به گزارش سایت خبری پرسون، این روند با بالا گرفتن رقابت جنگ سرد میان ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی برای نفوذ در توسعه سیاسی کشورهای تازه استقلال یافته تشویق شد.
بورس تحصیلی تولید شده در این کشورها، عمدتا مشتق تحولات اروپا و ایالات متحده آمریکا است.
محققان علوم سیاسی در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، اغلب با مشارکت همکاران اروپایی و آمریکایی، مطالعات قابل توجهی در مورد استعمار زدایی، ایدئولوژی، فدرالیسم، فساد و بی ثباتی سیاسی انجام دادند.
در آمریکای لاتین یک دیدگاه مارکسیست محور به نام تئوری وابستگی از دهه 1960 تا دهه 80 محبوب بود.
نظریه وابستگی که در برابر نظریه نوسازی مدرنیسم شکل گرفت تحت تاثیر اندیشه های رائول پربیش اقتصاددان اهل آرژانتین و مدیر کمیسیون اقتصادی سازمان ملل در آمریکای جنوبی در اواخر دهه 1950 توسعه یافت.
این نظریه نشان می دهد که بر خلاف نظریه نوسازی که بیان می کند که راه پیشرفت تنها از طریق الگو قرار دادن کشورهای توسعه یافته می باشد، این روند سبب شکل گیری اقتصاد وابسته به کشورهای توسعه یافته گشته و الگوی سیستم اقتصادی مرکز-پیرامون را ایجاد میکند که کشورهای صنعتی در مرکز این اقتصاد قرار گرفته و کشورهای در حال توسعه در پیرامون آن جای میگیرند.
مطالعات پربیش و همکاران او نشان داد که فعالیت های اقتصادی در کشورهای ثروتمند اغلب منجر به مشکلات جدی در کشورهای فقیر می گردد.
نظریه پردازان وابستگی که تاثیر زیادی بر مطالعه روابط بین الملل در ایالات متحده آمریکا، اروپا و همچنین کشورهای در حال توسعه داشت، استدلال کردند که مشکلات آمریکای لاتین ریشه در روابط اقتصادی و سیاسی مطلوبی با ایالات متحده آمریکا و اروپای غربی دارد.
اخیرا، دانشمندان علوم سیاسی آمریکای لاتین، تحت تاثیر روش های توسعه یافته در دانشگاه های آمریکا، مطالعات تجربی خوبی را درباره منابع دموکراسی و بی ثباتی انجام دادند.
مانند آرتورو والنزوئلا سیاست مدار اهل شیلی و نویسنده کتاب فروپاشی رژیم های دموکراتیک(1978).
دانشمندان علوم سیاسی آفریقایی، آسیایی و آمریکای لاتین نیز به عنوان مدرس دانشکده های دانشگاه های آمریکا و اروپا کمک های مهمی انجام دادند.
در خارج از ایالات متحده آمریکا، جایی که در ابتدا علوم سیاسی از نظر کمیت رونق کمتری داشت چندین اثر برجسته به وجود آمد.
نظیر لاسول، تئودور آدورنو(1903-1969)جامعه شناس و فیلسوف نئومارکسیسم آلمانی و دیگران بینش فرویدی را در مطالعه پیشگامانه خود با عنوان شخصیت اقتدارگرا(1950)که از یک پرسشنامه 29 ماده ای برای تشخیص حساسیت افراد نسبت به عقاید فاشیستی استفاده می کرد، اتخاذ کردند.
احزاب سیاسی موریس دوورژه حقوقدان و دانشمند علوم سیاسی فرانسوی(1951)، نه تنها به دلیل طبقه بندی احزاب بلکه به دلیل پیوند سیستم های حزبی با سیستم های انتخاباتی، همچنان بسیار مورد توجه است.
موریس دوورژه استدلال میکرد که سیستم های انتخاباتی ناحیه ای یک عضو برای پیروزی در انتخابات تنها به یک تعدد نیاز داشته و تمایل به تولید سیستم های دو حزبی دارند، در حالی که سیستم های نمایندگی متناسب، تمایل به سیستم های چند حزبی دارند.
این تعمیم بعدا قانون دوورژه نامیده شد که یک پیش بینی برای نظام های انتخاباتی اکثریتی است، که این نظام ها غالبا فضای سیاسی را به سوی نظام دو حزبی هدایت می کنند.
میشل کرزیر جامعه شناس فرانسوی و برنده جایزه الکسیس دوتوکویل در کتاب پدیده بوروکراتیک(1964)دریافت که بروکراسی آرمانی وبر کاملا نامرتب، سیاسی و متنوع است.
هر بروکراسی یک خرده فرهنگ سیاسی است.
آن چه که در یک دایره منطقی و معمول است ممکن است در دایره دیگر کاملا متفاوت باشد.
بنابراین میشل کرزیر بر رویکرد سیاست بروکراتیک در دهه 1970 تاثیر گذاشت.
برگرفته از تحقیقات دکتر مایکل روسکین استاد بازنشسته علوم سیاسی در کالج لیوکینگ پنسیلوانیا