واکنش آمریکا به شراکت استراتژیک

موضوع چین در سیاست خارجی آمریکا به مهم‌ترین اولویت راهبردی آمریکا تبدیل شده و با توجه به آنکه چالش چین پدیده‌ای جهانی محسوب می‌شود، مواجهه با آن ابعاد مختلف را در برگرفته و برخلاف رقابت با شوروی، محدود به حوزه نظامی نمی‌شود. بر همین اساس، آمریکای بایدن در مواجهه با چین در حوزه‌های مختلف فعال خواهد بود.
تصویر واکنش آمریکا به شراکت استراتژیک

به گزارش سایت خبری پرسون، دکتر طهمورث غلامی، پژوهشگر مسائل بین‌الملل نوشت:

از آنجاکه تحول در جایگاه قدرت‌های بزرگ در نظام بین‌الملل و جایگزینی یک قدرت بزرگ با قدرت بزرگ دیگر از حقایق مهم و مسلم تاریخ روابط بین‌الملل است و این جابه‌جایی عمدتا با منازعه و در مواردی جنگ همراه است، اندیشمندان روابط بین‌الملل از ابتدای دهه نخست قرن بیست و یکم انتظار تقابل چین و آمریکا را داشتند و عمدتا دهه پنجم قرن حاضر را زمان نسبی اوج رقابت و تقابل چین و آمریکا ارزیابی کردند. اما تداوم رشد اقتصاد چین به‌رغم وقفه‌های متعدد در اقتصاد آمریکا متاثر از تحولاتی مانند بحران اقتصادی ۲۰۰۸ یا بحران ناشی از ویروس کرونا سبب شده محافل سیاسی- فکری آمریکا به این نتیجه برسند که تقابل با چین بسیار زودتر اتفاق خواهد افتاد و هم اکنون که ایالات‌متحده در موقعیت مناسب و بهتری از حیث شاخصه‌های قدرت قرار دارد، رقابت و منازعه را در دهه پیش رو آغاز کند. بنابراین با نگاهی به روند سیاست آمریکا در مواجهه با چین درمی‌یابیم دولت اوباما مبحث ضرورت چرخش به شرق را مطرح کرد، ترامپ با تکیه بر استراتژی «ایندو- پاسیفیک» در جهت عملیاتی کردن هرچه بیشتر توجه به چین حرکت کرد و با آغاز جنگ‌های تجاری، رقابت و تقابل با پکن را شروع کرد. در دوره بایدن رقابت و تنش با چین با شدت بیشتری تداوم پیدا خواهد کرد.

بر این مبنا باید گفت موضوع چین در سیاست خارجی آمریکا به مهم‌ترین اولویت راهبردی آمریکا تبدیل شده و با توجه به آنکه چالش چین پدیده‌ای جهانی محسوب می‌شود، مواجهه با آن ابعاد مختلف را در برگرفته و برخلاف رقابت با شوروی، محدود به حوزه نظامی نمی‌شود. بر همین اساس، آمریکای بایدن در مواجهه با چین در حوزه‌های مختلف همچون همکاری با متحدان و شرکا، حضور فعال در نهادهای چندجانبه به‌منظور تداوم نقش رهبری آمریکا، فشارهای اقتصادی هوشمند و فشارهای حقوق بشری، فعال خواهد بود. در کنار این موضوعات دامنه رقابت چین و آمریکا بیش از پیش در دیگر حوزه‌های جغرافیایی بسط پیدا خواهد کرد. یکی از مصادیق عینی بسط جغرافیایی دامنه رقابت چین و آمریکا، اعلام توافق ۲۵ ساله همکاری‌های راهبردی با ایران است.

دولت چین که سال‌ها پیش با این استدلال که به‌دنبال تنش با آمریکا نیست مخالف عضویت ایران در سازمان شانگهای بود یا آن‌گونه که محمدجواد ظریف وزیرخارجه ایران مدعی شده به مدت دو سال به درخواست همکاری با ایران پاسخ نداده است تصمیم گرفت توافق همکاری بلندمدت با ایران را علنی کند. این تغییر موضع چین گویای یک نکته مهم است و آن اینکه چین به این ارزیابی رسیده است که سیاست خویشتن‌داری و احتیاط سابق در مقابل آمریکا جوابگو نیست و در شرایطی که واشنگتن با تکیه بر استراتژی ایندو- پاسیفیک به‌دنبال یارگیری و محاصره چین است تعلل و تاخیر چین در یارگیری و مقابله عینی‌تر با آمریکا به صلاح منافع این کشور نیست. بنابراین چین با علم به اجتناب‌ناپذیر بودن رقابت راهبردی خود با آمریکا، به موقعیت راهبردی ایران در رقابت پیش رو آگاه است. به این معنی که ایران کشوری است که در دریای عمان مرز دارد و بر کرانه شمالی تنگه هرمز و شمال خلیج‌فارس مسلط است و ارتباط با ایران به معنی اطمینان از دسترسی چین به انرژی مورد نیاز خود در رقابت‌های آینده با آمریکا است.

علاوه بر این، با توجه به همکاری پاکستان با چین، ارتباط راهبردی پکن با تهران به معنی اتصال چین به ایران از طریق پاکستان است. علاوه بر این، با توجه به نفوذی که جمهوری اسلامی ایران در عراق، سوریه و لبنان دارد، اتحاد راهبردی چین با ایران به این معنی است که چین می‌تواند نفوذی از چین تا دریای مدیترانه داشته باشد. به عبارت دیگر، اگر کشورهای عرب جنوب خلیج‌فارس از عمان تا مصر در شمال آفریقا جزو شرکای راهبردی آمریکا به حساب می‌آیند، از پاکستان تا لبنان در شرق مدیترانه این پتانسیل را دارد که به شرکای راهبردی چین تبدیل شوند. به این خاطر چین، در واکنش به سیاست آمریکا برای بسط جغرافیایی رقابت با این کشور، تصمیم گرفته است قلمرو راهبردی خود را با استفاده از ابزار اقتصادی گسترش دهد. روشن است که محور مدنظر چین شکل بالقوه دارد و برای بالفعل کردن آن تلاش‌های زیادی لازم است. در راستای این تلاش‌ها چین می‌کوشد همکاری‌های راهبردی خود با تهران را گسترش دهد و در صورت موفقیت در گام‌های بعد عراق، سوریه و لبنان را مورد توجه قرار دهد.

سوال اساسی که مطرح می‌شود واکنش آمریکا است. با توجه به شرح جایگاه ایران و اهمیت آن روشن است که همکاری ایران و چین نه‌تنها مطلوب آمریکا نباشد، بلکه آن گونه که بایدن اعلام کرد موجب نگرانی آن کشور باشد. در واقع مطلوب آمریکا این است که ایران با جایگاه مهمی که دارد در یک سطح حداقلی در رقابت چین و آمریکا بی‌طرف باشد و در یک سطح حداکثری در محور آمریکا قرار گیرد.

ایالات‌متحده واقف است اگر ایران در محور چین قرار نگیرد باتوجه به استراتژی ایندو- پاسیفیک، مرز مواجهه آمریکا با چین در غرب این کشور خواهد بود. اما در صورت همراهی ایران با چین، مرزهای تقابل می‌تواند به شرق مدیترانه کشیده شود. به عبارت دیگر، استراتژی ایندو- پاسیفیک چین را در منطقه خود محاصره کرده اما در صورت تعامل راهبردی ایران و چین دروازه‌ای به روی چین گشوده می‌شود که می‌تواند تا مدیترانه امتداد داشته باشد. به این خاطر روشن است که آمریکا در مسیر همکاری ایران و چین نه‌تنها نقش تسهیل‌کننده نخواهد داشت، بلکه به مانع‌تراشی و کارشکنی خواهد پرداخت.

بنابراین با توجه به درگیر شدن ایران در رقابت راهبردی با چین، بدترین سناریو برای ایران این است که از رقابت پیش رو نفعی نبرد و شرایط همانند رقابت انگلیس و روسیه در نیمه دوم قرن نوزدهم باشد که ایران صرفا کارت بازی روسیه و انگلیس بود. اما سناریوی مطلوب برای ایران این است که بتواند از جایگاه راهبردی خود به مثابه یک کارت بازی خوب استفاده کند و از هر دو طرف رقابت امتیاز بگیرد. پهلوی دوم در دو دهه پایانی عمر خود با بهره‌گیری از رقابت شوروی و آمریکا توانست برای مقطعی چنین نقشی را ایفا کند. به این معنی که از آمریکا امتیاز تقویت توان نظامی خود را دریافت کند و از شوروی امتیازات اقتصادی مهم مانند ساخت ذوب آهن کسب کند. بنابراین نفس توافق و همکاری با چین به مثابه یک قدرت بزرگ و دارای تجربه موفق در رشد اقتصادی اقدامی مثبت است، اما باید مراقبت کرد که این تصور در چین شکل نگیرد که ایران انتخابی غیر از چین ندارد. رقابت راهبردی بین آمریکا و چین که به‌تدریج تشدید خواهد شد باید به‌گونه‌ای مدیریت شود که کمترین هزینه و بیشترین سود و منفعت را برای کشور به‌دنبال داشته باشد و از تجارب تاریخی مهم در قرن نوزدهم و بیستم درس گرفت.

281480