به گزارش سایت خبری پرسون،«حال حسینزاده لحظه به لحظه بدتر میشود. خون زیادی ازش رفته و مدام چشمهایش سیاهی میرود. سه چهار دفعه پاهایش سست میشود و میخورد زمین. بدنش دارد میسوزد. مثل بچهها به گریه افتاده. یکجا از بیرمقی، زانو میزند و به حالت سجده میافتد روی زمین. باورهژ صدایش میکند که از جا بلند شود. میگوید: «حسین!... پاشو توروخدا...پاشو...»
این کتاب حاصل ۵۰جلسه گفتوگو با رزمندگان حاضر در صحنه عملیات تنگه ابوقریب ، گفتوگوهایی با فرمانده وقت لشکر۲۷، کادر فرماندهی و رزمندگان گردان عمار، عزیزانی از گردان تخریب و واحد اطلاعات عملیات لشکر۲۷ و یکی از شاهدان ماجرا در لشکر۷ ولیعصر(عج) دزفول، سه مصاحبه با افراد دخیل در ماجرا از مرکز اسناد انقلاب اسلامی و یک فیلم ۲۶ دقیقهای از خود تنگة ابوقریب است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «حال حسینزاده لحظه به لحظه بدتر میشود. خون زیادی ازش رفته و مدام چشمهایش سیاهی میرود. سه چهار دفعه پاهایش سست میشود و میخورد زمین. بدنش دارد میسوزد. مثل بچهها به گریه افتاده. یکجا از بیرمقی، زانو میزند و به حالت سجده میافتد روی زمین. ب صدایش میکند که از جا بلند شود. میگوید: «حسین!... پاشو توروخدا...پاشو...» اما حسینزاده که درد بازوی شکسته امانش را بریده، جانِ حرف زدن ندارد... این دفعه خیلی محکم میگوید: «حسین! به جان مادرم اگه بلند نشی میزنمت!...» حسینزاده به التماس و ناله میگوید: «یه کم دیگه بذار بشینم... نمیتونم راه برم.... نا ندارم....» باورهژ که وقتی برای جرّوبحث ندارد، محکم با لگد میکوبد به پهلوی حسینزاده. آن از نهاد حسینزاده بلند میشود،سرش را بالا میگیرد و به عتاب میگوید: «نامرد! .... برای چی میزنی آخه؟....»
این اثر در ۲۵۹ صفحه به قیمت ۵۰ هزار تومان با تیتراژ ۱۰۰۰ نسخه به چاپ رسیده است.
منبع: ایسنا