به گزارش سایت خبری پرسون، جعفر گلابی در یادداشتی نوشت:
پس از 14ماه کلنجار رفتن سخت و طاقتفرسا با کرونا جز کارشناسان شهروندان عادی هم خوب میدانستند که اگر تعطیلات نوروز مدیریت نشود شاهد طغیان بیسابقه این ویروس خواهیم بود، مسوولان وزارت بهداشت هم در این زمینه هشدارهایی داده بودند و روزنامهنگاران و خبرنگاران و رسانهها هم در نوبتهای مختلف و با عناوین متعدد هر چه توانستند، نوشتند و گفتند ولی گوش شنوایی پیدا نشد و دولت و ملت متفقا راه بیاعتنایی به خطر محتوم را پیمودند و امروز ایران در چنگال کرونا قرمزپوش شده است. طی یکسال گذشته با اینکه مدیریت قاطع و همهجانبهای اعمال نشد و دولت هم توان مالی لازم را نداشت و نگذاشت ولی هنوز مشخص نیست که دلیل قطعی و علمی عدم انفجار کرونا در سال 99 چه بود؟ هر چه بود جز آن زمان که به دست خود در تعطیلات مختلف و مراسم، فاجعه آفریدیم وضعیت بدی نداشتیم و با اعمال یک مدیریت متوسط حتی امکان ریشهکنی کرونا دور از دسترس نبود.
اگر این گزاره درست باشد یک نکته بسیار مهم و تکاندهنده خود رانشان میدهد که باید روی آن بحثها صورت گیرد و تاملها روا داشته شود. ما که نسبت به بسیاری از کشورهای گرفتار از پیشرفته تا فقیر وضع بهتری داشتیم چرا نتوانستیم آن را حفظ کنیم و بهبود ببخشیم؟ چرا خطر را آشکارا دیدیم ولی به جای احتیاط و چارهیابی به استقبالش رفتیم و هزاران درد و رنج و گرفتاری و مرگ را به جان خریدیم؟ مسوولان فرصت طلایی 15 روز تعطیلی که میتوانست چون یک قرنطینه طبیعی عمل کند را مغتنم نشمردند و مردم هم خود را به بیخیالی زدند و سفرها و دورهمیهای چند میلیونی به راه انداختند.
برای کنترل کامل بیماری هم تجربهاش بود، هم دانشاش وجود داشت، هم امکانات و نیروهای لازم فراهم بود ولی به روزگار و سنت بیرحمانهاش خندیدیم و سرخوشانه خطر را در آغوش گرفتیم! این پدیده جای هیچ توجیه و کتمان و لاپوشانی ندارد. اگر ستاد ملی کرونا به هر دلیل چشمان خود را بست و به توصیه اکتفا کرد، مجلس هم هیچ کاری نکرد و فریادی برنیاورد! اگر اصولگرایان که مخالف دولتند و اتفاقا ابزارهای مختلف در دست دارند، کاری نکردند و قوه مجریه را مجاب نساختند اصلاحطلبان هم دم فرو بستند و آنچنان که باید هشدار و انذار ندادند! این کارنامه همه ما در آستانه عید نوروز بود که بیتردید همه نمره منفی گرفتیم و رسما و صریحا مردود شدیم.
برای جلوگیری از چهارشنبهسوری و مدیریت قاطع خریدهای نوروزی و ممنوعیت سفرها که میلیونها دورهمی در خود نهفته داشت نه پای استکبار جهانی در میان بود، نه نفع و ضرر جناح یا گروه سیاسی مطرح بود، نه فسادهای اقتصادی مدخلیتی داشت و نه تحریمها بهانهساز بود ولی در بهت و حیرتی ناباورانه صمبکم نشستیم و گذاشتیم کرونا کار خودش را بکند!
این موضوع سادهای نیست، بیش از صدسال است که جامعه ما به خود آمده، صدها دانشمند و روشنفکر و سیاستمدار و عالم و نخبه دایما علل عقبماندگیهایمان را زیر و رو میکنند، همیشه استعمار و دخالت بیگانگان را یکی از علتهای اصلی معضلاتمان دانستهایم، عدم حضور مردم در تعیین سرنوشت و نقصان آگاهیهای جامعه و ناکارآمدی و استبداد حکومتها را ردیف کردهایم تا علت این همه نابسامانی را پیدا کنیم ولی در یک آزمون بزرگ و سر راست که هیچ عامل خارجی در آن دخالت نداشت و اتفاقا جهل آنچنانی هم در کار نبود و توان جلوگیری هم بود از قضا مردم هم پای کارآمدند تا کاملا رفوزه شدیم!
اگر ما هیچ دلیلی برای یک تامل تاریخی نداشتیم، اگر همواره برای رصد کردن احوال خویش سادهترین کار یعنی فرافکنی از خود به بیگانگان و از خویش به یکدیگر را انجام دادهایم تا لذت تبرئه خود را تجربه کنیم در ماجرای تعطیلات نوروزی هیچ راه فراری نداریم جز اینکه هر کس به نسبت تاثیر خود در جامعه سهم خویش را بپذیرد. بله میشود در هزار شلوغی که پیرامونمان را فرا گرفته است در یک غفلتنامه نانوشته و بینالاذهانی، چشمها را ببندیم و از کنار موضوع عبور کنیم. میشود به روی خودمان نیاوریم و پس از نزول آمارهای دلخراش طوری رفتار کنیم که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است تا تعطیلات بعد و مراسم دیگر و معضل فراگیر دیگر... ولی مگر کرونا آخرین بلای ممکن است؟ مگر کشور ما روی کمربند زلزلهخیزی جهان قرار ندارد؟ مگر سیلها و آتشسوزیهای مهیب را مکررا تجربه نکردهایم؟ مگر جادههایمان همه ساله اندازه یک اپیدمی قربانی نمیگیرند؟ آیا وقت آن نرسیده که همه با هم باور کنیم که عیب یا عیبهایی در کار و افکار و باورها و سنتها و رفتارها و عادتهایمان وجود دارد؟ آیا وقت آن نرسیده که همه، از مردم گرفته تا حکومت کمتر شعار دهیم؟ آه از شعار! همین شعارها که چون ماده مخدر سرخوشمان میکند و از تدبیر و موشکافی و اقدام بازمان میدارد.
شاید آن زمان که شعار «ما کرونا را شکست میدهیم» را سر دادیم و به خود هم غره شدیم، کرونا در دلش به ما میخندید و میدانست که چهها با ما خواهد کرد؟ کاش با این همه خسارت و درد و رنج و افسردگی و فراق یک دستاورد داشته باشیم یک دستاورد ساده: لااقل کمتر شعار دهیم!