به گزارش سایت خبری پرسون، مهرداد احمدی شیخانی نوشت:
اما همین کودک، به مرور که بزرگ میشود، مقدرات خود را به دست میگیرد و به مرور نه تنها بر زندگی خود که بر زندگی دیگران هم اثر میگذارد. به گمان من در جامعه هم تقریبا چنین چیزی را میتوان دید. برخی از مردم در وضعیتی مانند کودکان قرار دارند و واکنشهایشان به رخدادهایی که بر زندگیشان موثر است، در حد همان خوشحالی یا نشان دادن ناراحتی و لابه است. اما دیگرانی هم هستند که تصمیمات و کارهایشان بر جامعه اثر میگذارد، تا جایی که بعضی، آنچه میگویند یا میکنند، بیشترین اثر را بر زندگی و سرنوشت مردم جامعه دارد، آنچنان که حتی با وجود آنکه ممکن است بعضی از مردم، به هیچوجه با اراده چنین کسی همراه نباشند و حتی مخالف باشند، باز هم بخش بزرگی از مقدراتشان در کف اوست.
این موضوع در همه جوامع چنین است و منحصر به جامعه ما نیست و البته به نسبت تاثیری که هر کدام ما بر زندگی خود و دیگران میگذاریم، مسوولیت آن اثرگذاری بر دوش ماست. اما سهم هر کدام از ما در این مسوولیت و آنچه تاکنون رخ داده یا بعد از این رخ میدهد چقدر است؟ مثلا بسیار هستند کسانی که از ابتدای انقلاب کاری یا کارهایی کردهاند که هم بر زندگی خودشان و هم دیگران تاثیر بسیاری داشته و حتی آنچنان بر مسیری که کشور در این 43 سال رفته، موثر بوده که حتی میتواند تا دههها و قرنها زندگی مردمان این سرزمین را به جهتی خاص ببرد. فقط این 43 سال نبوده، تمام تاریخ چنین است.
مثلا چقدر خواندهایم از آن مرزبان سرزمینهای شرقی ایران که با کشتن فرستادگان چنگیز، سبب حمله مغول به ایران شد و شد آنچه شد که یک قلمش نابودی نیشابور بود که به گفتهای، قبل از حمله مغول نزدیک دو میلیون نفر در آن زندگی میکردند و در عهد خود مهمترین شهر این سرزمین بود و بعد از آن دیگر نیشابور، نیشابور نشد. اما امروز میبینیم بسیاری، چه از خردترین افراد در جایگاه اجتمایی تا برسد به کلانترین اشخاص، طوری سخن میگویند که انگار در آنچه میگذرد، هیچ اثری نداشتند. مثلا اگر اختلاسهای نجومی هست که خبر دادگاههای ریز و درشت میگوید هست و اگر فساد سازمان یافته هست، آیا میشود که از مسوولان کلان و صاحب اثر و نظر بود و آنوقت سهمی از آنچه هست نداشت؟
ایام انتخابات که میرسد، همه پاکدست میشوند و دیگران جرثومه تباهی. جوری سخن میگویند که انگار تا قبل از اعلام نامزدیشان برای آن منصب، همان کودک صغیر بیاراده و اثر بودهاند که هیچ از دستش برنمیآمده و حالا به یکباره قرار است آن موجود بیاراده و اثر، مسیحا نفس شود و مرده زنده کند. یا یکی دیگر به دیگران چهار اسم میدهد و میگوید فقط از بین همین چهارتا یا حتی تمام قد پشت یکی میایستد و وقتی در یک قلم هشتصد میلیارد دلار دود میشود، حاضر نیست مسوولیت بپذیرد. آیا ما همه از ریز و درشت، در هیچ رخدادی سهیم نیستیم؟ یعنی به قول سعدی «تو آنی کز آن یک مگس رنجهای» و بعد یک شبه بشوی «که امروز سالار و سرپنجهای»؟
اینکه خودمان را از آنچه گذشته و آنچه بر این مردم میرود مستثنی کنیم، معنیاش این است که ما آن طفل بیاراده و اثریم و لاغیر. آیا واقعا چنین است؟ آنکه تا دیروز مسوولیت یک کلانشهر را داشته و امروز در جایگاه بزرگتری است، یا آنکه به مدیریتش مباهات میکند ولی تا یکسال پیش هیچ نشانی از فاعلیت اجتماعی نداشته، یعنی همان «طفل از مگس رنجه» که حالا قرار است به ناگهان سالار و سرپنجه شود؟ همه ما به اندازه خودمان سهمی در آنچه هست داریم و اگر سهممان را نمیپذیریم یعنی اعتراف به طفل ناتوان بودن.