به کتابفروشی اسلامیه در خیابان بوذرجمهری میرود که این کتابها روی طاقچههای مسجد به یادگار ماندهاند.
ساخت مسجد ابتدای کوچه شوشتری حدود ۸۰ سال به پایان رسید که با گذشت زمان به مسجد کوچیکه معروف شد و بعدها به مسجد آقانور تغییر نام داد. این مسجد ۸۰ساله یک اتاق ۱۵متری دارد که اهالی محله تا چند سال قبل در آن نمازجماعت را اقامه میکردند. آقانور هم تا آخرین روزهای عمرش نماز جماعت را در این مسجد اقامه میکرد و نزد اهالی محله احترام خاصی داشت. زمانی میگوید: «آقانور تا آخر عمر در خانه کوچکی که در کوچه شوشتری داشت زندگی کرد. اواخر عمرش به سختی راه میرفت و اهالی محله او را با یک گاری کوچک به مسجد میآوردند و بعد از اقامه نماز به خانه میبردند.»
منبع: همشهری آنلاین