یادداشت/احمد خواجه حسنی

برگ ریزان انسانی

در گرمای عطش انگیز تابستان، خزانی تلخ و اندوهناک بر پهنه ی ایران درمانده سایه افکنده و برگ ریزان انسانی را در این روزگار بد سگال و سیاه رو به تباهی شاهدیم. روندی شوم و اسفناک، روزمره و روتین که گویا به سنت معهودی بدل شده و تلفات انسانی بدین سان به وضعیتی عادی نمود پیدا کرده است
تصویر برگ ریزان انسانی

به گزارش سایت خبری پرسون از بوشهر، احمد خواجه حسنی روزنامه نگار می‌نویسد: در گرمای عطش انگیز تابستان، خزانی تلخ و اندوهناک بر پهنه ی ایران درمانده سایه افکنده و برگ ریزان انسانی را در این روزگار بد سگال و سیاه رو به تباهی شاهدیم.
روندی شوم و اسفناک، روزمره و روتین که گویا به سنت معهودی بدل شده و تلفات انسانی بدین سان به وضعیتی عادی نمود پیدا کرده است.
زن و مرد، پیر و جوان، باسواد و کم سواد همچون برگ خزان یکی پس از دیگری رخت از جهان فرو می بندند، واویلا که کاری جز تماشا و افسوس خوردن از ما مردم بینوا برنمی آید.
مجالی و حوصله ای برای پرداختن به چرایی و دلایل گیر افتادن در این وضعیت فلاکت بار نیست چونان که گوش شنوایی هم بدهکار این حرفها نخواهد بود ...
سوء سیاست گذاری و فقدان مسؤلیت پذیری متولیان امر از عمده دلایل رخداد این فاجعه است.
درگذشتگان ما قربانی مدیریت کلان نالایقی هستند که چون برگ ریزان خزان نفس مردمانش یک به یک از شماره می افتد و کسی را یارای نجات بخشی نیست.
تو گویی همین دیروز بود که بوق های تبلیغاتی به صدا درآمد و
و اطلاع رسانی عمومی شد، وعده ها دادند و مقرر داشتند که تا امروز میلیون ها دز واکسن تولید داخل به جامعه عرضه شود اما باز هم شعار و قول و قرارهای خام و بی بنیاد...

دیالوگ کفیل نظمیه در سریال هزار دستان مصداق گفتمان این روزهای برخی مسؤلین نالایق است؛ حرف و سخن نشخوار آدمیزاده.
دهن آدم زنده به علامت حیات دائم باید بجنبه یا با خوردنی یا با حرف مفت !!!

ساختاری ک در ادامه سلسله اشتباهاتش اعتماد عمومی را به قعر دره های سقوط کشانده،
امید اجتماعی را تار و مار کرده و چشم انداز مطلوبی برای آینده در جبین ندارد.
حاکمیت زندانی و محبوس سیاست های آرمان گرایانه خویش شده است و مستاصل، همواره در محیطی سرشار از ابهام عمل کرده است.

این شب ها کلافه و سرخورده،مغموم و بی هدف به قاب تلویزیون پناه آورده و برای فرار از فکر و ذکر مردم بیچاره، فوتبال جزیره را نگاه میکنم، دیگر سبک بازی ها برایم جذابیتی ندارد،لذت من اما از ورزشگاه های مملو از تماشاگرانی است که فارغ از پروتکل های بهداشتی و حفظ فاصله ها فوج فوج، شانه به شانه نشاط اجتماعی را در حال گذارند و ما کماکان در بند دیوان سالاری ناتوان و سودجویی طماعان در اقتصاد بهداشت و درمان گیر کرده و تماشاگران مظلوم این برهه ایم.

وجه غالب گفتگوی این روزهای جامعه ی ما ناله و فغان است و لا غیر.
به راستی خیابان، موزۀ روباز شناخت جامعه است.

یاد همه آنان که از میان ما رفتند، گرامی و نامشان بلند باد.

سزدم چو ابر بهمن که بر این چمن بگریَم.

منبع: اتحادخبر

333481