به گزارش سایت خبری پرسون، روزنامه فرهیختگان نوشت: اخبار سینما در چند وقت اخیر، به کانون توجهات مردم ایران آمد. البته نه بهدلیل اینکه فیلمهای خوبی اکران شده باشند و دربارهشان مشتاقانه بحث کنیم یا موفقیتی حاصل شود که همه خودشان را در آن سهیم ببینند.
اتفاقا پس از مدتها چند فیلم خوب هم اکران شد اما آن فیلمها شاید چنانکه شایسته است، مورد توجه قرار نگرفتهاند و برعکس، عمده این اخباری که توجه مردم را جلب کرد، منفی و آزاردهنده بودهاند. تمام این اتفاقات ریزودرشت و عمدتا تلخ، اما سرجمع یک خوبی داشت و آن هم آگاهیهایی بود که در مردم ایجاد میکرد.
فهمیدیم در پشتصحنه سینما کجاها باید حساستر و دقیقتر باشیم و از امنیت عوامل دفاع کنیم و فهمیدیم که فستیوال کن و امثال آن چقدر سیاسی و چقدر هنری هستند. این وسط اما یک حرف نابجا باعث شد بخش عمدهای از بحث، میان هیاهوهای پس از آن گم شود و کسانی که بهدلیل اشتباهاتشان زیر ضرب افکار عمومی بودند، فرصتی برای فرار پیدا کنند.
آنها یک توئیت از علیاکبر رائفیپور را دستاویز و بهانه قرار دادند تا تمام بحث به آن سمت برود. این فقط لحن رائفیپور نیست که آن را باید غلط دانست، اساسا آن حرف با هر لحنی که بیان شود، غلط است. او سیاهنمایی میکند و مثل همان فیلمهایی که مطابق میل جشنوارههای غربی، از ایران تصویر یک جامعه زنستیز ارائه میدهند، همان تصویر را با لحنی عامیانهتر در توئیتر ارائه میدهد. در ادامه به ماجرای اتفاقاتی که در این چند وقت توجه مردم ما به سینما را بیشتر جلب کردهاند، به شکلی تحلیلی پرداخته شده و نهایتا نسبت نامرتبط رائفیپور با وضعیت واقعی سینمای ایران مورد توجه و بررسی قرار میگیرد.
کارزار فشار حداکثری علیه روح و روان ایرانیها
کمی به عقبتر برگردیم. جشنواره کن هفتادوپنجم نزدیک است. رویارویی ایران و بلوک غرب، مدتی میشود که بیشتر از هر زمان دیگری، جنبه رسانهای پیدا کرده و حتی تعداد حرکات نمادینی که بهواقع تاثیری در زندگی مردم ایران ندارند اما اعصاب و روان آنها را به هم خواهند ریخت، از هر زمان دیگری بالاتر رفته است. این البته به آن معنا نیست که رفتارهای عینی و واقعی علیه اقتصاد و امنیت و روابط خارجی ایران کمتر شده باشند. از ایران در چشم دنیا میخواهند چیزی مانند غار غولها بسازند.
جایی عجیب و تاریک و وحشتناک که شایسته هیچگونه همدلی نیست. تحریمش کنید یا اگر زورتان میرسید و بهصرفه بود، به آن حمله نظامی شود. از آنطرف غیر از تصویر بیرونی، روی افکار عمومی داخل ایران هم خیلی کار میشود؛ خیلی بیشتر از آنچه روی بیرونیها کار شده است. تحریمها دیگر تاثیری در رفتار منطقهای و جهانی ایران ندارند و نمیتوانند داشته باشند و تنها کارکردی که شاید هنوز برایشان باقیمانده، مأیوس و عصبانی کردن مردم ایران و کلنگی کردن ذهن آنهاست.
به همین دلیل، این رفتارهای تبلیغاتی اهمیت ویژهای پیدا میکنند. به جشنواره کن که نزدیک میشویم، معلوم میشود قرار است یک فیلم از ایران به این فستیوال برود. دولت سیزدهم تازه سر کار آمده و مسئولان جدید ارشاد و سازمان سینمایی، هنوز دارند تقویم و تابلوهای روی میزشان را جابهجا میکنند که ناگهان معلوم میشود این فیلم بدون اینکه حتی آنها یک فریمش را دیده باشند، به کن فرستاده شده است.
بعدها خواهیم فهمید این فیلم چقدر سیاه و چقدر در خدمت توجیه تحریمهای ایران و در جهت اثبات تاثیر آنها بوده است. این را قبل از دیدن فیلم فهمیدیم؛ وقتی مهمترین رسانههای غربی راجعبه «برادران لیلا» نوشتند. دیگر لازم نبود ما فیلم را ببینیم تا معلوم شود که نظر خارجیها دربارهاش چیست. آنها که بههرحال دیده و نظرشان را نوشته بودند. گفتند ایران را جامعهای زنستیز، پدرسالار و فریبکار نشان داده که در آن وضعیت dog-eat-dog برقرار است؛ یعنی سگ، سگ را میخورد و هیچکس به دیگری رحم نمیکند و در خلال نقدهای سینماییشان بهصراحت آوردهاند که با این فیلم میشود فهمید وقتی مردم ایران خودشان به هم رحم نمیکنند، آیا به کار بردن گزارههای حقوق بشری درباره تحریمشان محملی دارد؟ جالب اینجاست که وقتی همین فیلم میخواست به کن برود، عدهای تندروتر که در دشمنی با ایران بسیار رادیکال و بیپروا هستند، همین را که اثری از داخل ایران به کن برود، برنمیتابیدند.
آنها دائما پیگیرند که حتی لحظهای در دنیا، ایران یک کشور عادی تلقی نشود. کشوری نباشد که ورزشکارانش به مجامع جهانی میروند یا هنرمندانش در جاهای دیگر دنیا آثارشان را اجرا میکنند و طبق همین منطق، طرفدار سینمای فارسیزبان خارج از ایران هستند؛ چیزی که ۴۳ سال است پا نگرفته و نخواهد گرفت اما امیدها از آن قطع نشدهاند. یک نماینده از این طیف هم در کن حضور دارد؛ فیلمی به نام «عنکبوت مقدس». در اوایل بهار وقتی به کن نزدیک میشویم، رقابتهای نامرئی و پشتپرده شروع میشوند؛ هرچند بعدها هنرپیشههای این دو فیلم در حاشیه اکران فیلمهایشان با هم خوشوبش میکنند و در مصاحبهها قربانصدقه هم میروند؛ اما ظاهرا در پشتپرده، از سمت تعدادی از عوامل یا حامیان این دو فیلم، به هم تیرهای نامرئی شلیک شده است.
شلیک تیرهای نامرئی
شاید از خیلیوقت پیش باید جنبشی در سینمای ایران راه میافتاد که درباره پشتصحنه فیلمها حقایقی را برملا کند و اجازه ندهد هرکس قویتر است، هر کاری خواست با بقیه بکند اما حتی هر حرف حقی هم میتواند دستاویز منافع فرقهای و سیاسی خاصی قرار گیرد. بههرحال اوایل بهار است که یک دستیار کارگردان به نام سمیه میرشمسی، رشته توئیتی علیه یکی از بازیگران مرد فیلم «برادران لیلا» منتشر میکند و میگوید که با او بداخلاقی شده و تعرضی صورت گرفته است.
ماجرا به فیلمی برمیگردد که هشت سال پیش ساخته شده بود و افشای آن به زمانی موکول شد که این بازیگر قرار است همراه با باقی عوامل برادران لیلا به کن برود. بازیگر زن برادران لیلا بلافاصله همراه و همیار این افشاگری میشود و جنبشی به نام «۸۰۰ زن» به راه میافتد.
همین تناقض، بعدها قصهساز خواهد شد. مدتی بعد که برادران لیلا به کن رفت، ستایشهای فراوانی نثار سعید پورصمیمی، بازیگر پیشکسوت این فیلم شد؛ آن هم به خاطر تیپ و رفتار سنگینش نسبت به سایرین، چون بازیاش در این فیلم را هنوز کسی ندیده بود. در همان ایام کتایون ریاحی که بالای یکدهه است از بازیگری کناره گرفته، یک پست اینستاگرامی بهشدت مبهم منتشر میکند و میگوید که ۲۵ سال پیش مورد تعرض پورصمیمی قرار گرفته بود. او معلوم نمیکند که منظورش از تعرض چیست. میدانیم که بحث تعرض و جنبش Me too و تمام این قضایا جنسی است و اگر کسی سر شما داد زده یا به شما زور گفته یا دستمزدشان را نداده است و حالا میخواهید اعتراض کنید، باید این را هم مشخص کنید که منظورتان از تعرض، جنبه جنسی آن نیست.
این حرفها را هم خیلیها عمدتا بهصورت سرگشاده، به کتایون ریاحی زدند اما او هیچ توضیح دیگری به صحبتهای اولیهاش اضافه نکرد. بههرحال هیچبررسی قابلاستنادی درخصوص این ادعاها تابهحال صورت نگرفته و درعینحال حتی اگر شواهد کم باشند، نمیتوان صداقت روایتها را لااقل بهطور کامل رد کرد؛ اما همزمانی این افشاگریها با حضور فیلم برادران لیلا در کن، حتی به فرض صحت این روایتها، بحث شبههبرانگیز دیگری است. ظاهرا فیلم سیاه، داشت از فیلم سیاهتر ضربه میخورد. عوامل برادران لیلا هم در کن طوری رفتار میکنند که افکار عمومی ایران تقریبا بهطور یکپارچه علیه آنها موضع میگیرد.
علیه خیلی چیزها از کلهمعلقهای مضحک بازیگران فیلم برای دیده شدن و به چشم آمدن در میان آن همه ستاره مشهور جهانی گرفته تا له کردن ایران در نشست خبری و مصاحبهها و عدم اشاره مطلق به تحریمهای ناجوانمردانهای که بر ایران روا شده، حتی لباس بازیگران هم توی ذوق مردم زده است. کمکم نقد خارجیها به برادران لیلا را میخوانیم و میفهمیم چه پیام و تصویری از ایران به آنها داده است. دیگر واقعا عصبانی هستیم. از آنسو محتوای فیلم سیاهتر، رفتهرفته بیشتر مشخص میشود. موضوع «عنکبوت مقدس» درباره یک قاتل زنجیرهای است که زنان خیابانی را میکشت و در ابتدای دهه ۸۰ شمسی اعدام شد.
کارگردان کار در نشست خبری میگوید: «این فیلم درباره یک قاتل نیست، درباره یک جامعه قاتلپرور است.» از این واضحتر؟! بعد پوستر فیلم دستبهدست میشود که در مرکز طرح قالی ایرانی، تصویر یک روسپی را قرار داده است. معنای نمادین این کار بر هیچکس پوشیده نیست، حتی قالی را تا جایی که میشد شبیه سجاده طراحی کردند. پس از آن، نمای معرف فیلم بیرون میآید که توهین گزندهای به امام رضا(ع) است. ایران یکصدا خشم و انزجار میشود. به بازیگر زن همین فیلم نخل طلای کن میدهند. در همین جشنواره فیلم دیگری هست که در بخش نمایشهای ویژه اکران میشود و تام کروز برای بازی در آن نخل طلای افتخاری گرفت. در این فیلم ارتش آمریکا تاسیسات اتمی ایران را بمباران میکند. همهچیز علیه ماست.
عصبانی شدیم اما آگاهی و یکدلی هم پیدا کردیم
ما خشمگینیم اما این جنگ تبلیغاتی بزرگ علیه ایران لااقل یک خوبی دارد؛ تکلیف جشنواره کن برایمان در داخل روشن میشود. دیگر دست آنها که شیفته رویدادهای سینمایی غرب بودند و زیربار سیاسی بودنشان نمیرفتند، از هر استدلالی خالی میشود.
این وسط یک اتفاق دیگر هم افتاد؛ پس از انتشار پست مبهم کتایون ریاحی، بسیاری از عوامل سینمای ایران که بیانیه ۸۰۰ زن را امضا کرده بودند، علیه آن شروع به انتقادهایی کردند. اول هنگامه قاضیانی خودش را از این جمع بیرون کشید و بعد نوبت به مستانه مهاجر، تدوینگری که همسر پژمان بازغی هم هست رسید و همچنان ادامه یافت. هم پیکر حبابی شبح مبارزه، زیر تیغ آفتاب رسوایی رفت و فمینیستبازیهای قلابی دستشان رو شد و هم نسبت به وجود بعضی تبعیضها و تعرضها در سینمای ایران آگاهی و حساسیت به وجود آمد.
خود جشنواره کن هم که حسابی تکلیف خیلی چیزها را روشن کرده بود. ما صدمه خوردیم، عصبانی شدیم، به مقدسات و به میهنمان توهین شد، تحریمی را که علیهمان روا شده بود، توجیه کردند و از خیلی رفتارها در آنجا احساس شرم کردیم اما همه اینها یک خوبی داشت؛ آگاهی جمعی و یکدلی علیه جماعت گندمنمای جوفروش، علیه آنها که پشت نقاب هنر مخفی شده بودند اما اهداف سیاسیشان را پیش میبردند؛ از عوامل کن گرفته تا دنبالچههای داخلیشان.
همین دستاورد خوب و مفید اما با متلک بینمک یک بلاگر و فعال فضای مجازی به نام علیاکبر رائفیپور به هم خورد. او متلک هتاکانهای در توئیتر پراند که پاس گل را به جماعت سلبریتیها داد. همانها که زیر ضرب شدید افکارعمومی بودند و دنبال راه فراری برای مظلومنمایی و عوض کردن بحث میگشتند. راستی درکنار تمام این اتفاقات مربوط به کن، ماجرای عروسی یک خواننده زیرزمینی مبتذل، معروف به ساسی مانکن در آمریکا هم قصه ساخته بود. یکی از همین سلبریتیها که مجری تلویزیون است، در اینستاگرام نوشت که چرا با توجه به ماتم متروپل آبادان و عزاداری مردم ایران، سرود سلام فرمانده در ورزشگاه آزادی برای کودکان اجرا شده است. بعد معلوم شد این پست اینستاگرامی را از وسط عروسی ساسی مانکن منتشر کرده و یک بازیگر دیگر هم کنارش بوده است.
میشد حدس زد که مردم با چنین رفتار دوگانهای چه برخوردی بکنند. یکی از اولین کسانی که فرصت را مغتنم دید و به توئیت رائفیپور واکنش نشان داد تا بحث را بهسوی دیگری ببرد، همین مجری تلویزیونی، یعنی احسان کرمی بود که به همراه برزو ارجمند در عروسی ساسی مانکن شرکت داشت. بعد بقیهشان از راه رسیدند و هرکدام بهنوعی واکنش نشان دادند. رائفیپور تنها دریچه نجات را برای آنها باز کرده بود؛ آن هم با این توئیت که مضمونش کپی از یک کاربر دیگر بود. کاربری به نام سید امیرحسین، دوشنبه ۹ خرداد ساعت ۲۰:۴۰ نوشته بود: «با این وضعیت، اگه بازیگرایی که بهشون تعرض یا تجاوز نشده بیان اعلام کنند ما زودتر به آمار قربانیهای این ماجرا میرسیم!» و رائفیپور چهارشنبه ۱۱ خرداد ساعت ۱۱:۰۳ نوشت «با توجه به آمار بالای تجاوز و تعرض جنسی در سینما و افشاگریهای روزانه این جماعت دوزاری علیه هم! بهنظر میاد اگر کسانی که بهشون تجاوز نشده اعلام کنند کاربردیتر باشه.»
فرصتی برای فرار سلبریتیها
از روزی که رائفیپور آن متلک بیجا و هتاکانه را علیه کلیت سینمای ایران پراند، موج واکنشهای عصبی و پرخاشگرانه از جانب سلبریتیها به راه افتاد. البته موارد معدودی هم بودند که مودبتر صحبت کردند. مثلا سیدجواد هاشمی نوشت: «سلام. جناب رائفیپور عاقبت تندروی همین است. سالهاست مطلب میخوانید و حفظ میکنید و برای خوشآمد گروهی بر زبان جاری میفرمایید. اینبار توهین شما به اهالی هنر برای خوش آمد کیست؟! خودتان و پیروانتان را به همان تقوایی که سالها بهانهتان برای هدایت جامعه است توصیه میکنم» و رائفیپور در پاسخش نوشت: «علیکمالسلام. اگر دفاع از حریم اهل بیت(ع) و حیثیت کشور درمقابل سالها سیاهنمایی ظالمانه، تندروی است، بله بنده تندرو هستم. فقط و فقط یک فیلم به بنده معرفی بفرمایید که در جشنوارههای جهانی جایزه گرفته و واقعیت درباره ایران را روایت کرده باشد. اهلبیت(ع) و حب وطن خط قرمز بنده است.» این یک پاسخ کاملا بیربط بود. هاشمی نوشت چرا به اهالی هنر اتهام جنسی زدهای و رائفیپور بحث را به جشنواره کن و توهین به ایران و امام رضا ربط داد. اتفاقا رائفیپور خواست با توئیت جواد هاشمی همان کاری را بکند که باقی سلبریتیها با توئیت قبلی او کرده بودند. او سعی کرد بحث را به جای دیگری ببرد اما به واقع رائفیپور همچون هماوردهایش در وادی سلبریتیهای سینمایی، نتوانست موفق باشد و بحث همچنان بر مدار یک اتهام جنسی بزرگ و بیادبانه میچرخید. چه چیزی این وسط گم شد؟ اصل بحث. ت
مام چیزهای مهمی که داشت از ابهام در میآمد. همان بحث جشنواره کن و سیاسی بودنش. همان بحث جنگ تبلیغاتی علیه ایران و اسلام و حتی همان بحث تعرضهای جنسی از یکسو و سوءاستفاده احتمالی از مطرح شدنش در جنبشهای فمنیستی، از سوی دیگر.
پس از این جنجال، واکنشها به جنبش ۸۰۰ زن و سوءاستفادههای فمنیستی متوقف شدند و افشاگریها هم یا متوقف ماند یا لابد موکول شد به زمانی دیگر که بشود از آن بهرهبرداریهای خاصی کرد. یک مساله دیگر که کار را برای بعضی از سلبریتیها سخت کرده بود، اعلام موضعشان درخصوص فیلم هتاکی مثل عنکبوت مقدس بود. بعضی از آنها، هم داخل کشور را میخواستند، چون عموما در خارج از ایران چنین موقعیتهایی برای کار ندارند و هم نمیخواستند با خارجیها دربیفتند؛ اما توهین به امام رضا(ع) مسالهای بود که رفتهرفته همهشان باید دربارهاش موضع مشخصی میگرفتند چون اینبار به سینما ربط داشت.
رائفیپور اما از راه رسید و بساطی در اختیارشان گذاشت که برای فروش اجناسشان داد و قال کنند و بحث اصلی گم شود. احسان کرمی هم که نامش به نام عروسی ساسی مانکن گره خورده بود، حالا شبیه معلمهای اخلاق حرف میزد و چیز مینوشت. رائفیپور اما کار را جایی بیشتر خراب کرد که به هیچوجه حاضر نشد کوتاه بیاید و سینهخیز به حرکتش همچنان ادامه داد و لحن اولیهاش را پیگرفت. این خاصیت بلاگر بودن در فضای مجازی است. شاخ مجازی نباید کم بیاورد و کوتاه بیاید وگرنه همین را هربار به رویش میآورند. مشکل اینجاست که در بحثی تا این حد جدی و مهم، پای یک شاخ مجازی باز شود. یک نوع سلبریتی مجازی، در برابر جماعت دیگری از سلبریتیها قرار گرفت که با سینما پیوند دارند.
شما هم حرف همان فیلمهای سیاهنما را درباره ایران میزنید
وقتی سمیه میرشمسی رشته توئیتی منتشر کرد و به افشاگری علیه یکی از بازیگران مرد سینمای ایران پرداخت، انجمن دستیاران کارگردان سینمای ایران، بیانیهای در حمایت از او صادر کرد که بخشهایی از آن قابل توجه بودند اما در میان آن همه هیاهو که در پی آمد، اکثر این حرفها گم شد. «متاسفیم که اعلام کنیم، این نوع بداخلاقیها و ایجاد ناامنیهای روانی و حتی تهدید و برخورد فیزیکی در پشت صحنه تولید صنعت فیلم ایران، برای نخستین بار نیست که اتفاق میافتد و برای ریشهکن کردن این رویه غیرانسانی، برخورد ریشهای، جدی و هماهنگیهای بیناصنفی نیاز است.» در ادامه این بیانیه اضافه شده بود: «لازم به توضیح است که اینگونه برخوردهای تحقیرآمیز فقط نسبت به همکاران محترم خانم، صورت نگرفته و بارها گزارشهایی مبنیبر توهین، تهدید، تحقیر و حتی درگیری فیزیکی نسبت به آقایان همکار نیز دیده شده است.»
در کنار چنین بیانیهای اما عدهای بهطور کلی منکر وجود چنین مواردی در سینمای ایران شدند؛ همچنان که شاید همانها تا به حال باعث افشا نشدن و عدم رسیدگی به بسیاری از این موارد بودند. طبق بیانیه انجمن دستیاران کارگردان به نظر میرسد مساله اصلی در اینجا چیزی است که به علت مهار نشدن قدرت بعضی از عوامل نسبت به سایرین رخ میدهد. بازیگری که نام بلندآوازهای دارد و کارگردان نمیتواند او را از وسط پروژه اخراج کند یا خود کارگردان یا تهیهکنندهای که سر کیسه در دستش است و همه عوامل به لحاظ مالی وابسته او هستند، با یک منشی صحنه یا بازیگر جزء یا سایر عوامل، موقعیت برابری ندارد.
بخش دیگری از اتفاقات اینچنینی به دلیل مسئولیتناپذیری کسانی است که باید محیط امنتری برای عوامل ایجاد کنند یا بر امنیت چنین محیطهایی نظارت داشته باشند. حالا به هر دلیلی ناگهان جریان افشاگری به راه افتاده است. با چنین پدیدهای چه باید کرد؟ بهطور طبیعی ابتدا باید از تعمیم اتهامات به کل سینمای ایران جلوگیری شود و آنچنان جا نیفتد که تمام زنان این سینما یا از رهگذر سکوت در برابر چنین رفتارهایی گذشتهاند یا حذف شدهاند و تمام مردان سینمای ایران چنین رفتارهایی داشتهاند. آسیب اینکه چنین جو و چنین تلقیهایی ایجاد شود، از آن جهت بیشتر میشود که همدلی و همراهی سایر عوامل سینما را با یک حرکت اصلاحی فراگیر کم میکند و همه در موضع دفاع از حیثیت خودشان قرار میگیرند. نه پنهانکاری و نه هوچیگری و سوءاستفاده. عدهای میخواهند پنهانکاری کنند. آنها همیشه چنین روشی داشتهاند و عدهای دیگر دنبال دستاویز قرار دادن این اخبار برای زیرسوال بردن کل سینمای ایران هستند.
روزی که رائفیپور همه عوامل سینمای ایران را یکسره با بزرگترین اتهام اخلاقی نواخت، در حقیقت کلیت این سینما که جزء اصلیترین و مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی محسوب میشود را زیر سوال برد. سینمای ایران را هنوز با وجود بحرانهایی که در دهه ۹۰ داشت، میشود یکی از درخشانترین بخشها در کارنامه نظامی دانست که پس از انقلاب روی کار آمد. آیا فیلمسازان جشنوارهای ما سیاهنمایی کردهاند و تصویر بدی از ما در جهان نشان میدهند؟ گذشته از اینکه چنین قضاوتی را آیا باید در تمام چهار دهه گذشته و طی تمام دورههای گوناگون بهطور یکسان روا داشت یا نه، میدانیم که همه سینمای ما طیف جشنوارهای آن نیست. کاری که رائفیپور کرد چه بود؟
او هم یک سیاهنمایی بسیار بزرگ و دهشتبار انجام داد و یکی از دستاوردهای بزرگ نظام که سینمای پس از انقلاب بود را با شرمآورترین مکانهای دنیا یکی شمرد. از فیلمهایی مثل برادران لیلا یا عنکبوت مقدس شاکی هستیم چون میگویند این جامعه به شکل سیستماتیک زنستیز است و علیاکبر رائفیپور هم در توئیتر دارد همین را میگوید. این خصوصیت سلبریتیهای مجازی است که مسائل را تقلیل میدهند و به شکل غیرحرفهای و خام، دم دهان مخاطبشان میگذارند تا نجویده آن را ببلعند.
یکی مثل صادق زیباکلام میگوید بهطور کل فناوری هستهای را کنار بگذاریم و اساسا ما از حد تولید آبگوشت بالاتر نیستیم و یکی هم مثل رائفیپور میگوید کل این سینما فاسد است و طبیعتا باید بساطش جمع شود. آیا علیاکبر رائفیپور تصور میکند که ایران در جنگ ادراکی با دنیا هیچ چیزی جز او و چند نفر مثل او که در فضای مجازی برای فارسیزبانان فعالیت میکنند نیاز ندارد؟ کاری به دافعهای که چنین افرادی در کنار جذب عدهای دیگر ایجاد میکنند نداشته باشیم و ضررهای سادهسازی مفاهیم توسط آنها را هم درنظر نگیریم؛ بههرحال لابد چنین تصوری وجود دارد که چونان اظهارنظرهایی دیدیم؛ حال آنکه ما در چنین جنگی اتفاقا به ابزار سینما بسیار نیاز داریم و نباید بگذاریم کسی ابزارمان را نابود کند.