به گزارش سایت خبری پرسون، فتح الله جوادی در یادداشتی نوشت: این از حُسن اتفاق است که یک جراح قلب، سکان امور اجرایی کشور را برعهده میگیرد. شوخی نیست. شاید هم اتفاقی نیست.
چه بخواهیم و چه نخواهیم دلهامان بیش از هر چیز به مرهم نیاز دارد. به درمان. خیلی وقت است که خیلیهامان دل شکستهایم. حوادث تلخ و تابسوز کم نداشتهایم از سر قهر، از سر کین... اسمش را دوقطبی بگذاریم یا چند قطبی، خودی بگذاریم و بیخودی یا نخودی.
این تقسیم بندیهایی که یک جامعه را دو پاره یا چندپاره مینمایاند اما ما همه یک ملتیم و قاعدتاً قلبمان برای همین وطن و مردمانش و آسایش و رفاه و پیشرفت و فلاحش میتپد یا باید بتپد و این جراح قلب شاید بتواند درد دلهایمان یا لااقل بخش مهمی از آن را دوا کند؛ به قدر سهم و قدرت و وزنی که در ایجاد تغییر و نزدیکی دلهای مردمان دارد که کم هم نیست.
شاید مهمترین کار، همین پیوند دادن دلهای ما مردمان به یکدیگر باشد. آنها که نمیخواهند ما یکدل و یکصدا باشیم در ساختن ایران، در ایجاد بستری برای تفاهم و همدلی و مهربانی و در رفع دردها و دغدغهها، نه با دین و نه با مردم و نه با میهن، خویشی و نسبتی ندارند. ایران کشور بزرگی است.
مردمان باهوش، باغیرت، با فرهنگ و با استعدادی دارد و این جدای سرمایههای شگفت تمدنی و ثروتهای عظیم خدادادی است. برای بهترین استفاده از این همه نعمت خداداد، بیش از هر چیز به همدلی و مهر نیازمندیم.
این جراح قلب اما قول داده است که تنهایمان نگذارد و از ما نیز خواسته تا تنهایش نگذاریم. البته خود بهتر میداند که گروهی نمیخواهند؛ گروهی که دلشان را با منافع خرد و حقیر فردی یا گروهی شان گره زدهاند بیآنکه بدانند اگر حال دل همه خوب شود، حال آنها و فرزندانشان و نوههایشان هم خوب میشود.
کار سختی است این گره زدن دلها به یکدیگر؛ دلهای گرفته از صدها قول و قرار بیفرجام، از ریا، از نفاق از دروغ، از تهمت، از کینه، از خودخواهی و زیاده طلبی، از ماهی گرفتنها از آب گل آلود و از انحصار طلبی و قبیلهگرایی و تحمل تشنگان قدرت به جای شیفتگان خدمت.
اما امیدواریم که او با انتخابهای درست، با نشاندن مهر به جای قهر، با نمایش صداقت و راستی و درستی این دلهای زخم خورده و جدا افتاده از هم و مانده در حسرت یک زندگی در خور را به هم پیوند بزند.
خدا کند که این جراح قلب بتواند و از نیشتر قلمهای تند و تیترهای درشت بی انصاف بسان قدارههای قداره بندان گردنهگیر، سخنهای درشت گزنده تر از نیش زهر آلود و هجوم گزمههای باجگیر ترسی به دل راه ندهد و پا پس نکشد و با صبر و مدارا و البته تلاش و کار و خدمت و استقامت و صدق، پاسخ همه بدخواهیها و بدفهمیها را بدهد. برنیاشوبد و با عملکرد خود و با رفتار خود و با انتخابها و تصمیمهای درست خود، بهترین جواب را پیش چشم مردم بیاورد.
ما به این نزدیکی دلها سخت نیازمندیم. برای زندگی بهتر به این همدلی محتاجیم... دل به دل سهراب بدهیم در این میانه فصل گرم: ظهر تابستان است. سایهها میدانند که چه تابستانی است، سایههایی بیلک. گوشهای روشن و پاک، کودکان احساس! جای بازی اینجاست. زندگی خالی نیست، مهربانی هست، ایمان هست، آری، تا شقایق هست زندگی باید کرد. در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح، و چنان بیتابم که دلم میخواهد، بدوم تا ته دشت، بروم تا سرکوه ... و باز به قول او: زندگی رسم خوشایندی است...
آقای جراح قلب، همه همت خود را به کار بگیرید تا دلهامان به هم نزدیکتر شود و باور کنیم زندگی بهتر را و خوشایندی رسمش را... اگر تنهایمان نگذاری، تنهایت نمیگذاریم.
منبع: اطلاعات