پس از پایان جنگ ۱۲ روزه، مجدداً دوقطبیهای سابق سربرآوردند تا آن انسجام خارقالعاده را آماج هدف قرار دهند. یکی از مهمترین و اصلیترین دوقطبیها هم همان مذاکره یا جنگ است. دوقطبی معروفی که دهه نود را به پای خودش سوزاند و در نهایت به نقطه ۲۳ خرداد رسید. نقطهای که هم مذاکره در جریان بود و هم جنگی درگرفت.
با همه این تجاربی که به دست آوردهایم، آیا باید با چشمبستن بر عهدشکنیهای مکرر آمریکا، باز همان چهرههایی را که سیاست خارجی ایران را معطل وعدههای پوچ خود کردند، بهعنوان رابین هود و ناجی ملت ایران معرفی کنیم؟
در روزهای اخیر زمزمههایی از برخی تریبونها به گوش میرسد که یادآور دوگانه «دیپلماسی- میدان» است. از قضا همان کسانی که در گذشته مدعی مخالفت با این دوگانهسازی بودند حالا خود با طعنه و کنایه به دیپلماسی و به اسم دفاع از توانمندی دفاعی مبدع و مروج آن شدهاند.
در شرایطی که آمریکا و متحدانش هنوز در حال ارسال تسلیحات به اسرائیلاند، ادعای مذاکره پس از جنگ از سوی برخی مسئولان با تردیدهای جدی روبهروست. محمدحسین محترم در این یادداشت با رجوع به تجربه مذاکرات گذشته و هشدارهای رهبر انقلاب، طرح مذاکره در وضعیت کنونی را «بیمنطق» و نوعی «خودفریبی» توصیف میکند.
بازگشت به میز مذاکره، از نگاه بعضی از مجریان تلویزیون و کارشناسان رسانه ملی کشورمان به منزله کفر است! ولی واقعیت اینست که مذاکره همیشه بخشی از دیپلماسی است و هیچ کشوری نباید در هیچ زمانی خود را از دیپلماسی بینیاز بداند.
سران سه کشور اروپایی موسوم به تروئیکای اروپایی، با اشاره به آتشبس «شکننده» ایجاد شده بین ایران و رژیم صهیونیستی گفتند: «اکنون زمان دیپلماسی است. ایران به میز مذاکره بازگردد.»
عراقچی خیلی ساده و روشن توضیح داد:«در حال مذاکره با آمریکا بودیم، اسرائیل حمله کرد.در حال مذاکره با اروپا بودیم، آمریکا حمله کرد.حالا دقیقاً به کدام میز مذاکره برگردیم؟»