به گزارش سایت خبری پرسون، نازنین متین نیا نوشت:
اسم و شماره تلفنم را روی برگهای سفید مینویسند تا اگر واکسن از راه رسید خبرم کنند. کمی آنطرفتر، مردم دور مردی جمع شدهاند که انگار مسوول توزیع واکسن در بیمارستان امامحسین است. مرد توضیح میدهد که نامنویسی برای واکسن کرونا برای بیمارهای خاص از هفته پیش شروع شده و حالا ما، بیمارانی که تازه روز جمعه به شیوه اطلاعرسانی دهان به دهان و از طریق خبرهای غیررسمی در فضای مجازی فهمیدهایم که این بیمارستان مرکز واکسینه است، دیر رسیدهایم. فهرست پر شده؛ تا یازدهم اردیبهشت و بعد از آن اگر واکسنی رسید به ما خبر میدهند. کسی نمیداند و جوابی ندارد که آنهایی که از هفته پیش آمدهاند و اسمشان توی فهرست است، چه کسانی هستند و چطور زودتر از بقیه خبر به دستشان رسیده و اقدام کردهاند.
من کلافهام. آدمهایی شبیه به من هم که کنار آن آقا ایستادهاند کلافه هستند. حتی آن آقا هم کلافه است. میگوید لطف میکنم الان اسمتان را مینویسم و اگر واکسن آمد خبر میدهم. طاقت نمیآورم و میپرسم که چه کاره هستید؟! میگوید هیچکاره. میگویم میدانید تزریق واکسن به هشتاد میلیون ایرانی عین وظیفه است و بالاتر از شما هم برای این کار لطفی نمیکند که شما اینقدر کلمه لطف را استفاده میکنید؟! از جواب من خوشش نمیآید. زباندرازی کردهام احتمالا.
میگوید اصلا من مسوول نیستم و بروید سراغ خانم فلانی. میرویم. خانم فلانی هم جواب بهتری ندارد. گیر افتاده است انگار. تعدادی محدود واکسن دادهاند و گفتند که تقسیم کند. خانم فلانی مانده و مردم مستاصلی که قبل از کرونا، بیماریهایی مثل سرطان و اماس دمار از روزگارشان درآورده و حالا فقط میخواهند به ریسمان واکسن چنگ بیندازند تا شاید حداقل از کرونا جان سالم بهدر ببرند. کسی نمیداند که باید چه کند؛ نه مسوول توزیع و نه مراجعین؛ همه کلافه و عصبی و تلخ هستند. در نگاه اول، همه خشم متوجه آنهایی میشود که مسوول توزیع و تزریق واکسن هستند اما، وقتی توضیحها را میشنوی و شرایط را میبینی، همه شبیه یکدیگر گیرافتاده در مارپیچی هستند که مدیریت اشتباه و نادرست، رقم زده. این را در بیمارستان طالقانی متوجه میشوم، دو روز بعد از مراجعه به بیمارستان امامحسین. وقتی دوست پزشکی به من میگوید که نامنویسی کردهام و بیا واکسن بزن.
وقتی میرسم واکسن تمام شده. اینجا هم جمعیت دربهدر واکسن هستند و مترون بیمارستان قسم میخورد که تمام شده و کاری از دستش برنمیآید. برای اثبات زنگ میزند به مسوول توزیعکننده مربوطه و گوشی را میگذارد روی اسپیکر. آن طرف خط توضیح میدهد که فعلا واکسن نیست. عصبیت و کلافگی و چه کنم در فضای تریاژ اورژانس بیمارستان طالقانی موج
میزند.
مستاصل نشستهام روی صندلی و فکر میکنم که حداقل وضعیت در بیمارستان امام حسین بهتر است؛ چون آنجا در حیاط بیمارستان تجمع میشود و نه فضای سربسته اورژانس. خودم را سرزنش میکنم که چرا حواسم نبود مانند فلانی و بهمانی، ساعت چهار صبح بیایم توی صف و اسم بنویسم تا شاید احتمال رسیدن واکسن را برای خودم بیشتر کنم.
استرس و اضطراب کرونا گرفتن در فضای بسته، در ترکیب با این عذابوجدان لعنتی و حس بیارزشی جمعی که در این چند روز به احوالاتم اضافه شده کار خودش را میکند: تپش قلب گرفتهام و چشمهایم سیاهی میرود. از اورژانس میآیم بیرون و فقط میخواهم از شر دو ماسکی که روی هم پوشیدم خلاص شوم و حداقل نفس بکشم.
حالا تنها امیدم وعدهای است که توی بیمارستان امامحسین دادهاند که فلان روز بروم و شاید بخت یاری کرد و واکسن به من هم رسید. البته با چیزهایی که دیدهام، خیلی دلخوش به این وعده نیستم، اما تنها چیزی که از یک بیماری سخت، سرطان، یاد گرفتهام این است که تا آخرین لحظه باید امیدوار بود و من باید امیدوار باشم. اما به عنوان یک روزنامهنگار نمیتوانم چشمم را از روی واقعیتهایی که این چند روز دیدم، ببندم.
واقعیتهایی که نشان داد در بحث توزیع واکسن نه تنها مدیریت درست و منظمی وجود ندارد که حتی ماجراها به سمتی پیش میرود که مردم و کادر درمان، شبیه دو قوم جنگنده مقابل هم بایستند.
واقعیتی که میگوید بیماران بیماریهای خاص بیپناهتر از آن چیزی هستند که در خبرها و گزارشها میخوانیم و کادر درمان خسته بیمارستانهای دولتی، سپر بلای مدیریتی شدند که حتی وقتی تعداد محدودی واکسن برای بیماران خاص تهیه میکند، برنامهای جامع و درست برای توزیع ندارد که اگر برنامهای بود، نه مردم بیمار در روزهای پیک بحران کرونا سرگردان بیمارستانها بودند و نه پرسنل خسته، از توضیح هزارباره کلافه میشدند.
شاید این مدیریت به خودش حق میدهد که تا تهیه واکسن وظیفه دارد و باقی ماجرا در دست مراکز بهداشت و همین بیمارستانهاست.
اما وقتی برنامه جامع و مشخص نیست، وقتی گسلهای بیاعتمادی بین مردم و مدیران کیلومترها فاصله انداخته، وقتی کادر درمان بعد از یکسال و خردهای جنگیدن به کرونا خسته است و وقتی مشکلات فقط به همین کرونا و درگیریهایش خلاصه نمیشود، مسوولیت قرار دادن مردم در چنین شرایط کلافهکننده و عصبی با همان مدیرانی است که هر روز در خبرگزاریها مشغول گفتوگو و مصاحبه هستند و از دلسوزیها و دستاوردهایشان میکنند.
مدیرانی که سیستم نظام پزشکی و سلامت را طوری برنامهریزی و مدیریت نکردند که حالا هر بیماری بتواند به راحتی در یک مرکز واکسینه شود و نگران صفهای چهار صبحی و نرسیدن واکسن نباشد. تا امروز هیچ بحرانی با بحرانی دیگر حل نشده و قاعدتا بحران کرونا هم با بحران دریافت واکسن کرونا حل نمیشود، اما خواست و اراده حل این بحران هم ماجرایی دیگر است که نشانه عدم وجودش در طرح واکسینه بیماران بیماریهای خاص کاملا مشخص است و احتمالا در طرح واکسیناسیون عمومی، این عدم مدیریت بیشتر از حالا خودش را نشان میدهد و فاجعه به بار میآورد؛ البته اگر هشدارها نادیده گرفته شود و این روند اشتباه اصلاح نشود.
منبع: اعتماد