به گزارش سایت خبری پرسون، حسین گنجی نوشت: زمانی خاتمی حرف از جامعه مدنی میزد و بدنه آن را قبول داشت و بدان مسیر پافشاری میکرد و در طرف دیگر اصول سنتی مبنا قرار میگرفت و بر آن توافقی در میان عدهای وجود داشت و هر کدام شیوهها و روشهایی داشتند برای مدیریت کشور و بدان عمل میشد و مردم آن شیوهها و روشها را میتوانستند از هم تفکیک و بر اساس سلیقه و میل خود انتخاب کنند و باورمند بدانها بودند. از یک جایی به بعد که شاید بتوان گفت از احمدینژاد به بعد این موضوعات به شدت خلط شد، آنچه پیش از همه از دست رفت، باورمندی جامعه به این تمایزها بود. به مرور و بر اساس اتفاقاتی که در دو دهه اخیر افتاد که گفتنش در این مجال ممکن نیست، مرزها از میان رفت و جامعه از پس جریانات و گروهها و افراد نتوانست مفاهیم و روشها را تمییز دهد و بازشناسد تا بدان رو بیاورد و به جایی رسید که همه را یکی دید. جریان اصولگرا خود را ملزم به پاسخگویی و گفتمانسازی ندانست و جریان اصلاحخواه از بیان واضح و روشن گفتمان و نظریات به روز شده خود تا حدود بسیاری دست کشید یا کشانده شد و این شرایط هر دو را به نقطهای رساند که دیگر تمایزهای شگرفی بین آنها از منظر مردم دیده نشد.
شاید به همین دلیل و دلایل دیگر بود که در مقطعی شعار «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» از میان عدهای شنیده شد. اکنون اما دیگر به شواهد متواتر میتوان گفت بخش بزرگی از جامعه از اصلاحطلبان و اصولگرایان به تعبیر دیگر از افراد و احزاب عبور کردهاند و خواستهای خود را روشنتر دنبال میکنند. حال که وضعیت اینچنین است خوب است نخبگان کشور از زن و مرد و پیر و جوان(نباید اسیر این قشریگری شد) که هر کدامشان صاحبان یا پیروان این دو جریان خود را میدانند نیز از تقسیمبندیهای درونی و قالبهای خودساخته عبور کرده و بیرون بیایند و به جای اجماع درونی میان افراد و احزاب بر سر مفاهیم و روشهای مشترک به اجماع برسند تا جامعه بتواند میان این و آن تمییز دهد و بتواند همچنان خود را در ذیل یک مفهوم بازشناسد و تعریف کند و از این بیتکلیفی و بیهدفی و بیمقصدی نجات یابد. همان طور که جامعه به روایت نظرسنجیهای اخیر عبور خود از این دستهبندیها را اعلام کرده است، خوب است نخبگان جامعه نیز از ذیل این دستهبندیهای معنا باخته خود را بیرون بکشند و بر سر روشهای مدیریت کشور و مفاهیم مورد نیاز امروز جامعه به گفتوگو بنشینند و از پس این گفتوگوها اجماع بر سر مفاهیم و روشها شکل بگیرد و نه بر سر اسامی و احزاب. قبول دارم اکنون شاید برای انتخابات 1400 دیر باشد صحبت از اجماع مفاهیم و برنامهها زده شود ولی بالاخره از یکجا باید شروع شود و معتقدم امروز دیر است و فردا دیرتر.
آنچه شاید در این انتخابات و بزنگاههای بعدی جامعه، نقش تعیینکنندهای را ایفا خواهد کرد، دیگر نه احزاب چه بزرگ و چه کوچک و نه دیگر شخصیتها؛ چه محبوبش و چه غیرمحبوب که موضوعات و تایپکهای مورد نیاز و مساله جامعه است که میتواند اجماعساز و محل توافق عمومی و گسترده قرار بگیرند. موضوعاتی که شاید از عدالت و حجاب که داخلی است تا ارتباط با برخی کشورها و نقشآفرینی جهانی که خارجی است را شامل میشود. در گذشته شیخیت و بزرگی و فردگرایی و در امروز اجماعساز و رسا و مکانیسمهایی از این دست شاید بتوانند کمک کنند در رسیدن به یک نام برای ریاستجمهوری یا یک لیست برای شورای شهر و مجلس ولی ما را به یک مفهوم مورد توافق و یک برنامه روش مدیریت کشور که مورد اجماع عده وسیعی از شهروندان این کشور باشد، رهنمون نخواهد کرد. تا بر سر مفاهیم و روشها بحث و تبادل نظر و اجماعی صورت نگیرد، تغییر آدمها در هیچ سطحی نمیتواند ما را نجات دهد. برای همگرایی جمعی میان طیف وسیعی از یک جامعه نیازمند برانگیختن انگیزههای ناجیانه هستیم و این به وجود نمیآید مگر اینکه نخبگان آن جامعه پیش از همه به آن نگاه ناجیانه و خیرخواه دست پیدا کرده و آن را با رفتار و گفتارشان نشان بدهند. نگاه ناجیانه امروز به جامعه ایران امروز چیزی جز این نیست که بگویم ما این مفهوم و این اصل و این روش و برنامه را داریم و هر کسی که بدان پایبند باشد و بتواند و تعهد دهد که به اجرای آن همت میگمارد از آن حمایت خواهیم کرد. چنین نگاهی وقتی به وجود آمد، میتوان انتظار داشت جامعه نیز چنین نگاهی را دارا شود و به اکت منجر به اصلاح به معنای اصیلش دست بزند.
ما اگر اصلاح را بخواهیم، اگر برنامه درست و روش رسیدن درست بدان را مطالبه کنیم و اگر از نامها و خودمحوری دست بکشیم به قطع میتوانیم به نفع آینده کشور همیشه پیروز باشیم و چنین پیروزیای همان میشود که در آن شکست هیچ کسی نخواهد بود حتی شکست کسی که مخالف این روشها و مفاهیم باشد. اگر اجماعساز به جای وقت گذاشتن بر سر اینکه چه کسی بیاید یا نیاید، بر سر این اجماع کند که چه مفاهیمی قابل اجماع است و به سمت اجماعسازی مفهومی و نه فردی پیش برود، میتواند در این انتخابات و در آینده ایران نقش ایفا کند و اگر باز هم لنز نگاه به خواستهای کوتاهمدت سقوط کند، چیزی فراتر از آنچه در ۸۴ و ۹۶ به دست آمد، محقق نخواهد شد. نگاه ناجیانه امروز از هر چیزی برای کشور ضروریتر است و این محقق نمیشود که پیش از اسامی به سراغ مفاهیم برویم و از دل جامعه اجماعسازی بر سر آنها را آغاز کنیم. درد امروز جامعه که نخبگان را هم در هم پیچیده است، بیاجماعی در مواجهه با آینده و مفاهیم مسالهساز امروز است.