فهم واقعی از این مسئله در کشور وجود ندارد

من به وضوح نشانه‌هایی از یک هماهنگی اطلاعاتی، رسانه‌ای، سیاسی و حتی اقتصادی را در ترکیب شکل گرفته علیه ایران می بینم اما متاسفانه یک فهم واقعی از مساله در داخل، دادن علائم و سیاست‌گذاری متناسب با این وضعیت را مشاهده نمی‌کنم. شاید هم هست و من اطلاع ندارم!
تصویر فهم واقعی از این مسئله در کشور وجود ندارد

به گزارش سایت خبری پرسون، علی ربیعی در یادداشتی نوشت : در شرایط کنونی، ایجاد زمینه برای نقش‌آفرینی همه آنهایی که با دل داشتن در گرو ایران و ارجح دانستن مصلحت جامعه بر هرچیزی، حاضر به فداکاری هستند؛ آغاز یک حرکت و مسیر درست است‌.

بی‌تردید، این روزها در یکی از تاریخ‌سازترین مقاطع زمانی سرزمین ایران به سر می بریم.جامعه با متغیرهای فراوانی که در آن تغییر و تحولات و کنش‌ها و واکنش‌ها صورت می‌گیرد، همانند یک منحنی به یک نقطه عطف تعیین کننده می‌رسد، اما به خاطر داشته باشیم، منحنی‌ها در نقطه عطف همیشه جهت پرشی رو به بالا ندارند. این اندیشه، تعقل و تفکر همه بازیگران صحنه است که می‌تواند نقطه عطف پدید آمده را در مسیر مطلوب قرار داده و به نوعی از میان کاستی‌ها راه‌هایی نوین، پاسخگو و مورد توافق جمعی بسازد.

تاریخ معاصر گواهی می‌دهد هیچ دستاورد چشمگیری در پی خشونت‌های فراوان در هیچ‌ جامعه‌ای به دست نیامده و در تلاطم‌های سهمگین، نه تنها افقی جدید نمی‌گشاید بلکه حتی آرامشی برای حرکت رو به جلو خلق نمی‌‌کند.

در فراز و نشیب‌ها باید راهی به سوی آینده ایران باز شود. اجرای صحیح دو حرکت از دوسو، با اخذ تصمیمات بخردانه، می‌تواند جامعه را در مسیر درست قرار دهد. بی‌شک حرکت موثر و سرنوشت‌ساز از سوی ساخت قدرت نقش بی‌بدیلی خواهد داشت. درک واقعیت و علل اتفاقات و عدم احاله به مسائل کم‌اثر یا غیرواقعی از تحلیل و تصمیم درست، شرط آغاز این حرکت است.

برای این مهم می‌توان با سازوکارهایی از میان نخبگان علوم انسانی و اجتماعی و صاحبنظران که غمگنانه ناظر اوضاع بوده و دل در گرو ایران دارند به تبیین مسئله پرداخت که در نهایت، منجر به دادن علائمی مثبت برای ایجاد مفاهمه در جامعه شود. متاسفانه برخی افراد، اصلاح و متعادل‌سازی را به معنای عقب‌نشینی قلمداد کرده و مدعی هستند که عقب‌نشینی یعنی تا به ناکجا عقب رفتن که البته به نظرم نظریه‌ای غلط بوده و دامی بیش نیست که منجر به پیچیده‌تر شدن اوضاع و عدم حل قضایا می‌شود.

در همین راستا باید به مرور سیاست‌هایی پرداخت که چنین فضای ناامیدانه‌ای را رقم زده و تجدیدنظر در آنها اجتناب ناپذیر است‌.

هرچند، امروز دیگر به تحقیقات علمی، دانشگاهی، نظرسنجی و تحلیل اجتماعی برای دریافت این موضوع نیازی نیست و واقعیت عریان شده تغییرات نسلی و ارزش‌ها در کف خیابان‌ها به خوبی قابل مشاهده است.

متناسب کردن سیاست‌های اجتماعی ـ فرهنگی با تغییرات ارزشی نه تنها عقب‌نشینی نیست بلکه حرکتی رو به جلو به شمار می‌رود.

جامعه برای زایش‌های نوآورانه و خلاقیت، نیاز به همه ایرانیان فهیم دارد. باید در به‌کارگیری همه دیدگاه‌ها و گرایش‌ها تجدیدنظر کرد.

اما در سمت دیگر، ما با جامعه‌ای ناآرام بدون واسطه ـ که خود این وضعیت معلول سیاست‌های نادرست میانجی‌زدا در گذشته است ـ روبرو هستیم.

مسأله اینجاست که جامعه معترض سیال را چگونه می‌توان در یک منطق تعاملی و گفتگویی، در مسیری درست قرار داد؟

به نظر می‌رسد حضور جریان‌ها و افراد اثرگذار اجتماعی و مستقل که در درون و برای این سرزمین، گفته، نوشته و هزینه داده‌اند، می‌توانند چنین نقشی را ایفا کنند.

لازمه این فرایند، شنیده شدن، به‌ هم ‌پیوستن و جهت دادن این صداهای مصلحانه است که تحقق این مهم، هوشمندی و پذیرش توسط ساخت قدرت را می‌طلبد.

به یاد دارم در اوج بحران‌های ابتدای انقلاب، مسئولان وقت و رهبران انقلاب برای کاهش تنش‌ها و مدیریت بحران با اعزام افراد و گروه‌هایی به مدیریت موضوع تنش‌ها پرداختند، مانند اعزام هیأت‌های بلندپایه به مهاباد در سی بهمن ۱۳۵۷، یعنی هشت روز پس از پیروزی انقلاب، سنندج در اول فروردین ۱۳۵۸، اعزام هیأت حل مسئله به کردستان در شهریورماه ۱۳۵۸، به زاهدان در آذرماه 1358 و تبریز پس از حوادث خلق مسلمان در پاییز ۱۳۵۸، که مجموعه این سفرها با هدف کاهش تنش و مدیریت بحران صورت گرفت. در میان اعضای این هیأت‌ها علاوه بر رهبران انقلاب، آدمهای میانجی زیادی در سطح ملی و منطقه‌ای به چشم می‌خورند.

در رصدفضای برساخته کشورمان، من اثرگذاری عامل سوم را در شکاف‌های گفتمانی شکل گرفته به خوبی مشاهده می‌کنم و نگرانی اصلی، نه از خواسته‌ها در اعتراضات بلکه در فرموله‌کردن‌هایی است که هر روز به شکاف‌ها و خشونت‌های بیشتر منجر می‌شود.

پیش از این نیز نوشته‌ام: عامل سومی هست که بر روی صدای مردم صداگذاری کرده و شعار خوب زندگی‌خواهی را با خشونت‌های زندگی‌زدا جابجا می‌کند.

سرزمین‌مان در خاورمیانه، منطقه‌ای پر از منفعت برای قدرت‌های جهانی است. من با همه تجربه و وجودم حس می‌کنم عامل سوم که به نظر من ترکیبی از برخی دولت‌های عرب منطقه، ایران‌ستیزان و همچنین طالبان به دست گرفتن قدرت با هر روشی (حتی مسلحانه) است شکل گرفته‌ که نمی‌خواهند اجازه دهند مسائل ایران درون ایران به سامان رسیده و افق گشایی صورت گیرد.

خونین کردن خیابان‌ها و هدف گرفتن هرگونه امکان شکل‌گیری وسط‌ها و میانجی‌ها در همین راستاست.

برای من قابل فهم است که خشم با خصوصیات یک نسل‌ ترکیب شده و با خصلتی نفی‌گرایانه، کمتر می‌خواهند بشنوند اما مطمئنم القا و صداگذاری آنچنان ماهرانه از گروه هماهنگ شده از خارج کشور و حتی تحت «قلدری رسانه‌ای» با ابزارهای متعدد و بهره‌وری از روبات‌ها انجام می‌شود که تبدیل به یک ایده داخلی شده و مکررا برای دستیابی به اهداف تعیین‌شده‌شان، تکرار می‌شود.

توهین‌های زشت و رکیک به تیم ملی فوتبال، از میدان به در کردن میانه‌ها با هر شیوه‌ای (از ترور شخصیت گرفته تا تهدید به ترور فیزیکی) ـ نگاه کنید به فضاسازی علیه خاتمی، زیدآبادی، ظریف و دیگران که چگونه ساماندهی شدند ـ و حتی نوعی دفاع از جنگ بیگانگان علیه ایران و تحریم علیه زندگی مردم ایران اقدامی سازمان یافته از ائتلاف علیه ایران است.

در این میان، چه باید کرد؟

فداکارانه پاپس نکشیدن، ایستادن و جامعه را دعوت به پرهیز از خشونت به هرقیمتی، وظیفه‌ای است که الزامی بوده و شاید تکرارپذیر نباشد.

من به وضوح نشانه‌هایی از یک هماهنگی اطلاعاتی، رسانه‌ای، سیاسی و حتی اقتصادی را در ترکیب شکل گرفته علیه ایران می بینم اما متاسفانه یک فهم واقعی از مساله در داخل، دادن علائم و سیاست‌گذاری متناسب با این وضعیت را مشاهده نمی‌کنم. شاید هم هست و من اطلاع ندارم!

منبع: اطلاعات

544039

سازمان آگهی های پرسون