به گزارش سایت خبری پرسون، مسعود وفایی، روزنامه نگار نوشت: جفری الکساندر، جامعهشناس، در تحلیل جنبش حقوق مدنی امریکا میگوید که این جنبش با هدف رسیدن به شرایطی مانند ایالتهای شمالی و لغو تبعیضها، تا مراحلی از مبارزه به دنبال کسب مستقیم منابع قدرت در جنوب بود. اما بعد از چندین شکست، رهبران جنبش به این نتیجه رسیدند که بدون حمایت دولت فدرال، توان آنها کافی نیست و اصرار بر جدال رودررو، در واقع خود جنبش را زایل میکند. الکساندر میگوید که رهبران جنبش متوجه شدند باید صحنه نمادین مبارزه را مدیریت و عوض کنند، یعنی به جای گسیل مردان قویهیکلی که بتوانند در برابر خشونت مقاومت و در صورت نیاز تقابل به مثل کنند، برعکس، نیروهایی را به میدان مبارزه خیابانی بفرستند که در عین آراستگی و مظلومیت، خشونتپرهیز و مدافع «خیر» باشند.
این کار بهطور خودبهخود، منجر میشد به اینکه طرف دیگر منازعه در موضع یک ظالم و در جایگاه «شر» قرار گیرد. به این ترتیب جنبش مدنی حقوق امریکا توانست بهرغم بازنده بودن مقدماتی در صحنه عمل، طوری بر صحنه نمادین منازعه مسلط شود که دولت فدرال را مجبور به مداخله نماید و جنبش هم نهایتا به پیروزی رسید. به نظر الکساندر، عدم خشونت برای گاندی یک آرمان بود، اما مارتین لوترکینگ آن را به یک ابزار تبدیل کرد.
پس از تسخیر پنجشیر، امیدها برای یک مبارزه مسلحانه موفقیتآمیز با طالبان در هالهای از ابهام فرو رفت. شکی نیست که دعوت احمد مسعود به قیام «عمومی» - اینبار: نه الزاما مسلحانه- به ترک خوردن این فضای یخزده کمک بسیاری کرد و البته نباید از تاثیر شهادت یک انسان فهیم و «خوب» در یک عملیات تجاوزکارانه هم غفلت کرد. اما نکته بسیار حائز اهمیت آن است که این دعوت، بدون اینکه از سوی منبع خاصی هدایت شود، توسط مردم به یک مبارزه مدنی خشونتپرهیز ترجمه شده است.
در دو، سه روز گذشته، مردمان بیسلاح و به ویژه زنان، معضلی پیش پای طالبان گذاشتهاند که در تمام عمر ترور- مبنای خویش تجربه نکردهاند. اینک دشمن طالبان، «مردان مسلحی» که پشت سنگرها یا در کوی و برزن باشند نیستند، بلکه «زنان بیسلاحی» هستند که آغوش بر گلوله میگشایند. کمک گرفتن از داعش خراسان یا القاعده و انداختن گناه خشونت به گردن آنها هم که اصولا مغایر با ادعای تسلط طالبان است. طالبان با پدیده جدیدی مواجه شده است و بهطور طبیعی دریافته که اگر نیروی ذاتی خشونتطلبیاش را رها کند، در عرض چند روز، تبدیل به ضدقهرمان سناریویی میشود که تربیتیافتگان بیست سال آزادی طراحی کردهاند.
فقط بیست سال آزادی کافی بود تا در نسلی از مردم و به ویژه زنان افغانستان چنان ذهنیتی از شهروندبودن و زن بودن پرورش یابد که حالا آنها در حال عینیتبخشیدن به معنای یک مبارزه مدنی خشونت پرهیزند. برای طالبانی که منابع مالیاش کفاف حل مشکلات فراوان کشور را ندارد و از سازمانهای نظارتی جاافتاده هم برخوردار نیست، از دست دادن اسلحه «خشونت» مساوی است با خلع سلاح در برابر انبوه کسانی که شریعت تندروانه را قبول ندارند.
اگر رهبران مخالفان بتوانند از این خلع سلاح با هوشمندی استفاده کنند، توان اِعمال اراده خویش بر طالبان را خواهند داشت. پاشنهآشیل طالبان، به رسمیتشناخته شدن توسط کشورهای جهان است. رهبران مخالفان باید با اصل قراردادن مبارزات خشونتپرهیز، ضمن مدونکردن خواستههای معترضان در قالب گزارههای عینی قابل تبدیل به قانون و البته توزیع قدرت، تلاش بینالمللی برای گره خوردن این خواستهها به رسمیتشناخته شدن دولت آینده افغانستان را صدچندان کنند.
توجه: مطلب مندرج صرفا دیدگاه نویسنده است و رسانه پرسون در قبال آن هیچ موضعی ندارد.
منبع: اعتماد