به گزارش سایت خبری پرسون، آرمان ذاکری در یادداشتی نوشت: (گزارشی از چند روز شیرازگردی یک بیمار سرطانی)
1- از ابتدای دوره سرطانیاش قرار گذاشته بود هر هفته مطلبی درباره تجربه سرطان بنویسد و تا این هفته به قولش وفادار مانده بود. برای ارائه تصویری نو از مواجهه بیمار با سرطان. شبِ قبل از عملِ جراحیاش هم سودای آن داشت تا آخرین مطلبِ قبل از عمل را بنویسد، اما کسالتی ناخواسته مجالش نداد، برای اینکه به قولش وفادار مانده باشد، از من خواست تا گزارشی از چند روزی که با او و همسرش در شیراز همراه شده بودم بنویسم.
من ضمن اجابت درخواستش به او گفتم برمبنای آنچه این چند روز دیدم و شنیدم، درباره درک خودم از «خدای هادی خانیکی» هم خواهم نوشت و او موافقت کرد. هادی خانیکی را به «ارتباطات» میشناسند، نه فقط علم ارتباطات که «ارتباطات گسترده». او مبنای عزیمت علمیاش را مفهوم «ارتباط» قرار داده و با برقراری پیوند میان «ارتباط» و «گفتوگو»، «گفتوگو» را ایجادکننده پیوندهای اجتماعی و ضمانتکننده شکلگیری حیاتِ اجتماعی مسالمتآمیز میداند.
با همین رویکرد همواره برای نزدیک کردن نگاهها و افراد مختلف با مکانیسم شکل دادن به گفتوگو میان آنها تلاش کرده است. از لحظهای که پایش را به زمین فرودگاه شیراز گذاشت، میشد ارتباطات گستردهاش را دید. تماسهای تلفنی که قطع نمیشدند، افراد زیادی که همه حاضر بودند تا در این شرایط سخت باری از دوش او بردارند و کسانی که نگران حالش بودند و برای احوالپرسی زنگ میزدند. طیفی بسیار متکثر و متنوع از حیث سلایق سیاسی و رشته و پیشه و سن. کمتر تماسی بود که پاسخ داده نشود یا اگر آن لحظه امکانِ پاسخ نبود بعدتر تماس گرفته نشود. با هر تماسی متناسب با علایق و رشته و وضعیت مخاطب «گفتوگویی» در میگرفت و لابهلای گفتوگو وضعیتش را تشریح میکرد. مدام بیماریاش را دست میانداخت و از شوخی با خودش هم ابایی نداشت که قرار بود خیلی چیزها را از بدن بیرون بیاورند و به قول خودش یک «نیمموتور» تعویض کنند.
از همان ابتدای ورود به شیراز اصرار داشت سه مکان را قبل از عمل ببیند: شاهچراغ، سعدیه و حافظیه. به همراه همسرش خانم ابوفاضلی و همسرم شیما هر سه را بازدید کردیم. در شاهچراغ با خدایش راز و نیاز کرد و در حافظیه فال گرفت و برایمان شعر خواند. اولین فال برای «فردای ایران» بود. خیلی هم پاسخِ خوبی در نیامد، نشانهای از تداوم بحرانها و رنجها.
در راه از تجربه نخستین زندانش در ارگ کریمخانی، اخراج از دانشگاه شیراز و سپس افتتاح زندان عادلآباد در مقام نخستین زندانیان آن گفت، در دوره پهلوی. روزهایی که به قول خودش هر چه بود، آزادی و عدالت نبود و همین دانشجوها را به اعتراض وامیداشت، همچون اکنون. هر چند این روزها کمتر کسی به خاطر میآورد که زندان عادلآباد، یکی از مخوفترین زندانهای ایران تا همین امروز را نخست اعلیحضرت همایون آریامهر ساخت، حتما برای آبادی ایران...
2- شیرازگردی به کنار. لحظه مهمِ این شیرازگردی سهروزه در سعدیه بود، داخل بنای آرامگاه سعدی. درونِ بنا چهار گوشه طراحی شده است و در هر گوشه شعر یا حکایتی از سعدی نوشته شده است. از آن جمله غزلی با این مطلع:
«به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست»
دکتر خانیکی با دیدن این شعر گفت «این شعر زبانِ حال من است» که میگوید:
«به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است/ به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست»
خدای هادی خانیکی، خدایی است که میتوان به واسطه او «خرم» بود و «عاشق همه عالم». خدای شعر و ادبیات و عرفان. خدای عاشق. خدایی که از خراب کردنِ خانه آدمیان خوشحال نمیشود، در ترورِ انسانها نعره مستانه نمیزند، دنبال اعتراف گرفتن از آدمها نیست، زیبایی چهرهها را کبود نمیکند، عرش کبریاییاش به زندان و خشونت قوام پیدا نمیکند، هیچکس را از درگاهِ خود نمیراند و کینهتوز نیست. خدای رحمت است نه خدای مجازات. با دمِ او میتوان برای دیگری بود، «دم عیسی صبح» داشت و «دلِ مرده» زنده کرد، میتوان حیاتبخش بود نه معدومکننده. میتوان عاشق شد نه آدمکش. اینجاست که انسان بودن، از مذهبی بودن پیشی میگیرد. انسانیت، به معیار مذهبی بودن بدل میشود و مذهبی میتواند برمبنای انسانیت مشترک در کنار غیرمذهبی قرار گیرد.
چنین خدایی در مقام تکیهگاه ظاهر میشود، با اوست که «خوردن زهر» و «کشیدن درد» در این هستی سراسر رنج تحملپذیر میشود. با او و در پناه اوست که میتوان ایستاد و جنگید و آزار نداد و خوش بود و منفعل نشد و بر بیماری غلبه کرد. با او میتوان برای دیگری زیست و ظلم و سرطان را به بازیچه گرفت. این خدا، ایدهآلی است در جهت که میتوان به سمت او حرکت کرد. با اوست که میتوان گفت:
«پادشاهی و گدایی برِ ما یکسان است / که بر این در همه را پشت عبادت خم از اوست»
3- در زمانهای زندگی میکنیم که خدا، تصویری خشن و عبوس و سرکوبگر یافته است، بنیادگرایی دینی همچنان اینجا و آنجا میتازد. اکثریتی مذهبی، مردم معمولی که کمتر نقشی در بنیادگرایی و شکنجه و سرکوب و ترور و کشتار داشتهاند و خود، قربانی خشونت مذهبی و غیرمذهبیاند، بیرسانه و زبان ماندهاند، دو قطبی «مذهبیهای سرکوبگر» و «سکولارهای ستیزهجو» حیاتِ اجتماعی را در خیلی نقاط جهان به خشونت و سرکوب و ستیز بیشتر میکشاند و راه را برای گفتوگو و فهم پیچیدگیهای حیاتِ اجتماعی میبندد. در این شرایط سخن گفتن از خدایی دیگر بیشتر ضرورت پیدا میکند و از آن بیشتر سخنگفتن از چگونگی ساختهشدنِ خدایان.
خدای واقعی هر چه باشد، خدایانِ ما به قدرِ افقِ فکرمان ساخته میشوند. به قدرِ محدودِ فهممان. محصور در حصارِ تاریخ و جغرافیا و تربیت و آموزش و منافع. خدای روستایی رنگِ روستا میگیرد و خدای شهری رنگ شهر. خدای شکنجهگر، عبوس و خشن میشود و خدای شاعر مهربان و عاشق. خدای قدرتمندان، شکلِ حاکمانِ ظالم و زورگو میشود و خدای مستضعفان، عدالتخواه و ظلمستیز. خدای انسانهای حقیر و کینهتوز و انتقامجو، حقیر و کینهتوز و انتقامجو میشود و خدای آدمهای دریادل و بخشنده، دریادل و بخشنده.
ما به قدرِ آرمانمان، به قدرِ افقمان، به قدر دنیایمان و گاه در جهت منافعمان خدایمان را میسازیم و میفهمیم، اغلب این ساختهها مثل هم نیستند و همین یکی از اسرار تفاوتهای پایانناپذیر ادیان و مذاهب و فرقهها است.
زمانی دورکیم در سخنرانی مهم «احساس مذهبی در عصر حاضر» گفته بود «وقتی که دیگر نخواهیم دین را با این یا آن اصل اعتقادی اشتباه بگیریم آنچه بیش از هر چیز در دین خواهیم دید، مجموعهای از آرمانها خواهد بود که انسان را فراسوی خویش به اعتلا وا میدارد، او را به جایی میرساند که از منافع مادی و معمول خویش جدا میشود و زندگیای را تجربه میکند که از نظر ارزشی و حیثیتی فراتر از زمانی است که او فقط به فکر تامین معاش خود بود.... نباید هیچگاه از خالی شدن قطعی آسمانها هراسی داشت، چراکه این ما هستیم که آسمانها را پر میکنیم.
تصویری که ما در آسمانها میاندازیم تصویر بزرگ شده خودمان است و تا زمانی که جوامع انسانی وجود داشته باشند از سینه خود آرمانهای بزرگی برخواهند کشید و انسانها خدمتگزار این آرمانها خواهند شد.» (منتشر شده در کتاب هانری دروش به قلم سارا شریعتی، نشر کوچک)
خدایمان را باید بسازیم، به مدد معرفت و تربیت و آگاهی؛ به صورت جمعی، در متن نقد و گفتوگو. در حالی که خدای واقعی شاید آن بالا با چهرهای خندان نظارهگر همه بازیهای ما در ساخت اوست که هیچیک او نیست و شاید همین سِرّ آن باشد که گفته است پاداش را به تلاشِ شما میدهم. تلاش برای تربیتِ خود و هادی خانیکی یک عمر خود را تربیت کرده است. موفقیتآمیز بودن عمل جراحیاش را به فال نیک میگیرم و برای سلامتی و حضور مجددش در عرصههای اجتماعی دعا و آرزوی خیر میکنم.
منبع: روزنامه اعتماد