به گزارش سایت خبری پرسون،کارِن اِی. چِرولو کتابی نوشته است با عنوان «آرزوهای یک عمر: چگونه کسی که هستیم تجسم آیندهی ما را شکل میدهد». او در این کتاب دربارۀ تفاوت رویاپردازی بین آدمهای مختلف و تاثیر جایگاه اجتماعی آنها بر آرزوهایشان نوشته است. در اینجا توضیحات خود نویسنده را دربارۀ مضمون و محتوای قابل تامل این کتاب میخوانید.
من در ماشین بودم، در حال انجام وظایف لحظهی آخریِ تعطیلات کریسمس که از یک گفتگوی رادیویی شنیدم که مجری این پرسش را مطرح کرد: «اگه با اطمینان میدونستی شکست نمیخوری، چه کاری رو انجام میدادی؟» مجری شنوندگان را به تماس گرفتن با برنامه تشویق کرد تا پاسخهایشان را به اشتراک بگذارند و چیزی نگذشت که تماسهای تلفنی آغاز شد. هر کسی ایدهای برای به اشتراک گذاشتن داشت: رویای شهرت و ثروت، عشق و شادی یا آیندهای هیجانانگیز آکنده از ماجراجویی. مردم از آرزوهایشان میگفتند و من محو شنیدن حرفهایشان شده بودم.
طولی نکشید که من هم از خودم پرسیدم: «اگه با اطمینان میدونستم پیروز میشم چه کاری رو انجام میدادم؟» ذهنم کمی درگیر شد: یک رمان پرفروش مینوشتم یا یک نمایش موزیکالِ پربیننده برای برادوِی، شاید خودم هم در آن نقشی ایفا میکردم! یک عکاسِ برندهی جایزه میشدم یا یک روزنامهنگارِ افشاگر، از آن روزنامهنگارانی که برندهی جایزهی پولیتزر میشوند. شاید کسب و کار خودم را راه میانداختم مثلاً یک رستوران شیک، یک گلفروشی یا شاید پرورش سگ. اتاق فکر راه میانداختم و دربارهی مسائلی که بر سیاستِ عدالت اجتماعی اثر میگذارد تحقیق میکردم. شگفتزده شده بودم. میشد به همهی احتمالات فکر کرد. فهرست تمام تصورات من از چیزهایی که زمانی آرزویشان را داشتم همینطور ادامه داشت، اگرچه به هیچ یک از آنها نرسیده بودم.
چشم باز کردم و دیدم هر روز در حال پرسیدن این سوال از دیگران هستم که اگر با اطمینان میدانستند شکست نمیخورند چه کار میکردند؟ دوست من که نویسندهی مشترک این کتاب است اینگونه پاسخ داد: «من اُپرای بعدی میشدم ... یا شاید وکیل، از آن وکلایی که بخاطر مبارزاتشان علیه بیعدالتی اجتماعی در دنیا معروفند و شک ندارم در کِیپمِی زندگی میکردم، درست نزدیک اقیانوس!» چند روز بعد، سر میز شام کریسمس همین سوال را از دوستان و بستگان پرسیدم. مادرم هنوز رویاهای جوانیاش را داشت و میگفت: «خوانندهی لانژ میشدم. همیشه دوست داشتم خواننده بشم. عاشق اینم که هر شب این کار رو انجام بدم.» حتی برادرزادهام که آن زمان ده سال داشت گفت: «من ستارهی فوتبال میشدم یا یک طراح مشهور بازیهای کامپیوتری» هر دوی این آرزوها برای او جاذبهی یکسانی داشت. خیلی زود پاسخهای جورواجور دیگری از خانواده و دوستان شنیدم: «من پانسیون منحصربفرد خودمو راه مینداختم»، «من نقاشی میکردم»، «من سخنگوی انگیزشی میشدم»، «من پرتابکنندهی لیگ اصلی میشدم»، «من کنار ساحل زندگی میکردم»، «من دنیاگردی میکردم»، «من رئیسجمهور ایالات متحده میشدم».
بیشتر رویاهایی که دیگران با ما به اشتراک گذاشتند شگفتانگیز بود، اما یک چیز مسلم بود. هر کسی که سر میز شام بود رویایی داشت و بدون درنگ و به راحتی آن را با دیگران به اشتراک گذاشت. تعجبآورتر این بود که هیچکس ناراحت یا غمگین نبود و زندگیاش را با حسرت نمیگذراند. در واقع، بسیاری از افراد به رویا داشتن و رضایتمند بودن از زندگیشان اعتراف کردند. هر کسی خواه پیر یا جوان، غمگین یا شاد، ثروتمند یا معمولی مایل بود به آیندهی بهتری امیدوار باشد. رویا داشتن برای همهی ما یک کار ساده و طبیعی به نظر میرسد.
این تجربه ما را بیشتر و بیشتر به فکر کردن دربارهی رویاها واداشت. رویا داشتن یعنی چه؟ تصورِ احتمالات آینده یعنی چه؟ آیا هر کسی فارغ از واقعیتِ وجودش رویاپردازی میکند؟ رویاهای ما چگونه به نظر میرسند؟ آیا به روشهای منحصربفرد شخصی هویدا میشوند یا الگو دارند و یک نوع آموزهی فرهنگی را دنبال میکنند؟ ما نیز در شگفت بودیم که چگونه رویاهای انسانها از سنی به سن دیگر، از گروهی به گروه دیگر و از شرایطی به شرایط دیگر فرق میکند. در نهایت، آیا امکان دارد انسانها قادر به رویاپردازی نباشند یا دست از رویاپردازی بردارند؟ اگر چنین است، دلیل آن چیست؟
ما برای پیگیریِ تحلیلِ رویاها به منابع متنوعی از دادهها رجوع کردیم. در اصل از مصاحبهها و گروههای هدف استفاده کردیم تا دربارهی این موضوع با افرادی با زمینههای اجتماعی مختلف صحبت کنیم، افرادی با گذشته، حال و آیندهی متفاوت. از دید اقتصادی، با کسانی صحبت کردیم که وضعیت مالی متوسطِ رو به ترقی داشتند و کسانی که مرفه و ثروتمند بودند. ما به سراغ گروههای نژادی و جنسی رفتیم (آسیایی، سیاهپوستان، لاتین، چندنژادی و سفیدپوست مرد و زن)، با افرادی که در مراحل بسیار مختلفی از زندگی بودند گفتگو کردیم: کسانی که در نقطهی آغاز بودند (نسل سوم و چهارم)، کسانی که در آستانهی بزرگسالی بودند، کسانی که به نقطهی پایان نزدیک بودند (بازنشستگان و دیگر شهروندان سالخورده)، کسانی که تازه ازدواج کرده یا پدر و مادر شده بودند، کسانی که تازه مهاجرت کرده یا با مشکلات جدی از قبیل فقر، بیخانمانی، بیماری یا بیکاری مواجه بودند.
افزون بر صحبت کردن با افراد، نگاهی به نحوهی بازنماییِ آرزوها در فرهنگ عامه آمریکا انداختیم تا سرچشمهی آموزههای مثبت و منفی، داستانها و تصاویر دربارهی رویاپردازی را شناسایی کنیم. شاید فکر کنید اصلاً چرا باید دربارهی آرزو تحقیق کنیم؟ چون آرزوها جوهرهی وجود فرد، هویت او، خودانگاره و ارزشهایش را آشکار میکنند. همانطور که تورو نوشته است: «آرزوها معیار شخصیت ما هستند». ما با آرزو داشتن بخشی از وجودمان را آشکار میکنیم که شاید مایل یا قادر نباشیم آن را به شکل دیگری بیان کنیم.
بدون تردید برخی افراد برای تبدیل رویاهایشان به واقعیت تلاش میکنند، اما صرفنظر از موفقیت یا شکست در دستیابی به این هدف، محتوای آرزوهای افراد اطلاعات مهمی را دربارهی نحوهی نگاه آنها به جایگاه کنونی و دلخواه آیندهشان در اختیار ما قرار میدهد. علاوه بر این، آرزوهای افراد نشاندهندهی آموزههای فرهنگیست که موقعیتهای اجتماعی مختلفی را که افراد در آنها قرار دارند (طبقه، نژاد، جنسیت، سن و شرایط زندگی) اشباع میکند. از دیدگاه جامعهشناختی، دریافتیم که فرهنگ حاکم بر موقعیتِ اجتماعی فرد، شکلدهندهی تخیل اوست. این یافته هم مهم است و هم موجب نگرانی، چون فرهنگ در اصل نابرابریها را به اذهان افراد تزریق میکند، حتی پیش از اینکه افراد برای آینده برنامهریزی کنند و اقدام به عملی کردن آن کنند.
بیشتر افراد درک میکنند که طبقه، نژاد، جنسیت، سن و تراژدی میتواند نابرابریهایی را در فرصتهای زندگی ایجاد کند، اما به ما آموختهاند هیچ چیز در تخیلات ما غیرممکن نیست. اما آیا جایگاه اجتماعی واقعاً میتواند به تخیلاتِ خصوصی ما از آینده حمله کند؟ استدلال ما این است که بله میتواند و ما در این کتاب نشان میدهیم چگونه مکانِ اجتماعی فرد، زندگیِ به ظاهر خصوصیِ ذهن او را شکل میدهد. رویاپردازی برای همه ما آزادست، با این حال، آرزوهای ما به شیوههایی محدودست که ما از آنها آگاهی کامل نداریم.
جایگاه اجتماعی ما در اذهان ما رخنه کرده و به آرامی بر چیستی و چگونگی رویاپردازی ما اثر میگذارد. این آرزوها خواه شیفتهی آنها باشیم یا تسلیمشان شویم، خواه واقعگرایانه یا خیالی میتوانند به واقعیت تبدیل شوند؛ بنابراین وعدهی جیمینی کریکِت «وقتی چیزی را آرزو میکنید، فرقی نمیکند چه کسی هستید. هر چیزی را با قلبتان بخواهید به آن دست مییابید.» شاید برای عدهای از افراد صادق باشد، اما برای دیگران یک وعدهی دروغ است. با در نظر گرفتن این حقیقت، مطالعه دربارهی رویاپردازی امکان درک بهترِ نابرابری ریشهدار در ذهن را که معمولاً بر اقدام و نتیجه مقدم است فراهم میکند.
منبع:فرادید