طلاقی به رنگ خاکستری

طلاق در میانسالی اتفاق ناراحت ‌کننده‌ای است، زوجینی که بهترین سال‌های جوانی‌شان را در کنار هم گذرانده‌اند و اکنون در کنار هم خوشحال نیستند و به این نتیجه رسیده‌اند که بهتر است از هم جدا شوند. اما دلیل این اتفاق چیست؟ چرا نرخ طلاق در دوران میانسالی با سرعتی نگران‌کننده‌ در حال افزایش است؟
تصویر طلاقی به رنگ خاکستری

به گزارش سایت خبری پرسون، طلاق در میانسالی اتفاق ناراحت ‌کننده‌ای است، زوجینی که بهترین سال‌های جوانی‌شان را در کنار هم گذرانده‌اند و اکنون در کنار هم خوشحال نیستند و به این نتیجه رسیده‌اند که بهتر است از هم جدا شوند. اما دلیل این اتفاق چیست؟ چرا نرخ طلاق در دوران میانسالی با سرعتی نگران‌کننده‌ در حال افزایش است؟

زن و مردی را تصور کنید که در اوایل جوانی، ۲۰سالگی و یا شاید ۳۰سالگی، تصمیم می‌گیرند ازدواج کنند. آن‌ها تحصیلات تکمیلی را می‌گذرانند، شغلی را که می‌خواهند پیدا می‌کنند و صاحب فرزند می‌شوند و پس از سال‌ها ناگهان یکی از دو نفر احساس می‌کند که این زندگی آن چیزی نیست که می‌خواهد. به‌راستی چه مسئله‌ای باعث می‌شود که فردی تصمیم بگیرد خانواده‌ای خوب، قوی و موفق را نابود کند، خانواده‌ای که سال‌ها برای رساندنش به جایگاهی مطلوب تلاش کرده‌ است؟

برخی از رفتارشناسان اجتماعی در تحلیل این اتفاق می‌گویند، ۸۰ درصد از طلاق‌ها در دوران میانسالی به علت انباشت نارضایتی‌ها و لبریز شدن صبر زوجین روی می‌دهد. در دوران میانسالی ضعف جسمانی، مشکلات عصبی و روحی نمود بیشتری می‌یابد و مشکلات اقتصادی به‌طور مضاعف دیده می‌شود.

این در حالی است که گاهی اوقات میانسالان توقعات بیشتری نسبت به دوران جوانی دارند و الگوهای رفتاری آن‌ها تغییرکرده است و این عوامل از ارکان طلاق در دوران میانسالی است.

تأثیرات نامطلوب طلاق خاکستری

طلاق‌های دوران میانسالی یکی از خطرناک‌ترین انواع جدایی‌هاست و عواقب گسترده‌ای دارد. زنانی که در میانسالی تصمیم به جدایی می‌گیرند، تقریبا تمامی جنبه‌های زندگی‌شان تغییر می‌کند، به‌خصوص اگر مادری خانه‌دار و بدون شغل باشند، طلاق می‌تواند ازنظر مالی فاجعه‌بار باشد. آمارها نشان می‌دهد زنان پس از جدایی ازنظر مالی اوضاع بدتری دارند و مردان پس از یک مرحله سازگاری با طلاق، وضعیت بهتری دارند.

یکی از دلایلی که جدایی برای زنان در میانسالی را چالش‌برانگیزتر می‌کند، نداشتن شغلی برای ادامه‌دادن زندگی و درنتیجه نداشتن استقلال مالی است. مردان هنوز هم در حین و پس از طلاق هرروز به محل کاری می‌روند که بخش عمده‌ای از هویت آن‌هاست و همچنان همان فعالیت‌های بعد از کار را مانند قبل انجام می‌دهند و به‌احتمال‌زیاد ارتباطات اجتماعی‌شان مختل نمی‌شود. البته ناگفته نماند که طلاق در میانسالی برای مردان آزاردهنده است و آن‌ها احساس می‌کنند زندگی خود را بیهوده صرف کرده‌اند و ثمری نداشته، درواقع آن‌ها دچار بحران می‌شوند، احساس پوچی و ناامیدی می‌کنند، کانون مهر و اعتبار خود را از دست می‌دهند، ارتباطشان با فرزندان ممکن است با چالش‌های جدیدی روبه‌رو شود، ضمن این‌که احتمال دارد، مورد سوءاستفاده زنانی قرار بگیرند که به دنبال حامی هستند.

این مردان اغلب ازنظر مالی تأمین هستند اما پایگاه عاطفی ندارند، بنابراین ممکن است در مسیر ازدواج‌های ناپایدار قرار گیرند و با زنان کم سن تر از خود ازدواج کنند.

در نقطه مقابل، زنان مجبورند شغلی برای گذران زندگی بیابند و اگر مدتی طولانی از فضای کار دور بوده باشند، ناچارند دوباره آموزش ببینند. به‌علاوه زنان مسئولیت بیشتری در قبال فرزندان خود احساس می‌کنند که این خود می‌تواند به‌معنای مراقبت مضاعف از فرزندان و زمان و درآمد کمتر باشد. البته این نکته را هم باید یادآور شد که با توجه به تغییر ساختار و فرهنگ جامعه امروز نسبت به گذشته و فرصت‌های اقتصادی بهتر برای زنان، آن‌ها به لحاظ مالی تأمین هستند.

بنابراین تمکن مالی برای زنانی که از زندگی طولانی‌مدت خود راضی نیستند و سال‌هاست که با شریک زندگی خود مشکلات عدیده‌ای دارند، شرایط مناسبی ایجاد می‌کند و آن‌ها راحت‌تر از طلاق استقبال کرده و کمتر نگران تبعات مالی این مسئله هستند. اما به هر ترتیب این اتفاق هم برزنان و مردان و هم فرزندان تأثیر نامطلوب می‌گذارد. آن‌ها در این شرایط یا طرفدار یکی از والدین یا نسبت به هردوی آن‌ها دل‌زده می‌شوند. فرار از خانه، افت تحصیلی و حتی ترک تحصیل، ازدواج‌های اجباری و اعتیاد از عوارض اصلی طلاق در دوران میانسالی بر فرزندان است.

اختلاف فکری و سندروم آشیانه خالی

زنان و مردانی که در میانسالی از هم جدامی‌شوند، پیش‌تر و احتمالا در دهه‌های قبلی زندگی‌ جدایی عاطفی داشته‌اند، اما به خاطر فرزندان و انگیزه‌ای که برای به ثمررساندن آن‌ها داشته‌اند، صبوری پیشه کرده و به زندگی در کنار هم ادامه داده‌اند. وقتی فرزندان به ثمر می‌رسند و یا به هر طریقی از آب و گل درمی‌آیند،‌ دیگر انگیزه‌ای برای ادامه زندگی باقی نمی‌ماند.

گاهی در طول زندگی مشترک به دلیل فاصله فکری ایجاد شده در اثر رشد فردی، فکری، تحصیلات یا تعاملات اجتماعی، طرفین یا یکی از آن‌ها به این نتیجه می‌رسد که با همسرش تفاهم فکری ندارد و مخاطب او گزینه مناسبی برای ادامه زندگی نیست. در این مواقع اغلب مکالمات با اختلاف‌نظر و تفاوت در اندیشه ادامه پیدا می‌کند و درنهایت به بحث‌وجدل ختم می‌شود. درنتیجه طرفین تصمیم به جدایی می‌گیرند.از دیگر دلایل طلاق در میانسالی اتفاقی است که پس از ازدواج فرزندان رخ می‌دهد، آن‌ها محتوای زندگی خود را از دست می‌دهند و آن زخم قدیمی سرباز می‌کند. به عبارت بهتر، وقتی با سندروم آشیانه خالی مواجه می‌شوند، زندگی در نظر آن‌ها مفهومی تهی می‌یابد و نداشتن دلیلی برای ادامه این رابطه باعث می‌شود، بار دیگر تصمیم بگیرند این حلقه اتصال را بشکنند و به دنبال آزادی خود بروند.

بنابر پژوهش‌هایی که در آمریکا صورت گرفته، یکی از مشکلاتی که باعث طلاق خاکستری می‌شود، عدم مدیریت رابطه از سوی زوجین است و به دلیل عدم مهارت در مدیریت رابطه و حل مشکلات، تصور می‌کنند طلاق راه‌حل نهایی است. درحالی‌که باید به این موضوع توجه کرد که زندگی مشترک بدون مشکل نخواهد بود. بنابراین آگاهی از این موضوع و پیگیری راهکار مناسب، مانع از آن می‌شود که در میانسالی زوجین به طلاق متوسل شوند. اما کسانی که مشکلات را به تعویق انداخته یا حل نمی‌کنند و با طلاق از رابطه خارج می‌شوند، مشکلات و ضعف‌های خود را به روابط بعدی می‌کشانند و در زندگی بعدی نیز دچار همان دغدغه‌ها خواهند شد.

مهدی ناجی عظیمی، زوج درمانگر و مشاور خانواده و مدرس دانشگاه در بررسی علل این اتفاق می‌گوید: «یکی از عللی که برای طلاق زوجین پابه سن گذاشته مطرح می‌شود تغییر باورهای آنان در طول زندگی است. به‌عنوان‌مثال فرد وقتی ۳۰سال پیش ازدواج‌کرده جامعه بسیار متفاوت از این روزها بوده است. او حالا خودش را در یک جامعه جدید با فرصت‌های ازدست‌رفته می‌بیند. والدین گاهی به فرزندان خود نگاه می‌کنند و می‌بینند چقدر آن‌ها صمیمی‌تر هستند، پیشرفت بیشتر و استقلال بیشتری در زندگی خوددارند و به این نتیجه می‌رسند که به آنچه در زندگی دوست داشته‌اند، نرسیده‌اند. این موقعیت را در روانشناسی «بحران میانسالی» می‌گویند. افراد در این موقعیت با خود فکر می‌کنند که من به چیزهایی که دوست داشتم نرسیدم؛ اما فرزندم به همه آن‌ها رسیده است. این شاید به فرد احساس کهتری و حقارت و سرخوردگی بدهد.»

نکته دیگری که در سخنان این زوج درمانگر قابل‌تأمل بوده، این است که وقتی افراد مسن و سالمند به طلاق روی می‌آورند، تأثیر خوبی بر نگرش جوانان نخواهد داشت. احساس‌هایی مثل‌این‌که «زندگی ما هم قرار است بعد از سی سال به جدایی بکشد؛» حتی ممکن است باعث پس زدن موقعیت‌های مناسب ازدواج توسط جوانان هم بشود. وقتی زوج مسن از هم جدا می‌شوند به دلیل قبح مسئله در این سنین، حمایت‌های اجتماعی هم از آنان کم است. حتی ممکن است فرزندانشان هم به دلیل از بین رفتن الگوی والدینی، از آن‌ها حمایت نکنند. احساس تنهایی در این مواقع و انزوای بیشتر یکی دیگر از اثرات منفی طلاق در سنین بالاست. افسردگی، منجر به بیماری قلبی، آلزایمر، پارکینسون، دیابت نوع دو، ضعف سیستم ایمن بدنی، بی‌خوابی، فشارهای عصبی و انواع دیگر بیماری‌ها می‌شود. ممکن است بعضی از زوجین سالمند تا مدتی بعد از جدایی احساس رضایت داشته باشند. چون از فضای غم‌انگیزی که سال‌های سال در آن محبوس شده بودند، خود را رها شده می‌بینند. اما چون دیر به این مرحله از رهایی رسیده‌اند احتمال این‌که در مدت کوتاهی بعد از طلاق دچار افسردگی بشوند، بسیار بالاست.

احمد پدرام- روانشناس و مشاوره خانواده معتقد است: در میانسالی احتمال دارد مرد وضع مالی خوبی پیداکرده و بتواند مهریه زن را بپردازد و زن به این نقطه می‌رسد که می‌تواند کار بیرون از منزل داشته باشد و زیر بار خواسته‌های همسر نمی‌رود و به‌این‌ترتیب زندگی مشترک فرومی‌پاشد. البته این روانشناس به این موضوع از منظر دیگری نیز نگاه می‌کند، این‌که در بروز مسائل و مشکلات زوج‌ها باید نقش اقتصاد و بیکاری را بسیار جدی دید:

«فکر می‌کنم افسردگی و اضطراب برای جامعه‌ای که ثبات اقتصادی ندارد می‌تواند در بی‌ثباتی زندگی زناشویی نقش مهمی داشته باشد و نمی‌توانیم این موضوع را از زندگی زناشویی همسران دور کنیم، آمارهای طلاق نشان می‌دهد برخلاف زمان قدیم در شرایط فعلی زنان زیر بار زورگویی‌های همسرشان نمی‌روند، از سویی گاهی بعضی‌اوقات مطالباتی دارند که فراتر از حقوق زنانه آن‌ها و خارج از توان شوهر برای تأمین این مطالبات است.»

آمارها چه می‌گوید؟

طبق آماری که خبرگزاری ایسنا ارائه کرده، گرچه طی چهار سال اخیر بخش اعظم طلاق‌ها به زندگی‌های مشترکی با طول مدت ازدواج یک تا پنج سال بازمی‌گردند اما درعین‌حال همواره بین ۱۱ تا ۵/۱۳ درصد از طلاق‌های ثبت‌شده نیز معطوف به زندگی‌های مشترک۲۰ ساله و بیشتر می‌شود. از سوی دیگر طی چهار سال اخیر آمار طلاق‌های ثبت‌شده با طول مدت ازدواج ۱۰ تا ۲۹ سال و در سال گذشته آمار طلاق با طول مدت ازدواج بیش از ۲۹ سال رو به افزایش رفته و این در حالی است که انتظار می‌رود زوجین پس از قریب به ۳۰ سال زندگی مشترک به یک پختگی در روابط خود رسیده باشند.

ازدواج‌های اشتباهی؟

نرخ طلاق در افراد بالای ۵۰ سال دو برابر و در افراد بالای ۶۵ سال سه برابر شده است، این آمار را افسانه صمدزاده روانشناس و استاد دانشگاه ارائه کرده و می‌گوید: «یکی از دلایل پدیده طلاق خاکستری این است که وقتی افراد میانسال به راه پیش رویشان نگاه می‌کنند، می‌بینند که به‌عنوان‌مثال ۲۰ سال دیگر تا آخر مسیر در پیش دارند و ازاین‌رو، گزینه‌های بیشتری و ازجمله ترک زندگی خانوادگی را در برابر خود می‌بینند.»

اما بسیاری از اوقات زوجینی که در سنین بالا قصد جدایی دارند، می‌گویند «همان سال‌های اول زندگی می‌خواستیم جدا شویم و فامیل نگذاشتند»، «من می‌خواستم جدا شوم و ادامه دادم تا فرزندانم بزرگ شوند وزندگی تشکیل دهند» و حالا که فرزندانم رفته‌اند می‌خواهم طلاق بگیرم، درواقع همه این موارد عوامل پنهان طلاق است که احسان کاظمی به‌عنوان روانشناس اجتماعی به آن‌ها اشاره‌کرده و می‌گوید: «در گذشته ازدواج‌های اشتباه داشتیم در حال حاضر این ازدواج‌ها سریع به طلاق کشیده می‌شود به دلیل آنکه آزادی‌ها و فرصت‌هایی برای دختران و پسران وجود دارد. اشتباه در انتخاب همسر موجب می‌شود طلاق‌هایی که باید ۳۰ سال گذشته اتفاق می‌افتاد در حال حاضر رخ ‌دهد.»

دکتر شهناز نوحی به‌عنوان روانشناس در گفت‌وگو با ما اشاره می‌کند به این‌که در سنین ۴۰ تا ۴۵ سالگی، افراد زندگی و هویت خود را تحت عنوان «من که هستم» مرور می‌کنند و اقداماتشان تاکنون را از انتخاب همسر گرفته تا شغل بازنگری می‌کنند و ممکن است حتی شغل خود را عوض کنند و ادامه تحصیل دهند. افرادی که به‌ویژه در دومین دهه زندگی خود ازدواج‌کرده‌اند ممکن است اختلافاتشان طی سالیان طولانی زندگی مشترک حل نشده یا سرکوب شده باشد.

در این شرایط فرد در سن میانسالی ادامه زندگی مشترک را بی‌فایده می‌بیند. نوحی در ادامه می‌گوید: اخیرامی‌بینیم که اختلالات شخصیت برخی همسران طی سال‌های طولانی برطرف نشده به همین علت همسر چنین فردی به‌مرور از او خسته می‌شود و به جدایی تمایل پیدا می‌کند و از سوی دیگر برخی همسران
پس از سروسامان دادن به زندگی فرزندان به علت تداوم اختلافات تصمیم به طلاق می‌گیرند. از طرفی ممکن است فرد حس کند در صورت برخورداری از شناخت کنونی، چنین فردی را به‌عنوان همسر انتخاب نمی‌کرد و حتی ممکن است بین او و همسرش اختلافات جدی وجود نداشته باشد.

مورد دیگری که باعث می‌شود طلاق خاکستری اتفاق بیفتد انتظارهایی است که در این دوران وجود دارد، بسیاری از اوقات زن به این نتیجه می‌رسد که مرد در زندگی به او خیانت کرده و تنها به خاطر فرزندان خود سکوت کرده است، وقتی به میانسالی می‌رسد و فرزندان او بزرگ می‌شوند به این نتیجه می‌رسد که طلاق گرفته و انتقام خود را بگیرد، به‌هرحال ناسازگاری‌ها از ابتدای شروع زندگی وجود داشته و در دوران بازنشستگی شدت پیدا می‌کند. گاهی برخی از افراد متاهل در طول سال‌ها زندگی مشترک آن‌قدر روی فرزندان خود سرمایه‌گذاری کرده‌اند که از رابطه خود غافل شده­‌اند. وقتی بچه‌هایشان خانه را ترک می‌کنند، ناگهان متوجه می‌شوند که با همسرشان هیچ نقطه مشترکی ندارند.

به همین جهت تصمیم به طلاق در سن بالا و تغییر روند زندگی خود می‌گیرند.این روانشناس بابیان این‌که طلاق قبل از بلوغ صدمه روحی زیادی به کودک نمی‌زند، تصریح می‌کند: بدترین زمان طلاق زوجین هنگام نوجوانی فرزند است و این امر موجب به‌هم‌ریختگی ساختار هویتی او می‌شود، چراکه فرد در دوران بلوغ به دنبال پیداکردن الگوهای اخلاقی والدین است، بنابراین لازم است میانسالان مهارت‌های اجتماعی را بیاموزند و در صورت ابتلا به اختلال شخصیت پیگیر وضعیت درمانی خود شوند علاوه بر آن آموزش‌های لازم را در زمینه‌هایی مانند همسرداری، فرزند پروری و سبک زندگی ببینند تا از بحران میانسالی به‌خوبی عبور کنند.

منبع: رسالت

382467