از دوست مادرم ایدز گرفتم!

خودم هم نفهمیدم که چگونه در روز جشن تولدم به بیماری ایدز مبتلا شدم و بعد از آن وقتی فهمیدم چند سال بیشتر زنده نیستم روحیه ام را از دست دادم و به معتادی کارتن خواب تبدیل شدم به گونه ای که...
تصویر از دوست مادرم ایدز گرفتم!

به گزارش سایت خبری پرسون، دختر 24 ساله به نام سمیرا با بیان این که نمی دانم چند ماه دیگر به پایان عمرم باقی مانده است درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد توضیح داد: دو سال بیشتر نداشتم که پدرم را در یک سانحه رانندگی از دست دادم و از آن روز به بعد مادرم به تنهایی سرپرستی ما را به عهده گرفت. او در یک شرکت تولیدی قطعات خودرو کار می کرد تا هزینه های زندگی را تامین کند اما شب ها که از سر کار به منزل بازمی گشت، دوستانش به خانه ما می آمدند و دورهمی قلیان کشی به راه می انداختند.

در این میان شوهر یکی از دوستان صمیمی مادرم معتاد به مواد مخدر صنعتی بود و زندگی آشفته ای داشت و عصمت خانم نیز مانند دیگران هر شب نزد مادرم می آمد و در حال کشیدن قلیان درددل می کرد.

او از سختی ها و مشکلاتش درباره زندگی با یک مرد معتاد سخن می گفت. من هم در گوشه ای می نشستم و به حرف های او گوش می دادم به طوری که خیلی دلم برایش می سوخت ولی کاری از دستم بر نمی آمد. خلاصه او صمیمی ترین دوست مادرم شده بود و در همه مراسم ما شرکت می کرد تا این که من به 20 سالگی رسیدم و مادرم جشن تولد کوچکی برایم گرفت.

آن روز عصمت خانم هم طبق معمول در جشن شرکت کرد و من در میان هلهله و شادی دیگران وقتی قصد داشتم کیک جشن تولد را برش بزنم ناگهان بر اثر سهل انگاری انگشتم را بریدم به طوری که خون زیادی از آن جاری شد. مادرم که نگران شده بود مرا به درمانگاه نزدیک منزلمان برد تا انگشتم را بخیه بزنند.

عصمت خانم هم طاقت نیاورد و به همراه ما آمد اما دست او هم بر اثر عجله و استرس با تیغ جراحی که روی میز بود بریده شد و من بلافاصله به کمک او رفتم تا گاز پانسمان را روی دستش بگذارم. خلاصه آن روز به خانه بازگشتیم اما از مدتی بعد تب و خستگی مفرط و ناراحتی پوستی همراه با خارش به سراغم آمد. مادرم مرا نزد بسیاری از پزشکان متخصص برد و انواع و اقسام داروها را استفاده کردم و آزمایش های مختلفی دادم اما هیچ فایده ای نداشت تا این که یک روز یکی از پزشکان توصیه کرد از غدد لنفاوی عکس بگیرم. وقتی آن عکس را از رادیولوژی گرفتم و به پزشک متخصص نشان دادم، دیگر دنیا برایم تیره و تار شد چرا که آن پزشک بیماری ایدز را تشخیص داده بود. مادرم ابتدا فکر می کرد با کسی در ارتباط بوده و به این بیماری مبتلا شده ام به همین دلیل خیلی مرا سرزنش می کرد و تهمت های ناروا می زد تا این که بالاخره با معاینات پزشکی مشخص شد من با هیچ کسی ارتباط غیراخلاقی نداشته ام.

در همین زمان بود که عصمت خانم (دوست مادرم) به طور ناگهانی فوت کرد و پزشکان علت مرگ او را بیماری ایدز تشخیص دادند. تازه فهمیدم که من روز تولدم و از طریق خون آلوده او به این بیماری صعب العلاج مبتلا شده ام. دیگر زندگی برایم معنی نداشت و شب و روز در خواب بودم. من که روزی شاگرد اول مدرسه بودم در دانشگاه هم پذیرفته نشدم و همه انگیزه و روحیه ام را از دست دادم. از شدت افسردگی دو بار دست به خودکشی زدم ولی مادرم متوجه شد و مرا به بیمارستان رساند.

باورم نمی شد فقط چند سال زنده هستم! به همین دلیل چند روزی از خانه فرار کردم و بر اثر معاشرت با معتادان و کارتن خواب ها به مصرف مواد مخدر روی آوردم. بعد از این ماجرا دیگر به یک معتاد شیشه ای تبدیل شدم و در خیابان ها روزگار می گذراندم تا...

399880