سندرم فلافل

آیا موفقیت یک فرد در بازارهای مالی برای دیگران هم قابل تکرار است؟
تصویر سندرم فلافل

به گزارش سایت خبری پرسون، از اوایل دهه 90، فلافل‌فروشی در شهرهای بزرگ ایران رونق ویژه‌ای پیدا کرد. دلایل مختلفی سبب شد تا مردم به آرامی فلافل را در سبد غذایی خود جای دهند. نوسانات قیمتی در برخی اقلام پروتئینی و متعاقب آن تغییر ذائقه مردم از جمله دلایل مهمی بود که سبب شد فلافل با افزایش تقاضا روبه‌رو شود و فلافل‌فروشی‌ها افزایش مشتری را به خود ببینند. اما این همه ماجرا نبود؛ یکی از اصلی‌ترین دلایل افزایش تعداد فلافل‌فروشی‌ها، موفقیت آنها در بازار بود. بسیاری گمان کردند افزایش گرایش مردم به خرید فلافل، سبب موفقیت فلافل‌فروشی‌ها شده و بنابراین به صورت جدی فلافل‌فروشی را در دسته مشاغل پول‌ساز و موفق قرار دادند و در زمان تغییر شغل، نیم‌نگاهی هم به فلافل‌فروشی داشتند. همین اتفاق، در سال‌های پایانی دهه 90، برای قهوه و شکلات رخ داد و افرادی که از بیرون به این بازار نگاه می‌کردند، بر این تصور بودند که قهوه‌فروشی‌ها و شکلات‌فروشی‌ها با موفقیت بی‌نظیری روبه‌رو هستند و هر فردی وارد این صنف شود، با افزایش فروش، موفقیت و در نهایت، خلق ثروت روبه‌رو خواهد شد. از دل چنین تغییر و تحولی در بازار اغذیه، مفهومی به نام «سندرم فلافل» استخراج شد. سندرم فلافل تاکید می‌کند که افراد در زمان تغییر شغل به مشاغلی روی می‌آورند که تصور کنند احتمال موفقیت بیشتری در آن وجود دارد. بازارهای مالی هم از این قاعده مستثنی نیستند. بسیاری از مردم، سهامداران و سرمایه‌گذاران تصور می‌کنند موفقیت برخی افراد در بازارهای مالی، برای آنها نیز قابل تکرار است. در صورتی که موفقیت در بازار نیازمند درنظرگیری قواعد مشخصی است که پیروی از آنها، خلق ثروت را برای فعالان بازار به دنبال خواهد داشت.

آنها که الگوبرداری کردند و موفق شدند

الگوبرداری یکی از اصلی‌ترین قواعد موفقیت در بازارهای مالی است. بسیاری از افراد تلاش می‌کنند با الگوبرداری از نوع نگاه، رویکرد و عملکرد افراد موفق در بازار، مسیر مشخصی نیز برای خود در نظر بگیرند و به سمت موفقیت گام بردارند. حتی «وارن بافت» که دوره‌ای در صدر فهرست ثروتمندترین افراد جهان قرار داشت نیز از تکنیک‌های الگوبرداری در بازارهای مختلف استفاده کرده بود. او بخش زیادی از فلسفه سرمایه‌گذاری و موفقیت خود را به مربی‌اش، بنجامین گراهام نسبت می‌دهد. بافت شاگرد گراهام بود و اصول سرمایه‌گذاری ارزشی را از او آموخت. او روش‌های گراهام را برای تجزیه و تحلیل شرکت‌ها بر اساس ارزش ذاتی آنها و تمرکز بر سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت به کار گرفت و در نهایت، ثروتمندترین فرد جهان شد. «ری دالیو» بنیانگذار Bridgewater Associates، یکی از بزرگ‌ترین صندوق‌های تامینی جهان هم موفقیت خود را مدیون آموزه‌های پل ولکر، رئیس سابق فدرال‌رزرو می‌داند. دالیو توانایی ولکر برای هدایت بحران‌های اقتصادی را تحسین می‌کرد و استراتژی‌های سرمایه‌گذاری خود را بر اساس اصول تحلیل اقتصاد کلان و مدیریت ریسک ولکر توسعه می‌داد. دالیو با پیروی از روش‌های ولکر به موفقیت چشمگیری در بازارهای مالی دست یافت. و در نهایت، در فهرست افرادی که با الگوبرداری از افراد موفق، به موفقیت‌های ویژه‌ای در بازار دست یافته‌اند، به یک نام آشنا برمی‌خوریم: جرج سوروس. او در سرمایه‌گذاری‌های خود، از کارل پوپر، ریاضیدان و اقتصاددان اتریشی-انگلیسی و استاد مدرسه اقتصاد لندن الهام گرفت. سوروس مفهوم «بازتاب» پوپر را در بازارهای مالی به کار برد که نشان می‌دهد سوگیری‌ها و باورهای شرکت‌کنندگان در بازار می‌تواند بر نتایج بازار تاثیر بگذارد. سوروس از این نظریه برای توسعه استراتژی‌های سرمایه‌گذاری خود با تمرکز بر شناسایی ناکارآمدی‌های بازار و بهره‌برداری از آنها برای افزایش سود بهره برد.

با افزایش الگوگرایی در بازارهای مالی، موسسات تحقیقاتی، دانشگاه‌ها و پژوهشکده‌های مطرح جهان نیز برخی کرسی‌های تحقیقاتی خود را به بررسی این موضوع اختصاص دادند. این موسسات، تحقیقات خود را حول محور سرمایه‌گذاری ارزشی و اثربخشی آن به عنوان یک استراتژی سرمایه‌گذاری متمرکز کردند و نتایج جذابی به دست آوردند. سرمایه‌گذاری ارزشی یک روش سرمایه‌گذاری است که بر اساس تحلیل و ارزیابی ارزش واقعی یک دارایی یا شرکت، تصمیم‌گیری می‌کند. در این روش، سعی می‌شود دارایی یا شرکت با قدرت و استقلال مالکانه خود به عنوان چارچوب تصمیم‌گیری در نظر گرفته شود و عوامل مختلف مانند درآمد، سود، جریان نقدی، دارایی‌های غیرجاری و عوامل ریسک و بازده را در نظر بگیرد. هدف اصلی سرمایه‌گذاران ارزشگذارانه، به دست آوردن بازده مناسب برای سرمایه خود است. یکی از مطالعات معروفی که در این زمینه انجام شده، الگوی سه‌عاملی فاما-فرنچ است که یوجین فاما و کنت فرنچ در دهه 1990 توسعه داد. این مدل در مدل سنتی قیمت‌گذاری دارایی‌های سرمایه‌ای (CAPM) با معرفی دو عامل اضافی گسترش یافت: اندازه و ارزش. عامل ارزش، بر اساس نسبت دفتری به بازار، نشان داد که سهام ارزشی در بلندمدت نسبت به سهام رشد بهتر عمل می‌کند. مطالعات دیگر نیز شواهدی یافته‌اند که از اثربخشی سرمایه‌گذاری ارزشی حمایت می‌کند. برای مثال، مطالعه‌ای که لاکونیشوک، شلیفر و ویشنی در سال 1994 انجام دادند، نشان داد که پورتفویی از سهام کم‌ارزش‌تر، به‌طور مداوم در بلندمدت از سبد سهامی که بیش از حد ارزشگذاری شده بودند، بهتر بود. با این حال، توجه به این نکته نیز ضروری است که سرمایه‌گذاری ارزشی، کم‌خطا نیست و مانند هر رویکرد سرمایه‌گذاری، خطرات و معایب احتمالی نیز برای آن وجود دارد. شرایط بازار و احساسات سرمایه‌گذار می‌تواند بر عملکرد سهام باارزش تاثیر بگذارد و این امر مستلزم تجزیه و تحلیل دقیق و انتخاب دارایی‌های کم‌ارزش شده است.

49

سندرم موفقیت در بازارهای مالی

بازارهای مالی به دلیل جذابیت و پتانسیل خود برای ایجاد ثروت قابل توجه، جایگاه ویژه‌ای در میان مردم، سرمایه‌گذاران و سهامداران پیدا کرده‌اند. اما، دستیابی به موفقیت در این بازارها موجب ایجاد پدیده‌ای به نام «سندرم موفقیت» شده است. سندرم موفقیت در بازارهای مالی، با جست‌وجوی بی‌وقفه برای کسب ثروت هم‌راستا شده که در بسیاری از موارد ناشی از تمایل بی‌وقفه برای دستیابی به اعتبار و موقعیت مطلوب اجتماعی و اقتصادی است. افرادی که به سندرم موفقیت مبتلا شده‌اند، رفتارها و صفات خاصی از خود نشان می‌دهند که از آن جمله می‌توان به ریسک‌پذیری بیش از حد، اعتمادبه‌نفس بیش از حد، تمرکز کوتاه‌مدت و ذهنیت گله‌ای اشاره کرد. افرادی که به سندرم موفقیت مبتلا شده‌اند، در بسیاری مواقع ریسک‌پذیری بیش از حد دارند و ممکن است به دنبال بازده بالا بدون ارزیابی کافی خطرات مرتبط باشند. چنین افرادی همچنین ممکن است احساسی برخاسته از توانایی‌ها و دانش خود داشته باشند. آنها ممکن است بر این باور باشند که مهارت‌های سرمایه‌گذاری برتری دارند و می‌توانند به‌طور مداوم عملکرد بهتری از بازار داشته باشند که به قرار گرفتن در معرض سود بیش از حد و البته زیان‌های احتمالی منجر شود. تمرکز کوتاه‌مدت، سومین ویژگی افراد مبتلا به «سندرم موفقیت» است. سندرم موفقیت اغلب موجب تمرکز کوتاه‌مدت بر سودهای فوری به جای استراتژی‌های سرمایه‌گذاری بلندمدت می‌شود. این موضوع می‌تواند به تصمیم‌گیری تکانشی مبتنی بر نوسانات کوتاه‌مدت بازار، به‌جای تجزیه و تحلیل کامل عوامل بنیادی منجر شود. و در نهایت، افرادی که به سندرم موفقیت مبتلا شده‌اند، ذهنیت گله‌ای دارند. تمایل به موفقیت می‌تواند افراد را به پیروی از روندهای رایج و اتخاذ ذهنیت گله‌ای سوق دهد. فقدان تفکر مستقل و تمایل به انتخاب سرمایه‌گذاری بر اساس اقدامات دیگران به جای انجام تحقیق و تحلیل فردی از جمله ویژگی‌های تفکر یا ذهنیت گله‌ای است. جدای از این موضوع، عوامل متعددی در ایجاد سندرم موفقیت در بازارهای مالی نقش دارند. فشار اجتماعی یکی از این عوامل است. در بسیاری مواقع، افراد جامعه برای موفقیت مالی و ثروت مادی ارزش زیادی قائل می‌شوند. این فشار اجتماعی می‌تواند افراد را برای کسب موفقیت در بازارهای مالی به عنوان ابزاری برای دستیابی به شناخت و اعتبار، به سمت انتخاب روش‌های خاص برای کسب سود هدایت کند. ترس از دست دادن فرصت‌های سرمایه‌گذاری پرسود (FOMO) هم می‌تواند افراد را به سمت تصمیم‌گیری‌های تکانشی بدون تجزیه و تحلیل مناسب سوق دهد. این ترس، با جریان مداوم اطلاعات و رسانه‌های اجتماعی که موفقیت‌های دیگران را برجسته می‌کند، تقویت می‌شود. فرهنگ مستقر در صنعت مالی هم می‌تواند سندرم موفقیت را تداوم بخشد. تاکید بر عملکرد کوتاه‌مدت، استراتژی‌های پرخطر و جشن گرفتن دستاوردهای مالی می‌تواند محیطی را ایجاد کند که ریسک‌پذیری بیش از حد و تمرکز بر نتایج فوری را افزایش دهد. و در نهایت اینکه، سندرم موفقیت در بازارهای مالی، پیامدهای جالبی دارد. ریسک‌پذیری بیش از حد و تصمیم‌گیری تکانشی می‌تواند به زیان‌های مالی قابل‌توجهی برای افراد مبتلا به سندرم موفقیت منجر شود. این روند می‌تواند به چرخه‌ای از ضررهای پیوسته تبدیل شود و تلاش افراد برای موفقیت را تشدید کند. بیان این نکته لازم است که چنین الگویی در قماربازی هم کاربرد دارد. همچنین، سندرم موفقیت می‌تواند به نوسانات بازار هم کمک کند؛ زیرا افرادی که تحت تاثیر ذهنیت گله‌ای هستند، انتخاب‌های سرمایه‌گذاری مشابهی را بر اساس روندهای کوتاه‌مدت انجام می‌دهند. این اتفاق می‌تواند موجب ایجاد حباب‌های بازار و سقوط‌های بعدی در صورت معکوس شدن این روندها شود. از سوی دیگر، تلاش بی‌وقفه برای موفقیت می‌تواند بر سلامت روانی و عاطفی افراد تاثیر بگذارد. استرس مداوم، اضطراب و ناامیدی از انتظارات برآورده‌نشده، فرسودگی شغلی و پریشانی عاطفی را به دنبال دارد. درگیر شدن در ریسک‌پذیری بیش از حد و انتخاب‌های ضعیف سرمایه‌گذاری نیز به شهرت یک فرد در صنعت مالی آسیب می‌رساند. چنین موضوعی اثرات طولانی‌مدت بر آینده شغلی و فرصت‌های آینده افراد به دنبال خواهد داشت. بنابراین، افراد برای جلوگیری از گرفتار شدن در تله سندرم موفقیت، باید آموزش را در اولویت قرار دهند، یک استراتژی سرمایه‌گذاری منظم ایجاد کنند و به جای دستاوردهای کوتاه‌مدت، بر اهداف بلندمدت تمرکز داشته باشند. پرورش ذهنیتی که برای صبر، سازگاری و یادگیری مستمر ارزش قائل باشد و در عین حال انعطاف‌پذیری عاطفی را در مواجهه با نوسانات بازار حفظ کند نیز ضروری است. همچنین، موفقیت در بازارهای مالی نه‌تنها باید با دستاوردهای مالی سنجیده شود، بلکه باید با توانایی فرد در تصمیم‌گیری آگاهانه، مدیریت موثر ریسک‌ها و حفظ تعادل میان کار و زندگی سنجیده شود. با انجام این کار، افراد می‌توانند پیامدهای منفی بالقوه سندرم موفقیت را کاهش دهند و برای موفقیت پایدار در بازارهای مالی تلاش کنند.

عوامل موفقیت در بازارهای مالی

موفقیت در بازارهای مالی اغلب به عنوان یک دستاورد دشوار و غیرقابل پیش‌بینی تلقی می‌شود. در حالی که برخی از افراد به‌طور مداوم موفق به ایجاد سود قابل توجهی می‌شوند، این سوال مطرح می‌شود که آیا می‌توان این موفقیت را برای دیگران نیز تکرار کرد؟ پاسخ این پرسش، آسان است اما پیچیدگی‌های خاص خود را نیز دارد. در عمل و بر روی کاغذ می‌توان تاکید کرد که تکرار موفقیت در بازارهای مالی برای دیگران، مستلزم برخورداری از دانش، تخصص، درک بازار، مهارت‌های مدیریت ریسک، هوش هیجانی، دسترسی به منابع و کمی شانس است. یکی از جنبه‌های مهم موفقیت در بازارهای مالی، دانش و تخصص است. معامله‌گران موفق اغلب درک عمیقی از پویایی بازار، روندهای اقتصادی و ابزارهای مالی دارند. آنها سال‌ها عمر خود را صرف کسب دانش، تقویت مهارت‌ها و به‌روز ماندن در مورد تحولات بازار می‌کنند. با این حال، تکرار این سطح از تخصص برای دیگران چالش‌برانگیز است. این امر مستلزم سرمایه‌گذاری قابل توجهی در زمان، تلاش و منابع برای به دست آوردن دانش لازم برای پیمایش در پیچیدگی‌های بازارهای مالی است. یکی دیگر از عوامل مهم موثر بر موفقیت در بازارهای مالی، شرایط بازار و زمان‌بندی آن است. معامله‌گران موفق، مهارت ویژه‌ای در شناسایی فرصت‌ها و استفاده از آنها در زمان مناسب دارند. با این حال، شرایط بازار بسیار پویا و در معرض تغییر دائمی است. آنچه در گذشته موثر بوده، ممکن است در آینده کارساز نباشد اما تکرار موفقیت، مستلزم سازگاری و توانایی درک و پاسخگویی موثر به وضعیت متغیر بازار است. مدیریت ریسک موثر هم، سنگ‌بنای موفقیت در بازارهای مالی است. معامله‌گران موفق اهمیت تنوع، تنظیم دستورات توقف ضرر و مدیریت ریسک خود را درک می‌کنند. با این حال، تکرار این سطح از مدیریت ریسک برای دیگران می‌تواند چالش‌برانگیز باشد. تحمل ریسک در میان افراد متفاوت است و احتمال دارد آنچه برای یک فرد مناسب به نظر می‌رسد، برای دیگری مناسب نباشد. تطبیق استراتژی‌های مدیریت ریسک با شرایط فردی ضروری اما پیچیده است. هوش هیجانی هم دیگر موضوعی است که نقشی بسزا در دستیابی به موفقیت در بازارهای مالی دارد. معامله‌گران موفق، نظم، صبر و توانایی کنترل احساسات خود را به ویژه در دوره‌های نوسانات بازار از خود نشان می‌دهند. آنها به جای تسلیم شدن در برابر ترس یا طمع، بر اساس تحلیل تصمیم‌های منطقی می‌گیرند. تکرار این هوش هیجانی چالش‌برانگیز است، زیرا شامل درک و مدیریت سوگیری‌های روان‌شناختی و واکنش‌های خود به رویدادهای بازار است. دسترسی به منابعی مانند پلت‌فرم‌های پیشرفته معاملاتی، ابزارهای تحقیقاتی و داده‌های مالی نیز می‌تواند به‌طور قابل توجهی بر موفقیت در بازارهای مالی تاثیر بگذارد. معامله‌گران موفق اغلب به منابع گسترده‌ای دسترسی دارند که آنها را قادر می‌کند تصمیمات آگاهانه بگیرند. تکرار این دسترسی برای دیگران ممکن است چالش‌برانگیز باشد، به ویژه برای افرادی که توانایی مالی محدودی دارند. با این حال، پیشرفت‌های فناوری منابع خاصی را در دسترس‌تر کرده و زمین بازی را تا حدی هموار کرده است. و در نهایت، در حالی که دانش، تخصص و مهارت بسیار مهم هستند، شانس و خوشبختی نیز در دستیابی به موفقیت در بازارهای مالی نقش دارند. زمان‌بندی کامل یک معامله یا برخورد با یک دارایی کم‌ارزش می‌تواند به‌طور قابل توجهی بر نتایج مالی تاثیر بگذارد. با این حال، شانس غیرقابل پیش‌بینی است و نمی‌توان آن را به‌طور سیستماتیک تکرار کرد. البته مهم است که اذعان کنیم شانس ممکن است در موفقیت‌های برخی از معامله‌گران موفق نقش داشته باشد. موضوع پایانی اینکه، در حالی که برخی از جنبه‌ها را می‌توان در طول زمان آموخت و توسعه داد، تکرار موفقیت در همان مقیاس معامله‌گران موفق همچنان چالش‌برانگیز است. با این حال، توجه به این نکته ضروری است که موفقیت در بازارهای مالی فقط از طریق سودهای پولی تعیین نمی‌شود، بلکه به‌وسیله اهداف شخصی، تحمل ریسک و شرایط فردی نیز قابل تعیین است.

منبع: تجارت فردا

504837

سازمان آگهی های پرسون